روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
Printable View
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
در آتش عشق تو سوختمو خاکستر شدم
ولی تو هیچگاه نفهمیدی که چه بودمو چه شدم
من زورقی شكسته م اما هنوز طلایی
توفان حریف من نیست وقتی تو ناخدایی
بالاتر از شفایی از هر چه بد رهایی
ای شكل تازه ی عشق تو هدیه ی خدایی
یک سر قدم از حوصله ام بود و پس افتاد
مغرورترین مرد جهان در قفس افتاد
تا خواستم از پنجره اش بال بگیرم
در حوضچه ی چشمم عکس هوس افتاد
دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی
یکی زین جهان ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می ، طریق بیرون شو به
دردست به از تخت فریدون صدبار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به
هر روز بايد بشنوي از جمع اين دلمردگان
يا عاشقي کم ميشود يا همنشيني سوخته
من کودکي هايم شبي اتش گرفت از دفترم
تصميم کبري گم شد و سارا وسيني سوخته
اي مادر افسانه اي سيمرغ يادي کن مرا
زاييده مام ميهنم امشب جنيني سوخته
همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا
بو که در بر کشد آن دلبر نو خاسته ام
مرا ببین که چگونه اسیر کرده ای
در این کویر بی آب مریض کرده ای
يك شب به چشم هاي تو ايمان مي آورم
در راه سبز آمدنت جان مي آورم
در امتداد غربت اين جاده ها عزيز
ايمان به بي پناهي انسان مي آورم