مـی روی تـا بـا نـبـودن عـشق را پـر پـر کـنی
می روی با اشک حسرت ، دیده ام را تـر کنی
آن هـمـه گـفـتی نگاهـم بـا نگاهـت زنـده اسـت
مـن نـبـاشـم ،می تـوانی روزهـا را ســر کـنی؟
در نـبـودت گـریـه کـردم ، آیـنـه احـسـاس کرد
آیـنـه شـو ، گـریه ام را حـس کـنی ، باور کنی
سـبـز در عـشقت شـدم کـم کـم تـو دانستی ولی
عاقـبـت می خواستی در قـلب مـن خـنجـر کنی
بعـد تـو در سـینه نـامت می شـود یـک خاطره
کـــاش می شـد قـصـه عـشـق مـرا بـاور کـنـی