هر چه کند به شاهدی
کس نکند ملامتش!
باغ تفرٌج است و بس
میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد
سیب درخت قامتش
Printable View
هر چه کند به شاهدی
کس نکند ملامتش!
باغ تفرٌج است و بس
میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد
سیب درخت قامتش
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا کاسه ی صبر درختان پر شده ست
چای می نوشم که با حسرت فراموشت کنم!
چای می نوشم؛ ولی از اشک فنجان پر شده ست
صفحه های خاطرات دفترم چندی ست از
تمبرهای نامه ی شیراز- تهران پر شده ست
دوک نخ ریسی بیاور،یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست
شهر گفتم!؟ شهر!...آری شهر...آری شهر
ازخیابان،از خیابان،ازخیابان پر شده ست
تا کی بشینم منتظر تا خبری از تو بیاد
دل دیگه طاقت نداره این انتظارو نمیخواد
تا کی بگم بمون بمون توو این خیال ِ ناتموم
تا کی باید بهش بگم عمرشو پات کنه حروم
تا کی باید گل بچینم بعد اونارو پرپر کنم
تا کی توو این بهتِ غریب این انتظارو سر کنم
تا کی باید عاشق باشم, عاشق ِ اونکه دوره ازم
تا کی باید خواب ببینم اما به رویام نرسم
میوه های فصل پاییز و بهار
سیب ها و دانه های یک انار
سفره های بی ریا از رنگ و رو
دست خواهش بر تن هم می زنند
بوی پاییز و نماز و سادگی
قاب های پر شده از عطر یاس
جا نمازی رنگ چشمان توسبز
خنده بر من می زنند
دلم يه جايي انگار تو قفسي اسيره
وقتي تو رو شناختم كه فرصتي نمونده
ياد نگاه گرمت به حسرتم نشونده
تموم هستام روبه غفلتي باختم
يه قفس طلايي براي دل ساختم
نميشه بيتفاوت بگذرم از نگاهت
جز تو نداره پناه بندهي بيپناهت
اين آشناييت واسه من تولدي دوبارهس
به خواهش دلم بگو ميگذرم از گناهت
تا تو را دیدم دل ندادم به کس
عاشقم کردی به فریادم برس
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سيزدهم کز همه عالم بدرم
می پرد خواب ز چشم همه کس تا دل شب
هر کجا قصه ی زلفت به میان می آید
به دعا میطلبم صبح درخشان تو را
هر سحرگاه که گلبانگ اذان می آید
دیشب خیال رویت تشبیه به ماه کردم
تو ، به ز ماه بودی من اشتباه کردم
من دختر مغرور پاییزم که امشب
تنها برای خاطر تو اشک می ریزم
هر قدر هم قلبت برایم سنگ باشد من
از خواب شیرینی که رفتم بر نمی خیزم