من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
Printable View
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
اکنون دل من شکسته و خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
در دایره ای کآمدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق******************هر دم آید غمی از نو بمبارک بادم
مرا هجر تو مي سوزد دمادم
زدودش تيره گشته کل عالم
اگر عالم زحُسنت با خبر بود
جهان مي شد سراسر غرق ماتم
من پا به پای موکب خورشید
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب ، چه کوتاه!
تنها دو روز راه ، میان زمین و ماه
اما ، من و تو دور ...
آن گونه دورِ دور ،
که اعجاز عشق نیز
ما را به یکدیگر نرساند
ز هیچ راه ،
آه!
سلام به همه ی دوستان :
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش
این خرد خام به میخانه بر تا می لعل اوردش خون به جوش
ببخشید این جا هرکسی هر شعری خواست میزنه یا باید مثل مشاعره باشه؟
هرچه من بود بدل شد به معاني به بديعنقل قول:
صنعت چشم تو را آه كه نشناخته است!
اين غزل وقف تو شد شعر ولي نه ! كه غزل
پيش شيوايي تو قافيه را باخته است
اسم آن شعر شود، شعر نباشد چه غمي است؟
دلنشين است همين كه به تو پرداخته است!
نقل قول:سلام دوست گرامینقل قول:
این تاپیک مختص مشاعره است و قواعد مشاعره را مطمئنا بهتر از من هم می دانید
موفق و برقرار باشید
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه