-
تا سه طلوع دیگر همگی مهما ن پاییز واقعی خواهیم بود
پنجره ی دل را می گشایم
باد خنك پاییزی می وزد
پرده را به رقص وا می دارد
بلند می شوم وخود را در چهارچوب پنجره قاب می گیرم
علفهای هرز در باد می رقصند
اثری از دوستم دریا نیست
تنها كوه است و دشت لم یزرع وساختمانها
از خط آسمان هواپیمائی عبور می كند
در اتاق آ ینه ای نیست
تا چهره ی صبح را در آن بنگرم
از خیابان كوتاه- دلم عبور می كند
چون پنجره ای كه در سكوت به بیرون نگاه می كند
و حتی به چیزی هم فكر نمی كند
راستی اینهمه سال از عمر قلبم می گذرد؟
و هنوز می تواند اندوه بیشتری را در خود جای دهد
ایا در این چهار دیواری پاییز
دلخوشی دیگری غیراز نگاه پاییزی به علفهای هرز آنطرف نگاه هست؟
من دلم را برای آسمان گشوده ام
ا ز درون همین پنجره ای كه زندان نگاه من است
...
-
سعدی
تو با رویش ز حسن ای گل!مزن لاف
که زردوزی نداند بوریاباف
:40:
-
فارس و عراق گرفتی به شعرِ خوش , حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
-
تو بنمای راه عراقم به رود
که بنمایم از دیده من زنده رود:31:
-
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظر بازان برخاست چو او بنشست
گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او پیچد
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست
باز ای که باز آید عمر شدۀ حافظ
هرچند که ناید باز تیری که بشد از دست
-
حافظ
تو شمع انجمني ، يك زبان و يك دل شو ----------- خيال و كوشش پروانه بين و خندان باش
كمال دلبري و حسن ، در نظر بازي است ----------- به شيوه نظر از نادران دوران باش
-
شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست
دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست
-
تو شکر لب که با خسرو بسی شیرین سخن داری
کـجا آگـاهی از شـوریده حال کـوهــکن داری؟
مرا از انجــمن در گوشــه ای خلـــوت نشانــــــیدی
و خود با مدعی خوش خلوتی در انجمن داری
-
يك كوچه غيرت اي قلندر تا علي مانده است
شمشير بردارد هر آنكس با علي مانده است
ديشــــب تمام كوچه هاي كوفه را گشتم
تنها علي ، تنها علي، تنها علي مانده است
-
رسيد باد صبا غنچه در هواداري
ز خود برون شد و بر خود دريد پيراهن