لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
Printable View
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
من انم نریزم ز پای خوکان
مران لفظ در دری را
آخر ای دوست ، نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید ؟
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید.
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید.
آن همه عهد فراموشت شد ؟
چشم من روشن ، روی تو سپید.
جان به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ای صبح امید ؟
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید.
دل پر درد " فریدون " مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشید
دل می کشیدی روی شیشه
دل می کشیدم روی دیوار
تو منتظر از پشت شیشه
من منتظر از پشت دیوار
وقتی که باران محو می کرد
شعر مرا از روی دیوار
یک بوسه از تو روی شیشه
یک بوسه از من روی دیوار
ای دل چه کنم که کس ندارم
عاشق شدمو یاری ندارم
مرا ماردم نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
دلخسته ام از این تفکر های بی درد
ای زخم خوب خانگی برگرد برگرد!
یادش به خیر آن روزهای دل تپیدن
وقتی کبوتر در نگاهم لانه می کرد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی کزین جهان به جهان دگر شدم