-
یاد آن زمان به خیر
یاد آن گذشته ها
یاد آن زمان که : عشق
انتهای غربت یکی از این
کوچه های تنگ شاعرانه خانه داشت
ن بود و قلم
ویسطرون
و شاعری که لهجه شریف و مردمی و عامیانه داشت
لهجه ی هزار و یکشبی
شاهنامه ای
دمنه ای
کلیله ای
ن بود و قلم
و آدمیو خک
آدمیت و خدا
ن بود و نان برای آدمی
و ماسعی
ن بود و نان
و سفره ای به قد کهکشان
به وسعت تمام آسمان
سفره ای کهبا غریب و آشنا میانه داشت
سفره ی هزار و یک قبیله ای
اینک
آه آه آه
برگ های خاطرات شاعرانه ی مرا
دسته های موریانه می جوند
چشمها دوباره شاهد حضور مرگ می شوند
آفتاب رفته است
عشق کوچه را به شاعران زندگی سپرده است
مرده است
ن و قلم شد از صحیفه پک
و آدمی رسید از خدا به خک
ن نان
نان نون
قلم درخت شد
لهجه شریف شاعران زبان پایتخت شد
شعر عامیان تر
زبان
زبون شد
...
-
در کوفه ی سکوت، خدایا ستاره ای!
گُم کرده ام نشانی ِ شب های چاه را
دیدم شبی برابر ِ چشمانِ ماتِ خود
شیطان شکست پنجره ی رو به ماه را
-
این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو
آیینه در جواب من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود؟ ای تو حقایقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنهی ناشنیده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را
در همه حال خوب من با تو مولفقم بگو
پاک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا
شاعر مرده ام بخوان گور علایقم بگو
با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را با من سابقم بگو
من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو
یا به زوال می روم یا به کمال می رسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو
-
و من پنداشتم
او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان
به همان خانه ی بی رنگ و ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن باد
او مرا برد
ولی برد ز یاد
...
-
درد منم ، كاش دوايم شوي
ناله منم ، كاش صدايم شوي
عمق دلم ،كاش شود منزلت
بنده منم ، كاش خدايم شوي
چشم ترم، باز هوايت نمود
گريه منم ، كاش هوايم شوي
چنگ زدي، باز به دل با نگاه
چنگ منم ، كاش نوايم شوي
حسرت دل ، داد شنيدن ز تو
مرده منم ، كاش ندايم شوي
دست دلم ، راه به بالا نديد
ماه دلم ، كاش دعايم شوي
برگ دلم ،زود بميرد ز غم
زرد منم ، كاش صفايم شوي
از احمد حسینی
-
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
بهجت تبریزی
-
تو را من چشم در راهم
شباهنگام، كه می گیرند در شاخ تلاجن، سايه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم
شباهنگام، در آن دم كه بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند؛
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پای سرو كوهی دام
گرم یاد آوری یا نه! من از یادت نمی كاهم؛
تو را من چشم در راهم
-
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
بهجت تبریزی
-
من در کنار یأس تنها نشسته ام
من در کنار تو بی تو نشسته ام
من در باورم می شکفد لحظه ای به یاس
ای درد با تو من چه رازها نهفته ام !
تنها و سرگردان رها در باد می رفتم
معصوم و کودک وار در ساز می رقصم
سازی که نغمه اش زوزه سگ هار
ترانه اش ناله گربه ماده همسایه
خواننده اش زنده بگوری در خاک !
سازو ترانه کوک نیستند
دلیل را بایست از گربه نر پرسید
هیچ میدانی چرا ؟
در شبی که سازش کو ک نیست
رقص می کردم با سایه ای افتاده برروی دیوار
سایه ای که از من نیست و هیچ نمی دانم که کیست !
او مرا می بلعید ...
او مرا می نوشید ....
روح مرا می مکید ...
من در کنارش معصومانه ایستاده بودم
شکل اولین روزی که با تو بودم
مثل اولین شبی که هنوز جنینی بودم
سایه نغمه سر داد :
ای مرد ! چقدر بی احساس !
در جوابش گفتم : احساس می خواهی چه کار ؟
گفت : برای عشق بازی با یار !
در تفکرم جاری شد این چیست که امشب مرا بر هم زده است
این فرشته از کجاست ؟
به آهستگی زدم بر سیگار
و از حلقه های دود سیگار طرح سایه بر هوا نقاشی شد
احساسم بر هم ریخت
چهره ام آشفته تر شد !
ناله گربه ماده همسایه تند تر شد !
مرا یاد شبی انداخت که کودک متولد شد !
سایه مرا می رقصاند
او به من می فهماند که نباشم مثل آوار
او به من می فهماند که باشم مثل گل آفتابگردان
من به او گفتم : از گل بیزارم
از بوی خوش گل تعفن دارم
من به او گفتم : من با یاس دلبندم
تو به شهوت پابندی
من به درد پیوندم
تو به عشق می گندی !
من گستاخ تر از همیشه فریاد می زدم
سایه هر جایی تو مرا می فهمی ؟
من به درد می گندم
تو مرا می فهمی ؟
سایه نگاهش بر لبانم دوخته شد
گیج و گم و گبهوت
تنش را از تنم پس می زد
او مرا چک می زد !
یاد اولین تنبیه خشک استاد ادبیات افتادم
به جرم آنکه گفتم از سهراب بیزارم
او مرا چوب می زد !
صدای ناله گربه ماده قطع شده
انگار گربه نرهم ارضا شده
ضربه های سیلی سایه هم قطع شده
شب من رام تر شده
می دانی ! آب دهانم خشک شده
می بینی ! جوهر خودکارم تمام شده
من در کنار یأس تنها نشسته ام
من در کنار تو بی تو نشسته ام
من در باورم می شکفد لحظه ای به یاس
ای درد با تو من چه رازها نهفته ام !
...
-
میان سنگر دل موج خون بین
نمایی از تصاویر جنون بین
بیا یک لحظه دندان بر جگرنه
درفش انجمن را واژگون بین