لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم ترا چه زود گذر آفریده است
هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است، اگر آفریده است
Printable View
لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم ترا چه زود گذر آفریده است
هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است، اگر آفریده است
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و داد خواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود
در شبي نيلوفري مهمان من بود آن پري
واي بر من ديو غفلت، خورد مهمانِ مرا
عشق ميگويد كه سرباز و گريبان پاره كن
كودكي، اِي سر كه ميگيري گريبان مرا
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
در حضورش ماه را بيچشم گريان راه نيست
قصّهاي تلخ است باري چشم گريان مرا
آشنايي نيست چشمان مرا جز اشك تلخ
بشنويد اين داستان حال گردان مرا
از چرخ به هر گونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سپید
ديگر برايم , آه جهان فرق مي كند
اين تيك تاك مرده - زمان - فرق مي كند
وقتي نشسته اي به دل واژه هاي من
آنوقت لهجه، گونه، زمان فرق مي كند
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
در چشمه هاي چشمم گل هاي اشك خشكيد
از بس كه گريه كردم دور از ديار ِ باران!
زين گريه هاي پيگير دردم دوا نگرديد
تأثير گريه بر درد باشد شعار ِ باران!
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد
بسا حلوای صابونی که زهرش در میــــان باشد