اطلاعات عمومی درباره بهداشت روان
مشکلات ریز و درشت ، تحولات سریع اجتماعی، فشارهای اقتصادی، دغدغه های روزمره، استرس ها و فشارهای عصبی به نحوی زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده است که گاه به تنهایی قادر به حل مشکلات خود نیستیم و باید از مشاور، روان شناس، مددکار اجتماعی و یا روان پزشک کمک بگیریم. واقعیت این است که با وجود افزایش اطلاعات عمومی از مسائل مربوط به بهداشت روان هنوز بسیاری از ما نمی دانیم دقیقا فرق بین روان شناس بالینی و روان پزشک و مشاور یا مددکار اجتماعی چیست. با شناسایی دقیق عملکرد هر یک از این متخصصان در حوزه خود قطعا همه ما بهتر خواهیم توانست مشکلات خود را در ارتباط با حوزه تخصص کارشناسان مختلف حل کنیم.دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران آشنایی مردم با حیطه های مختلف روان شناسی را یک ضرورت توصیف می کند و می گوید: آشنا کردن مردم با تخصص کارشناسان و دادن تعریف صریح و صحیح از وظایف آن ها کمک شایانی به حل بسیاری از مشکلات می کند به ویژه این که در حوزه مسائل روانی اگر فردی به جای این که پیش مشاور برود از روان پزشک کمک بگیرد، دچار مشکل خواهد شد و زندگی اش تحت تاثیر این تصمیم گیری نادرست قرار خواهد گرفت.اصولا در جامعه، وظیفه یک جامعه شناس ارائه نظریات برپایه شناسایی و درک مشکلات و مسائل شهری و اجتماعی است.
به عنوان مثال یک جامعه شناس در یک جامعه کوچک مثل یک شهر کوچک مسائل را بررسی می کند و نظر می دهد که با توجه به وضعیت مردم و مشکلاتی که دیده است طی ۲۰ سال آینده مردم با چه مشکلاتی دست به گریبان خواهند بود و معضلات مردم چه سمت و سویی خواهد داشت و به کجا خواهد رسید. از این جا به بعد مددکار اجتماعی با شناسایی و درک آسیب هایی که جامعه شناس آن ها را متذکر شده است، برنامه ریزی و تلاش می کند که با اقدامات پیش گیرانه مانع تشدید آسیب ها شود. در واقع در تمام دنیا مددکاران اجتماعی براساس نظریه های جامعه شناختی روی مسائل اجتماعی برنامه ریزی می کنند. هم چنین دکتر علی پژوهنده، روان شناس و مشاور نیز در این باره به خراسان می گوید: مددکاران اجتماعی رشته ای با این عنوان را تحصیل کرده اند تا در کنار دیگر خدمات روان شناسی خدمت ارائه دهند.تصور کنید در یک مشاجره خانوادگی نیاز به مداخله روان شناس یا روان پزشک وجود ندارد بلکه وجود یک مددکار اجتماعی کافی است تا در مراجعه به محیط زندگی و شناسایی فرهنگ خانواده، مشکل را ریشه یابی و برای حل آن تلاش کند.درباره فرق بین روان پزشک و روان شناس باید گفت روان پزشکی شاخه ای از علم پزشکی است در حالی که روان شناس بالینی یکی از رشته های علوم انسانی است.
دکتر اقلیما توضیح می دهد: تشخیص بیماری به عهده روان پزشک است و هیچ کس به طور مستقیم نزد روان شناس نمی رود. بلکه ابتدا روان پزشک او را معاینه می کند و سپس نزد روان شناس می فرستد. روان پزشک حق مشاوره ندارد بلکه در صورت نیاز دارو درمانی کرده، فرد را به یک روان شناس بالینی معرفی می کند. از آن جا که روان پزشک قادر به تشخیص بیماری است داروی مورد نیاز فرد را تجویز می کند و فرد و خانواده اش پس از مراجعه به روان شناس بالینی آموزش می بینند که چطور باید با تغییر رفتار، روند بهبودی بیماری را تسریع کنند. روان شناس بالینی شرح حال بیمار را هر هفته با خانواده بررسی می کند و روند بهبود را به اطلاع روان پزشک می رساند تا مطابق روند بهبود، داروها کم یا زیاد شود. توجه کنید که دارو درمانی به تنهایی نمی تواند مشکل روانی فرد را حل کند زیرا جامعه، خانواده و محیط کار از مشکلی که برای بیمار به وجود آمده اطلاع ندارند و بنابراین فرد با مصرف دارو ممکن است فقط به عوارض داروها دچار شود و بهبود پیدا نکند.
وی تاکید می کند برای درمان بیماری هایی موسوم به «سایکوز» که اختلالات روانی حاد و مزمن می باشد مراجعه به روان پزشک نیاز است اما برای درمان اختلالات خفیف مثل افسردگی، اضطراب که عملکرد کلی فرد را مختل نمی کند یک روان شناس بالینی می تواند کمک کند در واقع حیطه کار روان پزشکان تجویز داروست تا تغییرات شیمیایی ناشی از بیماری در مغز فرد اصلاح شود و با توجه به روند بهبود ، میزان دارو کم یا زیاد شود. تقریبا در هیچ یک از بیماری های روانی دارو، درمان نهایی نیست بلکه روان درمانی در کنار روان پزشکی به فرد کمک می کند تا بر بیماری اش فایق آید. کار روان درمانی درتخصص روان شناس بالینی است اما در رشته مشاوره خانواده باید گفت که این حیطه بسیار تخصصی است و افرادی که این نوع مشاوره را می دهند باید دوره های ویژه را گذرانده باشند.
این حیطه بسیار تخصصی فقط در اختیار کسانی است که دوره های آن را دیده باشند و پزشک عمومی، روان شناس بالینی و حتی روان پزشک حق دادن مشاوره به مراجعان را ندارند مگر این که صلاحیت آن را داشته و دوره مشاوره را گذرانده باشند، اما متاسفانه هم اکنون مشاهده می شود که افرادی بدون کمترین اطلاعاتی در این زمینه و صرفا با تکیه بر تجربیات خود مشاوره می دهند و مشکلاتی را برای مردم به وجود می آورند. متاسفانه موارد زیادی مشاهده می شود که خانواده ها براساس پیشنهاد یک فرد غیر متخصص دچار آسیب هایی شده اند که گاه غیرقابل جبران است.این حیطه بسیار گسترده است و نه فقط یک فرد بلکه یک یا چند خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد و یک پزشک عمومی به هیچ عنوان حق مشاوره ندارد و یک روان پزشک که دوره های مشاوره خانواده را نگذرانده نمی تواند مشاور خوبی باشد. متاسفانه گاه مشاهده می کنیم که روان پزشکان غیرمتخصص حق مشاوره های سنگین می گیرند و در قبال آن یک برچسب به فرد می زنند در صورتی که مشاور اصلا حق تشخیص ندارد.
او با کمک خود فرد تلاش می کند راه حل پیدا کند. مشاور برای احساس ظرفیت حل مشکل در فرد هرگز به مراجع خود به چشم بیمار نگاه نمی کند و تشخیص بیماری نمی دهد بلکه با طرح سوالاتی سعی می کند مشکل او را ریشه یابی کند و با کمک فرد راه حل را پیدا کند. هم چنین دکتر اقلیما درباره مشکلات می گوید: در همه جای دنیا گفته می شود بین ۸۰ تا ۸۵ درصد مردم مسئله دارند و باقی دچار اختلال روانی هستند. درصدی که دچار اختلال روانی هستند باید به روان پزشک مراجعه کنند و اکثریت مردم در مراجعه به مددکار اجتماعی یا مشاور می توانند مسئله خود را حل کنند.
در واقع مردم دچار مشکلات ارتباطی با اطرافیان، نبود اعتماد به نفس کافی، نداشتن آگاهی درباره مسائل تربیتی و فرهنگی و از این نوع هستند.وی با اشاره به کسب و کار سودجویان در امر مشاوره تاکید می کند ،پدر و مادر می توانند مشاوران خوبی برای فرزندان خود باشند. هرکسی می تواند در زمینه ای که تخصصی دارد، مشاوره بدهد. یک مادر می تواند در زمینه آشپزی به دختر خود مشاوره بدهد، کسی که قصد خرید یک ملک دارد از یک مشاور املاک کمک می گیرد. طبیعی است که مشاوره باید در تخصص فرد مذکور باشد. اما متاسفانه در کشور ما زوجی که مشکل دارند برای حل مشکل خود به سراغ روان پزشک می روند. اغلب مردم آگاهی کافی درباره مشخصات یک مشاور ندارند و تصور می کنند یک روان پزشک چون در حوزه سلامت روان تحصیل کرده می تواند مشاوره بدهد در صورتی که اصلا چنین نیست.
این کار مثل این است که کسی که قلبش درد می کند برای درمان پیش دندان پزشک برود! مردم باید بدانند با کوچک ترین مسئله و مشکلی نزد روان پزشک نروند بلکه تلاش کنند یک مشاور آگاه و مسلط که مجوز مشاوره دارد، پیدا کنند و مسائل خود را با او حل کنند، خوب است بدانید همه ما در طول زندگی به مشاوره احتیاج داریم و کمتر کاری است که بتوان بدون مشاوره، بهترین نتیجه را گرفت.رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران درباره دلایل عدم اقبال مردم به مشاور می گوید: در شهرهای بزرگ آگاهی مردم نسبت به مسائل و مشکلات تغییر کرده و سطح زندگی مردم این اجازه را می دهد که حق مشاوره را هرقدر هم سنگین باشد، بدهند اما در شهرهای کوچک و شهرستان ها حتی برای بیماری های جسمی به موقع مراجعه نمی کنند چه برسد به مسائل و مشکلات روحی و روانی. بنابراین درصد مراجعه مردم به مشاور بسیار کم است و اغلب جوانان سعی می کنند خودشان مشکل را حل کنند. توصیه اکید ما به جوانان این است که در بسیاری از اوقات می توانند از نظرهای پدر و مادر خود به عنوان مشاور کمک بگیرند و راهکارهای آن ها را عملی کنند.
روانشناسی رنگها و خواص درمانی آنها
امروزه یکی از راه ها و معیارهای سنجش و شناخت افراد، علم روان شناسی رنگ ها می باشد. زیرا نقش رنگ ها و تأثیر پرتو آن بر تار و پود، ذهن و جسم انسان غیرقابل انکار است. و انسان ها از روزگاران بسیار کهن تاکنون تحت تأثیرات و نفوذ رنگ های پیرامون خود بوده اند.
در طول تاریخ، فلسفه رنگ برای متفکرین قابل توجه و تأمل بوده است؛ رنگ برای «سنت اگوستین» انعکاس افلاطونی خدا بود، برای «ولفگانگ فون گوته» یک ادراک ذهنی، و برای «ایزاک نیوتن» انرژی نوری، برای «جان لاک» کیفیتی از اشیاء قابل روئیت، برای «الکساندر اسکریابین» رنگ تمثیل بصری موسیقی، برای «لودویک ویتگن اشتاین» یک مسئله معنایی، و برای «واسیلی کاندینسکی» یک شیوه بیان روح بود. لذا رنگ ضمن این که شامل همه معنای مذکور می تواند باشد در این حال یکی از شیوه های معتبری است برای شخصیت شناسی. مضاف بر این یکی دیگر از ارکان مهم مبحث علم روان شناسی رنگ ها، موضوع خواص درمانی آن است. انسان طی قرن ها از تأثیرات شگفت انگیز پرتو رنگی بر سلامت خودآگاه بوده است و امروزه کاربرد رنگ درمانی به عنوان طب مکمل (درمان نامتعارف) قابل توجه دانشمندان قرار گرفته است.
طی تحقیقاتی که در زمینه نقش و اثر رنگ ها در کلیه شئون زندگی انسان به عمل آمده است مبین این واقعیت می تواند باشد که آثار و نفوذ رنگ ها بر تار و پود ذهن، روح و جسم آدمی غیرقابل انکار است بطوری که آثار رنگ ها عموماً در دو نقش مثبت و منفی ظاهر می شود. به عبارت دیگر دوگانه عمل می کند. شفا می دهد و بیمار می کند. آباد و یا تخریب می کند. شادمان و یا افسرده می نماید. آرامش و یا اضطراب می دهد. لذا بهره گیری آگاهانه از علم روانشناسی رنگ ها می تواند فواید بسیار مطلوبی را در جهت ایجاد و حفظ سلامتی و آرامش روحی، فکری و جسمی بویژه در درمان کودکان مضطرب و ناآرام درپی داشته باشد.
طی مطالعاتی که در مرکز روانشناسی آلسن آلمان به عمل آمده است نشان می دهد که شاخص ترین رنگ های مورد علاقه کودکان چهار رنگ: قرمز، نارنجی، زرد و آبی است به همین دلیل کارخانه جات اسباب بازی براساس سفارش روانشناسان وسایل بازی کودکان را اغلب در چهار رنگ مذکور تهیه و تولید می کنند.
از طرفی رنگ های خاکستری، سیاه، قهوه ای و سفید مورد علاقه کودکان نمی باشد و اغلب آن ها را می رنجاند. لذا مسئولان و مربیان مهدکودک ها و کودکستان ها باید به مبانی اولیه علم روانشناسی رنگ ها آشنا شوند تا در تزئین محیط آموزش و نیز در پوشش لباس های خود و کودکان، آگاهانه دقت بیشتری بکار برند. برای مثال: معلمان می دانند که اگر با پوشش سیاه رنگ در کلاس درس حاضر شوند، کودکان آن ها را دوست نخواهند داشت ضمنا در روند تحصیلی شان افت درسی خواهند داشت.
لذا با توجه به این که رنگ ها اثرات عمیقی بر سلسله اعصاب و روان کودکان بجا می گذارد نباید از رنگ هایی مانند سیاه، قهوه ای و یا سفید یک دست در لباس استفاده کرد؛ زیرا موجبات نوعی اختلالات عصبی، خستگی روحی و بیقراری در کودکان ایجاد می کند و به بی علاقگی و گاهی احساس نفرت نسبت به مربیان و معلمانی که از این رنگ ها به صورت یک دست استفاده می کنند، می انجامد.
همچنین رنگ آمیزی در تزئینات داخلی منزل بویژه اطاق خواب کودکان، باید توجه بیشتری داشته باشیم. برای اتاق خواب کودکان، بخصوص دانش آموزانی که حساس و عصبانی هستند، توصیه می شود که چراغ اطاق خواب آن ها با رنگ لیمویی روشن کنید و نیز پرده لیمویی رنگ آویزان نمایید تا موجبات تسلی خاطر و تسکین اعصاب شود. و در ضمن پرتو این رنگ برای کودکان کم اشتها بسیار خوب است.
علاوه بر این که اشتها را تحریک می کند، هضم غذا را آسان می سازد. برای کودکان و نیز اشخاص عصبی مزاج نباید از پرتو نور قرمز رنگ در اطاق خواب استفاده کرد. بدیهی است که رنگ ها به طرق مختلف در زندگی ما تأثیرگذار است. امروزه مردم در جهان به نوع رنگ های خاص در خصوص لباس، کفش و کلاه، لوازم خانگی و وسایل و تزئینات محیط خانه و محل کار توجه ویژه می کنند، قابل انکار نیست که آثار اقتصادی اعم از فروش تولیدات و خدمات، آثار اجتماعی و سیاسی اعم از کسب اعتماد و رضایت برای ارتباط مؤثر در جلب آرای مردم، آثار روانی اعم از ایجاد حالت نشاط و یا افسردگی، آثار تعلیم و تربیت اعم از ایجاد انگیزه پیشرفت و یا برعکس ایجاد یاس و انفعال بویژه در کودکان را در برخواهد داشت.
در همین راستا توصیه می شود که خانم های پزشک در بیمارستان ها از پوشش مقنعه سیاه به سه دلیل استفاده نکنند: اولا رنگ سیاه وضعیت حال نزار بیمار مراجعه کننده را از نظر روحی و روانی وخیم تر، افسرده تر و عصبی تر می کند. ثانیا اگر مقنعه و یا لباس سیاه ملوث به آلودگی شود. از نظر پنهان می ماند و این خلاف اصول بهداشتی است. ثالثا استفاده رنگ سیاه در اسلام کراهت دارد و تاکید به استفاده نکردن آن شده است. لذا به منظور ایجاد آرامش و سکون و نیز بخاطر کاهش اضطراب، بیقراری و افسردگی، در روحیه بیماران و کارکنان محیط بیمارستان ها توصیه می شود که خانم های پزشک بجای مقنعه سیاه رنگ، از رنگ های سبز تیره (زنگاری) و آبی سرمه ای استفاده کنند.
از طرفی همین توصیه را برای کلیه خانم های شاغل در کشور، تاکید می شود که در محیط کار حتی المقدور از پوشش سیاه رنگ یک دست احتراز کنند و پوشش لباس کار خود را به رنگ سبز تیره، آبی تیره (سرمه ای) تغییر دهند تا با کاهش اضطراب و آشفتگی، موجبات آرامش نسبی برای مراجعان فراهم گردد.
چند سال پیش تحقیقاتی را درباره آثار رنگ بر بدن انسان در بیمارستان «نیوانگلند استیت هاسپیتال» در ایالت متحده آمریکا روی ۲۵ نفر از کارکنان بیمارستان که فشار خون عادی داشتند انجام دادند. در چند جلسه سی دقیقه ای، نور آبی رنگ را بر پوست افراد می تاباندند و آنگاه فشار خون آنان را اندازه می گرفتند. در پایان هر جلسه مقدار فشارخون همه افراد تحت آزمایش، کاهش فشار نشان می داد. سپس در یک دوره از جلسات دیگر همان ۲۵ نفر را تحت تابش نور قرمزرنگ قرار دادند و مشاهده کردند که فشار خون همه آنان افزایش قابل توجه ای یافته است هنگامی که آزمایشات قطع شد، فشار خون افراد به حال عادی برگشت. آنگاه در آزمایش دیگری از افراد خواستند که آرام بنشینند و فکر و ذهن خود را به رنگ آبی متمرکز کنند، پس از چند دقیقه مشاهده شد که میزان فشارخون آنان کاهش یافته است.
سپس به رنگ قرمز با تمرکز فکر کردند، دقایقی بعد، آنان شاهد افزایش فشار خونشان شدند. حاصل این آزمایشات بیانگر این واقعیت است که نقش تاثیرگذار رنگ ها در شئون زندگی مان غیرقابل انکار است. در همین راستا، تولیدات برنامه های تلویزیونی که با پرتو رنگ مرتبط می باشد از نظر تاثیرگذاری در تار و پود روح و روان مخاطبان حائز اهمیت است.
برای مثال اگر پشت صحنه مجری برنامه و یا سخنران در تلویزیون پرتو قرمز رنگ باشد بینندگان ناخودآگاه عصبی و بیقرار می شوند و اگر پرتو رنگ پشت صحنه آبی باشد، موجبات آرامش و سکون بینندگان فراهم می گردد و مضاف بر این که محتوای کلام بر ذهن بینندگان بهتر، نافذتر و مقبول تر قرار می گیرد. در مثال دیگر به تأثیر رنگ ها بر محیط، اشاره می شود: شهردارها، در زیباسازی شهرها، پارک ها و نورچراغ های کوچه و خیابان، باید دو رنگ شاخص یعنی آبی روشن و سبز ملایم را در میان سایر رنگ ها حاکمیت بخشند. چرا که از نظر کمی و چگونگی تبهکاری در هر خیابان شهر، بستگی به رنگ نور چراغ های آن خیابان دارد.
▪ خواص رنگ آبی: پرتو رنگ آبی خواص درمانی متعددی دارد از جمله: کاهش اضطراب، التهاب و طپش قلب، کمک در رفع مشکل بی خوابی (ملحفه های بالش و بستر و نیز لباس خواب را می توان از آبی رنگ روشن استفاده کرد و در صورت ضرورت لامپ آبی رنگ کم وات در تمام شب روشن کرد. همچنین رنگ آبی را با رنگ مکمل آن یعنی رنگ نارنجی تواما می توان برای کاهش گلو درد، حنجره، گواتر، التهاب لوزه ها، آسیب دیدگی ها، صرع، آسم، خستگی چشم ها، نفس تنگی، یبوست، انواع تب، آبله مرغان، آبله، زردی (یرقان) روماتیسم، فلج کودکان، اسهال، درد سیاتیک، ناراحتی معدوی، انواع التهاب، گرفتگی عضلات گردن، مهره های ستون فقرات، و بزرگی پروستات مورد استفاده قرار داد.
پرتو رنگ آبی طبیعا برای ایجاد آرامش روحی و عاطفی و نیز در کمک به تقویت تمرکز فکر بسیار مفید است. در این حال رنگ آبی تأثیر آرامش بخشی و استراحت دهندگی دارد. این رنگ تعدیل کننده انرژی های موجود در بدن است بیماران بویژه افرادی که به ناراحتی های روحی و عصبی دچارند، شب ها ساعتی به آسمان صاف پر از ستارگان درخشان، خیره و متمرکز شوند.
▪ ویژگی های رنگ آبی: رنگ آبی سمبل و نشانه؛ الهام، گذشت و ایثار، خشنودی، صلح و آرامش، سکوت و سکون، تعمق و تفکر، کامیابی، مراقبه، نیایش، شفابخشی و مظهر جاودانگی است.
اگر اتاقی را به رنگ آبی آسمانی درآوریم، فضای اتاق بزرگتر از آنچه که هست به نظر می آید.
سخنرانان می توانند برای نفوذ بیشتر کلامشان بر مخاطبان بیننده خود، در پشت صحنه محل جایگاه و تریبون، پرده مخملی آبی تیره رنگ، نصب کنند.
ـ رنگ آبی خاصیت ضدعفونی و ضدمیکروبی نیز دارد.
پای روانشناسی در کفش سیاست!
روان شناسی سیاسی (political psychology) از جمله علوم میان رشته ای (interdisciplinary) است که از پیوند روان شناسی نوین و علم سیاست پدید آمده است. در جهان غرب، مطالعات در این حوزه از قدمت چندانی برخوردار نیست و در کشور ما نیز در دهه های اخیر پژوهش هایی پیرامون آن صورت گرفته است.
نخستین کتاب در این حوزه توسط دکتر علی فتحی آشتیانی با عنوان «مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی» به نگارش درآمده است. در این مقاله با اتکا بر همین کتاب به معرفی اجمالی این علم نوبنیاد می پردازیم. بررسی چیستی روان شناسی و پیوند آن با علم سیاست در کنار اهمیت جامعه پذیری سیاسی از جمله مباحثی است که برای فهم روان شناسی سیاسی ضروری تلقی می شود.
● ماهیت روان شناسی سیاسی
بدون شک امروزه علوم به صورت جزایر مجزا از یکدیگر نگریسته نمی شوند و مرزهای مشترک و پیوندهای عمیق میان آنها زمینه را برای شکل گیری مطالعات میان رشته ای فراهم آورده است. در این میان روان شناسی سیاسی (Political Psychology) علمی نوپاست که از پیوند روان شناسی و سیاست پدید آمده است. بسیاری از متخصصان و کارشناسان علم سیاست همچون والترلیپمن، گراهام والاس و ریورس بر این باورند که بررسی روابط سیاسی انسان ها بدون در نظر گرفتن جنبه های روان شناختی این روابط، امری ناقص و خطایی بزرگ است.
توجه به کاربرد روان شناسی در عرصه سیاست، ریشه در تحولات قرن بیستم دارد و چنین توجه و اهمیتی را می توان در آثار لاول (Lowell) و لاسول (Lasswell) مشاهده کرد. تلاش ۳۰ ساله لاسول و مطالعات عمیق او منجر به ورود روش روان تحلیلگری در حوزه علم سیاست شد و ساختار طبقه بندی افراد از منظر سیاسی شکل گرفت.
حال این سوال مطرح می شود که پژوهشگران در قلمرو روان شناسی سیاسی به دنبال پاسخگویی به چه سوالاتی هستند؟ جستجوی منشأ گرایش های سیاسی انسان ها، نحوه شکل گیری و تغییر تفکرات سیاسی، چگونگی شکل گیری انقلاب ها در جوامع سنتی و دگرگونی یا سرنگونی نظام ها از جمله سوالاتی است که روان شناسی سیاسی به دنبال پاسخگویی به آنهاست.
● دیدگاه التقاطی در روان شناسی
امروزه در مطالعات روان شناسی به جای سخن گفتن از یک دیدگاه یا یک رویکرد، از رویکرد التقاطی که آمیزه ای از رویکردهای مختلف است، سخن به میان می آید. امروزه کمتر روان شناسی را می توان یافت که با نگاه تک بعدی به کار بالینی یا تحقیقی بپردازد. در عوض رویکردهای مختلف با مبانی و اصول متفاوت و گهگاه متعارض به تبیین رفتار انسان می پردازند.
از جمله گرایش های مطرح در روان شناسی، روان شناسی اجتماعی (Social Psychology) است که بستر پیوند میان روان شناسی و علم سیاست را فراهم می آورد. گوردون آلپورت در تعریف روان شناسی اجتماعی چنین می نویسد: «علم درک و تبیین چگونگی نفوذپذیری افکار، احساسات و رفتارهای افراد از حضور واقعی، خیالی یا ضمنی دیگران.» (بدار، ۱۳۸۳، ص ۸)
روان شناسی اجتماعی به قانونگذار امکان می دهد که در وضع بهترین قوانین تلاش کند و در عین حال سیاستمدار را راهنمایی می کند تا مطلوب ترین سیاست را در پیش گیرد. در نتیجه می توان چنین گفت که روان شناسی سیاسی در قالب شاخه ای از روان شناسی اجتماعی تلاش می کند شناخت دقیقی از جامعه در اختیار سیاستمداران قرار دهد. برای مثال سیاستمداران مطرح همواره تبعات روانی سخنان و اعمال خود را در جامعه خویش رصد می کنند و می دانند که حرکت یا سخن نسنجیده در عرصه سیاست چه پیامدهای روانی ناگواری می تواند به دنبال داشته باشد. گوشزد کردن پیامدهای روانی سیاست ورزی سیاستمداران بخش قابل توجهی از قلمرو روان شناسی سیاسی را تشکیل می دهد.
● سیاست
واژه سیاست نیز همچون بسیاری از واژه های کلیدی علوم مختلف با تعاریف گوناگون و متفاوت محصور شده است. تعریف سیاست به علم فرمانروایی بر کشورها یا فن و عمل فرمانروایی بر جوامع انسانی از جمله تعاریف مطرح برای واژه سیاست است. نزاع بر سر علم بودن سیاست یا فن تلقی کردن آن همچنان ادامه دارد؛ ولی آنچه بدیهی و آرزوی بسیاری از نظریه پردازان و بزرگان سیاست نیز است، به کار بردن سیاست علمی در قلمرو سیاست است. هرچند برخی تحقق چنین آرزویی را در عرصه سیاست و عمل بسیار دشوار می دانند، چنان که دوورژه می نویسد: «بیهوده است اگر امیدوار باشیم روزی برسد که قلمرو سیاست علمی بتواند سراسر قلمرو سیاست به مفهوم هنر و عمل را پوشش دهد و سیاست کاملا علمی گردد... تصمیمات سیاسی نه تنها داده های عینی بلکه داوری های ذهنی را در باب انسان و جامعه به بازی می گیرند.» (نقل از آشتیانی، ۱۳۸۵، ص۱۹)
● شخصیت و سیاست
هرچند مطالعات علمی پیرامون شخصیت در اواخر دهه ۱۹۳۰ توسط گوردون آلپورت در دانشگاه هاروارد به رسمیت شناخته شد؛ ولی از آن زمان تا امروز تعریفی از شخصیت که همگان بر آن اجماع کنند، ارائه نشده است. با وجود این می توان تعریف زیر را پیرامون شخصیت تا حدودی قابل قبول دانست:
«شخصیت را می توان تمامی سیستم تمایلات نسبتا پایدار روانی و جسمی هر فرد تعریف نمود؛ تمایلاتی که نحوه تطابق وی را نسبت به محیط روانی، اجتماعی و مادی معین می سازد.» (پورافکاری، ۱۳۸۶، ص ۱۱۰۶)
تکثر و تعدد تعاریف مربوط به شخصیت، ریشه در ماهیت پیچیده انسان دارد. در واقع به تعبیر دکتر فتحی آشتیانی در کتاب مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی، «دامنه تعاریف موجود، از فرآیندهای درونی ارگانیزم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعامل افراد در نوسان است.» (فتحی، ۱۳۸۵، ص ۳۶) به همین دلیل نمی توان به یک نظریه خاص اشاره کرد که در آن تمامی معانی شخصیت لحاظ شده باشد. درواقع هر نظریه پردازی به جنبه های خاصی از شخصیت نظر افکنده است. برای مثال برخی بر جنبه های شناختی و عاطفی شخصیت و برخی دیگر بر جنبه های جسمانی ـ روانی آن تکیه می کنند.
چنان که اشاره شد، تحول و در نوسان بودن، ویژگی اصلی شخصیت است و به همین دلیل برخی بر این اعتقادند که هر کدام از تعاریف شخصیت «به منزله نقطه توقف درباره یک فرآیند است.» (همان منبع، ص ۳۷) برای ارزیابی شخصیت افراد از روش های گوناگونی استفاده می شود که در این میان می توان از زندگینامه های خود نوشته و دیگر نوشته، پرسشنامه ها، موقعیت های آزمایشی، تست های فرافکن، قیافه، خط و بیان نام برد.
● شخصیت و جامعه پذیری سیاسی
نظریه جامعه پذیری سیاسی (Political Socialization) که توسط ریچارد داوسن و کنت پرویت بسط یافته، به عنوان ابزاری نظری در تبیین و توضیح تفاوت میان نظام های سیاسی به کار می رود. دکتر علی فتحی آشتیانی در کتاب «مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی» در بیان اهمیت فرآیند جامعه پذیری سیاسی می نویسد: «از طریق فرآیند جامعه پذیری سیاسی است که نسل های قدیمی تر، فرهنگ سیاسی جامعه را به نسل های جدیدتر منتقل می کنند و با توجه به چنین انتقالی است که هر جامعه ای موفق می شود، فرهنگ سیاسی خود را استقرار بخشد.» (فتحی، ۱۳۸۵، ص ۴۲)
درواقع با استفاده از نظریه جامعه پذیری سیاسی می توان علل استمرار و ثبات یک نظام یا علل بی ثباتی و زوال نظام های سیاسی را توجیه کرد. درواقع آنچه در نظریه جامعه پذیری سیاسی مورد توجه قرار می گیرد، پرورش شخصیت شهروندانی است که به صورت افراد کارآمد جامعه سیاسی مطرح می شوند. از نظر افرادی چون الموند و پاول، جامعه پذیری سیاسی «روند حفظ یا دگرگونی فرهنگ های سیاسی است.» (همان منبع، ص ۴۳) درواقع از طریق فرآیند جامعه پذیری سیاسی است که شخصیت سیاسی افراد یک جامعه شکل گرفته و رفتارها و هنجارهای مورد قبول نظام سیاسی حاکم در آنها نهادینه می شود. عوامل متعددی در جامعه پذیری سیاسی نقش دارند که از آن جمله می توان به خانواده، مدرسه، دوستان و همسالان، رسانه های گروهی، فرهنگ، طبقات اجتماعی و نقش جنس اشاره کرد. بدون شک بررسی رابطه شخصیت و جامعه پذیری سیاسی یکی از مباحث مهم در حوزه روان شناسی سیاسی به شمار می آید.
پیشنهاداتی ساده برای تقویت حافظه
گروهی از متخصصان حافظه و نویسندگان کتاب های مرتبط با اختلالات حافظه برای تقویت قدرت ذهن افرادی که به شدت درگیر روزمرگی شده اند پیشنهادات جالب توجه و گاه عجیبی دارند.
محققان در مرکز پزشکی اختلالات حافظه در بوستون می گویند فراموش کردن یکی از نشانه های درگیری های ذهنی فراوان در زندگی روزمره ی انسان ها است. اگر به یاد ندارید عینک خود را کجا گذاشته اید، یا نام هم کلاسی جدیدتان کلا" از ذهن شما پاک شده، نشانه های مشغولیت شدید روزمره است که باعث می شود از میزان توجه فرد نسبت به موارد کم اهمیت کاسته شود.
ما بدن خود را تمرین می دهیم تا متناسب نگه داریم اما اگر در بدنی سالم توانایی های ذهنی مناسب وجود نداشته باشد، تمامی زحمات به باد رفته است.
به این شکل زمانی که توجه کافی وجود نداشته باشد حافظه هایی که شکل می گیرند چندان قدرتمند نبوده و فرد برای احیا یا به یاد آوردن آن چه مثلا" به خاطر سپرده دچار مشکل خواهد شد.
کلید حل این مشکل متناسب نگه داشتن حافظه است. به گفته ی «هری لوراین» نویسنده ی کتاب «حافظه ی نامحدود»، اسراری ساده برای جوان نگاه داشتن ذهن، ما بدن خود را تمرین می دهیم تا متناسب نگه داریم اما اگر در بدنی سالم توانایی های ذهنی مناسب وجود نداشته باشد، تمامی زحمات به باد رفته است.
شیوه های زیادی برای به یاد سپردن موارد عادی روزمره وجود دارد، می توان آن ها را یادداشت کرد، یا به لیست های برنامه ریزی ابزارهای الکترونیکی مانند بلک بری یا آی پد سپرد، اما در صورتی که دسترسی به این تجهیزات الکترونیکی و غیر الکترونیکی وجود نداشته باشد و یا در صورتی که فردی بخواهد بدون وابستگی به این تجهیزات، ذهن خود را قوی کند می تواند از راه حل هایی که توسط متخصصان حافظه پیشنهاد شده اند استفاده کند:
▪ به یاد سپردن نام ها
زمانی که به فردی معرفی می شوید کاملا" به نامش توجه کنید. سپس برای بهتر به یاد سپردن آن حروف نام را در ذهن تان تصور کرده و سعی کنید نشانه ای شخصی برای نام بیابید تا اسم در ذهن تان قفل شود.
چندین بار استفاده از نام طی گفتگو با فرد می تواند در حفظ آن در خاطر شما بسیار مؤثر باشد. اسم را مصور کنید. برای به خاطر سپردن نام های فامیلی پیچیده و دشوار باید برای آن ها مفهومی درست کرده و آن را در ذهن تان به تصویر بکشید. سپس یک ویژگی در صورت فرد انتخاب کرده و آن را به تصویر ذهنی وصل کنید. هرچه ترکیب به دست آمده عجیب تر باشد، بیش تر به یاد شما خواهد ماند.
میان نام ها و مفاهیم ارتباط به یاد ماندنی خلق کنید. برخی نام ها یادآور اسامی خاصی مانند نام کوه ها و یا مرتبط با مشاغلی خاص مانند ساختمان سازی هستند. برای مثال اگر بخواهید نام فردی که رئیس یک شرکت معماری است را به یاد بسپارید، تصویر وی را در برابر ساختمانی بزرگ تصور کرده و به یاد بسپارید.
کمی تقلب کنید. می توانید پیشنهاداتی مانند آن چه خواندید را با کمی تقلب تکمیل کنید. برای مثال اگر در جلسه ای کارت ویزیت فردی را دریافت کردید، یادداشت کوچکی از ویژگی های وی بر پشت کارت بنویسید، مثلا" عینک قرمز به چشم داشت و در خیابان X زندگی می کرد تا در صورت نیاز بتوانید وی را به راحتی به یاد آورید.
▪ به یاد سپردن موقعیت وسایل
کارهای خود را به خود اعلام کنید. به آن چه انجام می دهید توجه کنید، به خود یادآوری کنید «من کلیدها را در جیب کت گذاشتم» تا به این شکل حافظه ای شفاف از عمل کرد خود داشته باشید.
خود را عادت دهید. خود را به قرار دادن وسایلی که در طول روز به آن ها نیاز دارید در جاهایی خاص و تعیین شده عادت دهید.
▪ به یاد سپردن کارها
برای به خاطر سپردن غیر عادی باشید. برای به خاطر سپردن کاری یک یادآور فیزیکی غیر عادی خلق کنید. مثلا" برای به خاطر آوردن این که باید قبض هایی که روی میز گذاشته اید را پرداخت کنید، جسم نامربوطی مانند یک میوه را بر روی آن ها قرار دهید تا با دیدن غیر منتظره ی یک میوه توجه تان به قبض ها جلب شود.
لیست خرید خود را تبدیل به آواز کنید. برای به یاد سپردن مواردی مانند لیست خرید، شماره ی تلفن و یا لیست کارهای روزانه ، آن ها را با یکی از آهنگ های مورد علاقه ی خود انطباق دهید و آن را بخوانید.
از میان برهای حفظ کردنی استفاده کنید. برای به خاطر سپردن نام ها، کارها یا لیست ها می توانید حروف اول هر کلمه از آن ها را سر هم کرده و یک کلمه خلق کنید و آن را به خاطر بسپارید.
از بدن خود استفاده کنید. اگر کاغذ یا قلم برای یادداشت کردن ندارید، از اعضای بدن خود برای به خاطر سپردن چیزی مثلا" لیستی از اقلام استفاده کنید. برای مثال اگر باید چسب، کلم بروکلی، مرغ، انگور و خمیردندان بخرید تصور کنید که پاهای تان در چسب گیر کرده، برگ های بروکلی از جیب شلوارتان بیرون زده، مرغی در حال نوک زدن به شکم شماست، خوشه ای انگور از گردن تان آویزان شده و دهان تان پر از خمیر دندان است.
بخوانید، بنویسید، بگویید، بشنوید. برای به خاطر سپردن مطلبی به ویژه مباحث درسی یادداشت های خود را بخوانید، سپس آن ها را تایپ کنید، بعد آن ها را بلند خوانده و صدای خود را ضبط کنید و چندین بار صدای ضبط شده ی خود را گوش دهید.
از اتاق های خانه هم استفاده کنید. در شیوه ی بالا می توانید ساختمان محل کار یا منزل خود را جایگزین بدن خود کرده و هر یک از اقلام خرید را به یکی از وسایل درون اتاق ها یا خود اتاق ها ربط دهید.
▪ به یاد سپردن ارقام
هر عدد را به یک شکل ربط دهید. برای هر عدد در ذهن خود شکلی تصور کنید. دایره برای ۰، خودکار برای ۱، قو برای ۲، دست بند برای ۳، قایق بادبانی برای ۴، قطعه ای پازل برای ۵، پیپ برای ۶، بوم رنگ برای ۷، آدم برفی برای ۸ و راکت تنیس برای ۹. به این شکل برای به خاطر سپردن کد رمز کارت بانکی خود تصور کنید که سوار بر قایق بادبانی (۴) هستید که یک قو (۲) به شما حمله می کند و شما با یک راکت تنیس (۹) به آن ضربه می زنید.
برای اعداد هم قافیه بیابید. سعی کنید واژه هایی بیابید که با اعداد هم قافیه باشند و سپس با استفاده از این واژه ها داستانی بسازید.
از حروف الفبا استفاده کنید. زمانی که نام فیلم یا کتابی را فراموش کرده اید، حروف الفبا را به ترتیب بگویید. زمانی که به حرف مشابه آغازکننده ی نام فیلم برسید، نام به یادتان خواهد آمد.
بخوانید، بنویسید، بگویید، بشنوید. برای به خاطر سپردن مطلبی به ویژه مباحث درسی یادداشت های خود را بخوانید، سپس آن ها را تایپ کنید، بعد آن ها را بلند خوانده و صدای خود را ضبط کنید و چندین بار صدای ضبط شده ی خود را گوش دهید.
از رنگ ها استفاده کنید. از رنگ ها در بخش های مختلف یادداشت های خود استفاده کنید تا آن ها را به همراه نام رنگ ها به یاد آورید.
خویشتن داری، پنجره ای به سوی آرامش!
صبر و خویشتن داری یکی از ویژگی های مثبت و سازنده ای است که والدین می توانند از همان دوران کودکی به فرزندان شان بیاموزند و این مهم جز با توجه، اهمیت و صبر والدین میسر نمی شود. والدین صبور و با پشتکار خواهند توانست در سال های اولیه زندگی مفهوم شکیبایی و تحمل را به فرزندان خود از طریق شیوه تربیتی صحیح و ارائه الگوی مناسب منتقل کنند.
بچه های صبور با کنترل هیجانات درونی و اضطراب های کوچک و بزرگ توانایی بیشتری برای مواجهه و رویارویی با آن ها و بروز رفتارهای مناسب خواهند داشت.چنان که گیتی اسدی، کارشناس ارشد روان سنجی و مشاوره و راهنمایی در گفت وگو با خراسان تصریح می کند: منظور از آموزش صبوری و خویشتن داری به کودکان در واقع یادگیری توانایی احترام گذاشتن به تفاوت های بین افراد، یافتن نقاط مشترک برای ایجاد تفاهم، آموختن از دیگران، کنترل احساسات و هیجانات تند است. آموزش خویشتن داری به کودک کمک می کند تا استعدادها و توانایی هایش را بشناسد و بهتر تصمیم بگیرد.
توجه، درک و شکیبایی پدر و مادر به کودک کمک می کند تا برای خود احترام قائل شود و خویشتن داری را بیاموزد. اما اولین قدم برای آموزش خویشتن داری به کودکان ارائه الگوی صحیح به آن هاست. والدین در واقع ابتدا باید خود صبور و خویشتن دار باشند تا بتوانند آن را به همراه سایر صفات مثبت آموزش دهند. والدینی که به کودک خود اجازه ابراز احساس یا حرف زدن نمی دهند و یا حتی در مقابل فرزندان به یکدیگر اجازه صحبت کردن نمی دهند نمی توانند الگوی مناسبی از صبر و شکیبایی باشند.از طرفی دیگر باید آن ها را با تفاوت های بین انسان ها آشنا کرد. این که نژادها و ملیت های مختلفی در جامعه زندگی می کنند که همگی قابل احترام هستند.
کنترل احساسات و هیجانات به محض دیدن تفاوت ها الگویی است که والدین در اختیار کودک قرار می دهند و کودک باید یاد بگیرد که با وجود تفاوت ها به دیگران احترام بگذارد.اسدی تاکید می کند: اعتماد به نفس در کودکان با بردباری آن ها در ارتباط است. به عبارتی کودکی که اعتماد به نفس داشته باشد و به خواسته ها و نیازها و توانایی هایش احترام بگذارد، قادر خواهد بود در برابر دیگران نرمش به خرج دهد و صبور باشد. همچنین اگر او را به اندازه کافی مورد تشویق قرار دهیم یاد می گیرد که برای رسیدن به اهدافش باید صبوری به خرج دهد و تلاشش را بکند. گاهی اوقات لازم است به طور مستقیم درباره صبور بودن با کودک صحبت کنیم، به عنوان مثال اگر برای بازی با عروسکی با خواهرش دعوا می کند از او بخواهیم صبر کند تا خواهرش بازی کند و بعد نوبت اوست.اگر مقاومت و اظهار نارضایتی کرد، نباید حق را به او بدهیم، بلکه تلاش کنیم که او در این قالب مفهوم صبر را درک کند. کودکان به مرور خواهند توانست مدارا و تحمل را یاد بگیرند، در مقابل نباید صبوری نکردن و عجله دیگران را اگر حقی از کودک ضایع شده، نادیده بگیریم.در بسیاری از موارد والدین به اشتباه به هنگام قرار گرفتن در چنین موقعیتی می گویند اشکال ندارد در صورتی که باید با ذکر خطای رفتار انجام شده، تذکر دهند که فرد موردنظر باید صبوری می کرد.
به عبارتی نباید فقط از کودک تقاضای تحمل و صبر داشته باشیم بلکه باید از دیگران هم همین خواسته را داشته باشیم.اسدی درباره چالش های فرزندان با یکدیگر در منزل توضیح می دهد: توصیه اکثر کارشناسان به والدین این است که در اختلافات، رقابت ها و بحث های بچه ها مداخله نکنند و اجازه بدهند بچه ها از دل این اختلافات، راه صحیح را پیدا کنند. این گفته به معنای تعطیلی آموزش نیست بلکه به این معناست که والدین الگوی تربیتی صحیحی پیاده می کنند، اما اجرای آن را به عهده بچه ها می گذارند.
مداخله سریع و دائمی والدین در دعواهای بچه ها و دعوت به صبوری از سوی آن ها در اکثر موارد کارساز نیست و ثمری ندارد. زیرا به هر حال یکی از بچه ها، والدین را به جانبداری از دیگری متهم می کند.بنابراین بهتر است بگذارند بچه ها به مرور راه حل مشکلاتشان را پیدا کنند. آن ها بعد از ورود به مهدکودک و سپس مدرسه قوانین بیشتری را از جامعه و مردم یاد می گیرند و در نهایت خواهند توانست در رسیدن به اهداف خود موفق تر عمل کنند. در پایان چند نکته از سایت آردی درباره آموزش صبر و خویشتن داری به کودک می آید:
▪ صبوری را در موقعیت های مختلف به کودک آموزش دهید. به عنوان مثال به او یادآوری کنید که عینک زدن یا استفاده از عصا نمی تواند خنده دار باشد و از او بپرسید اگر کسی او را بابت این چیزها مسخره کرد، چه احساسی پیدا خواهد کرد.
▪ هیچ گاه از عذرخواهی کردن نترسید. این کار باعث می شود او شیوه های سالم برون ریزی احساسات را یاد بگیرد. کودک نیاز دارد بفهمد هر کسی می تواند اشتباه کند. او می فهمد که می تواند از اعمالش درس بگیرد و مسئولیت انجام آن ها را به عهده بگیرد. او در می یابد دیگران در مقابل اشتباهات او خویشتن داری به خرج می دهند، پس او هم باید همین کار را بکند.
▪ کودکان به صبوری، شکیبایی و محبت بی قید و شرط والدین نیاز دارند. دوست داشتن مشروط کودک را گیج و سردرگم می کند و در او حسی از اضطراب، ناامنی و عدم اعتماد به نفس ایجاد می کند. بنابراین کودکان را دوست بدارید حتی اگر از قوانین شما اطاعت نکنند یا آن ها را زیر پا بگذارند. او باید شاهد خویشتن داری شما باشد تا آن را یاد بگیرد. فراموش نکنید که اگر از دوران کودکی شکیبایی و بردباری را تجربه کرده باشد می تواند در شرایط گوناگون با ناملایمات و دشواری های آینده با آرامش بیشتری رو به رو شود.
ویژگی های شخصیتی افراد خودشیفته
اختلالات شخصیتی طیف بسیار گسترده ای را دربر می گیرد. یکی از اختلالاتی که در جامعه نسبتا شایع است «خودشیفتگی» است. خودشیفتگی یا به اصطلاح عموم خودبزرگ بینی صفت ناپسندی است که برخی از افراد را درگیر خود می کند.
شاید لازم باشد اول از تعریف صفت خودشیفتگی آغاز کنیم. به این منظور از دکتر مریم رسولیان، روان پزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران کمک گرفتیم. وی در تعریف خودشیفتگی به خراسان چنین اظهارنظر می کند: خودشیفتگی به معنای پذیرش خود یا قبول خود و فقط دیدن خود است. خوب است بدانید در دوران نوزادی، انسان به تمام معنا خودشیفته است. یک نوزاد تصور می کند که فقط خودش در دنیا وجود دارد و هر نیاز او که برآورده می شود، به خاطر اوست. او قادر نیست دنیای پیرامون را مستقل از خودش بفهمد. به تدریج با رشد و به تعویق افتادن نیازهایش درمی یابد که فقط خودش نیست و دیگرانی هستند که قادرند نیازهای او را برطرف کنند.
پس از مرحله خودشیفتگی اولیه که ذکر شد، خودشیفتگی ثانویه بروز پیدا می کند که در این مرحله کودک احساس می کند چون موجود خوبی است دیگران نیازهای او را برآورده می کنند. این مراحل رشد خصلت خودشیفتگی در دوران کودکی است.خودشیفتگی در بزرگسالان علل متفاوتی دارد و عوامل ژنتیکی محیطی و تربیتی در آن نقش دارند. هم چنین افرادی که بیش از اندازه نیازهایشان برآورده شده یا دچار محرومیت های شدید بوده اند هم می توانند دچار خودشیفتگی بیمارگونه و غیرطبیعی شوند.
معمولا این افراد یک خصلت یا ویژگی مثبت نسبت به دیگران دارند. هوش زیاد، زیبایی ظاهری، فرزند اول خانواده بودن و موقعیت های خاصی که توسط جامعه و خانواده جایگاه برتری نسبت به دیگران به فرد داده شده، باعث می شود بازخورد مثبت دیگران در آن ها درونی شده و دچار خودشیفتگی شوند. تحسین افراطی اطرافیان از این افراد به آن ها پندار «متفاوت بودن از دیگران» را می دهد و این خاص بودن نوعی الگوی رفتاری در فرد شکل می دهد که منجر به برتری طلبی و حس بی عیب و نقص بودن می شود.
اولین پیامد این احساس، نقدناپذیری است. فرد خودشیفته حاضر نیست هیچ انتقادی را بپذیرد و خودش را به دور از انتقاد می داند. یکی از مهم ترین ویژگی های افراد خودشیفته همین انتقادناپذیری است و هر انتقادی را مساوی با تهدید نسبت به خود می دانند و اگر کسی به آن ها انتقادی وارد کند، احساس می کنند شخصیت شان زیر سوال رفته است.
آن ها بیشتر در مقابل انتقاد رویکرد «همه یا هیچ» را در پیش می گیرند و به عبارتی می خواهند دیگران آن ها را همان طور که هستند بپذیرند نه این که با انتقاد کل وجودشان را زیر سوال ببرند. دکتر رسولیان با اشاره به سایر خصلت های منفی افراد خودشیفته ادامه می دهد: فرد خودشیفته همواره خود را برتر از دیگران حس می کند و به همین دلیل از اطرافیان انتظار دارند همواره آن ها را مورد تحسین و تمجید قرار دهند و به عبارتی به آن ها بی عیب و نقصی و خاص بودن را گوشزد کنند. در صورتی که تعریف و تمجید از آن ها انجام نگیرد به شدت احساس خطر می کنند و نگران هستند که به اندازه کافی مورد تحسین قرار نگرفته اند.چنین خصلتی باعث می شود افراد خودشیفته همیشه از اطرافیان خود سوءاستفاده کنند و در همه حال حق به جانب باشند و بهترین ها را به قیمت زیرپا گذاشتن حقوق دیگران و استثمار آن ها برای خود فراهم می کنند.
اعتراض دیگران به این افراد اغلب نابه جا تلقی می شود و افراد خودشیفته لازم نمی بینند نیاز دیگران را مدنظر قرار دهند و برای آن حقی قائل شوند.تعاملات اجتماعی افراد دچار اختلال خودشیفتگی نیز اغلب معیوب است. این افراد فاقد حس همدلی با دیگران هستند و در نتیجه نمی توانند دوستان صمیمی و خوبی داشته باشند. اغلب روابط آن ها با اطرافیان سطحی است و همواره به جای جذب، دیگران را از خود دور می کنند. روابط اجتماعی ضعیف باعث می شود تصور کنند ارزش های وجودی و فردی شان توسط دیگران نادیده گرفته می شود و کسی قدر آن ها را نمی داند.طبق تحقیقات کسانی که در یک حوزه توانایی خاصی دارند ممکن است بیش از دیگران به این اختلال دچار شوند.
فرد خودشیفته قابلیت خاص خود را که فقط در یک بعد است، به تمام ابعاد زندگی اش تسری می دهد و همیشه از توانایی خود و تمجید دیگران سخن می گوید. در واقع فرد خودشیفته در هر موقعیتی که قرار بگیرد فقط می تواند به نقش برتر و قابلیت خاص خود فکر کند و سخن بگوید و نقش های دیگر خود را که ضعیف تر است، انکار کند.
این روان پزشک در ادامه با تقسیم بندی شخصیت های خودشیفته می گوید: یک گروه خودشیفته هایی هستند با اعتماد به نفس پایین که بسیار آسیب پذیر می باشند و چنان در مقابل انتقاد آسیب پذیر هستند که با کوچک ترین انتقاد توسط دیگران، برای همیشه گروه دوستان و اطرافیان را ترک می کنند و نظرات آن ها را برنمی تابند. گروه دوم خود شیفته هایی هستند که اعتماد به نفس بالایی دارند و به هیچ عنوان نمی توانند انتقادی را بپذیرند و بلافاصله انتقاد را به دیگران برمی گردانند.برخی از کارشناسان معتقدند که خودشیفتگی در برخی تیپ های شخصیتی مثل شخصیت های وسواسی و پارانویید بسیار برجسته است.
در این تیپ های شخصیتی بها دادن به خود و از خود راضی بودن در این افراد بالاست و آن ها هم به مرز خودشیفتگی بسیار نزدیک هستند.دکتر رسولیان درباره ارتباط خودشیفتگی با اعتماد به نفس می گوید: خودشیفتگی می تواند یک صفت مفید باشد زیرا دوست بودن با خویشتن سنگ بنای اول رشد شخصیت است اما وقتی خودشیفتگی فردی را از انتقاد دیگران ناراحت کرد و روابط اجتماعی سالم او را مختل نمود دیگر نمی توان از آن به عنوان خودشیفتگی سالم یاد کرد.وی درباره نحوه برخورد با یک همسر خودشیفته توضیح می دهد: واقعیت این است که روابط در زندگی زناشویی مثل یک جورچین است. ممکن است فردی با یک ایراد خیلی بزرگ در کنار فردی قرار بگیرد و بتوانند با هم سازگار باشند. اما اگر ۲ نفر که دچار خودشیفتگی افراطی هستند در کنار هم قرار بگیرند نخواهند توانست با هم کنار بیایند زیرا هر یک منتظر تحسین و تمجید طرف مقابل است.
بنابراین توصیه ما به کسانی که همسر خودشیفته دارند این است که او را بپذیرند اما نه با نادیده گرفتن حقوق و خواسته ها و نیازهای خودشان. در واقع نیازها و خواسته های خود را مطرح کنند و از همسرشان مطالبه کنند اگر تنشی به وجود آمد می توانند با مراجعه به مشاور یا روان شناس مشکل خود را حل کنند. واقعیت این است که بیان مستقیم این صفت به فرد خودشیفته کاری از پیش نمی برد زیرا اکثر این افراد معتقد هستند که مشکلی از ناحیه آن ها وجود ندارد و این دیگران هستند که اشتباه می کنند.
در واقع، از همسران می خواهیم تلاش نکنند همدیگر را تغییر دهند بلکه با تغییر رفتار یکدیگر را متوجه اشتباهاتشان کنند. در مورد همسران خودشیفته باید گفت فداکاری و ایثار و نادیده گرفتن حقوق و نیازها توسط طرف مقابل کمک به ارضای حس خودشیفتگی است و مشکل را حل نمی کند. تنها راه مطالبه خواسته ها و نیازهای واقعی و منطقی است.
همه میتوانند خلاق باشند، اما...
این مقاله ترجمه و خلاصه شدة بخشی از فصل دوازدهم کتاب « انگیزش » (Human motivation ) نوشته روبرت فرانکین (Robert E. Franken ) با عنوان «کنجکاوی ، رفتار اکتشافی ، هیجان خواهی و خلاقیت» می باشد که در روزنامه ایران مورخ دهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۰ شماره ۱۷۹۲ و در صفحه شش با عنوان« همه می توانند خلاق باشند ، اما ... » به زیور نشر آراسته گردیده است .
بحث زیادی در خصوص ارایه تعریفی از خلاقیت صورت گرفته است ( مامفورد و گاستافون ، ۱۹۹۸) . برخی اصطلاحاً خلاقیت را توانایی حل مسأله تعریف کرده اند ( کاتل ، ۱۹۷۱) . بر اساس این تعریف بعضی از نقاشان و داستان نویسان معروف جهان نمی توانند آفریننده خلاقیت باشند. عده ای دیگر استدلال می کنند که خلاقیت یک ویژگی شخصیت است ( مک کیننون ، ۱۹۷۱) . چنین تعریفی برخی را در زمره خلاقان قرار داده و برخی را فاقد این ویژگی می داند. تعدادی دیگر خلاقیت را تولید اندیشه دانسته اند ( گلیفورد ، ۱۹۶۷) و عده یی دیگر معتقدند که تعریف باید اشخاص فعال در حوزه شناسایی اندیشه ها ، همچون سازندگان فیلم و یا ناشران که اندیشه تولید شده را برای دیگران مهیا می سازند را نیز در برگیرد.
سه دلیل عمده برای فعالیتهای خلاق عنوان می شود:
۱) ارضای نیاز خود به محرکهای گوناگون و تازه .
۲) بهبود توانایی خود برای بیان ایده ها و ارزشها .
۳) کمک به خود برای حل مشکلات .
مازلو و برخی دیگر از نویسندگان پیشنهاد می کنند که ما میل قوی به ساختن چیز هایی که تماماً توسط نیازهای انطباقی ما به جلو رانده می شوند داریم . در فرضیه مازلو این میل قوی به ساختن ، نیاز به خود شکوفایی نامیده می شود. پژوهش زاکرمن نشان می دهد که هیجان خواهان ممکن است نیاز خود را برای تنوع و دگرگونی تا اندازه یی با فعالیتهای خلاقانه جبران کنند.
پژوهشگران بر این باورند که غالب مردم به انجام فعالیتهای خلاقانه تمایل دارند اما به خاطر هراس از نهی جامعه آنها را بازداری می کنند (فرانکین ، ۱۹۹۰) . چنین مردمی ممکن است به وسیله نیاز به پذیرش یا تعلق و نه نیاز به تجربة تنوع و تغییر برانگیخته شوند. در نتیجه ایشان در نظریاتشان متعارفند و در عوض زیر سؤال بردن ارزشهای جامعه ، با آنها همراه می شوند. پژوهش در مورد خلاقیت نشان می دهد که برای خلاق بودن ما نیاز به توانایی فراتر رفتن از زمینه های متداول و مرسوم داریم ( استریکلند ،۱۹۸۹) . به عبارت دیگر ، برای رهایی از مهار رسوم ، نیاز به احساس آزادی برای ترکیب جدید چیزها در زمینه های جدید و متفاوت ، حتی اگر ترکیب جدید احمقانه و نادرست به نظر آیند داریم . برخی دیگر از اشخاص از تغییر و برانگیختگی به وسیله آن واهمه داشته و از آن اجتناب می کنند. ایشان جهت رفع هراس خود نیازمند ثبات در محیط و پیش بینی آن دارند. این وضعیت باعث انعطاف ناپذیری ایشان می گردد و همانگونه که لانگر ( ۱۹۸۹) تصریح می کند این وضع به سادگی شکل می گیرد ، زیرا ما به خودمان اجازه می دهیم تا اسیر عادتهایمان شویم و بدون شک انعطاف ناپذیری با خلاقیت در تناقض است . این عقیده که همگان به صورت بالقوه خلاقند با این مشاهده که وقتی زمینه مناسب وجود داشته باشد ، حتی مردم غیر خلاق به شکلی غیره منتظره از خود خلاقیت نشان می دهند و غالباً خلاقیت ایشان با پاداش قابل افزایش است ، هماهنگ است .
بارون و هارینگتون ، خلاقیت را با برخی ویژگیهای شخصیتی همچون هوشمند و ارزشهای هنری ، وسعت علایق ، تمایل به پیچیدگی ، انرژی بالا، علاقه به کار و پیشرفت ، قضاوت مستقل ، خودمختاری ، اشراق ، اعتماد به نفس ، تحمل و حل تعارض و خود انگاره خلاق مرتبط دانسته اند . همچنین بیشتر تحقیقات اخیر ، پذیرش تجربه را به عنوان یک ویژگی اشخاص خلاق تعیین کرده اند ( مک کری ، ۱۹۸۷) . به اعتقاد برخی رشد شخصیت خلاق وابسته به تجارب اولیه و ثانویه است . خانواده هایی که خردمندی را تشویق می کنند تمایل کودکان را به اعمال شیوه های خلاق افزایش می بخشند ( مامفورد و گاستفون ، ۱۹۸۸) . همچنین پژوهش زاکرمن (۱۹۷۴) نشان داده است که معلمان و دوستان آگاه و خردمند ، در درونی کردن دقیق معیارهای حرفه یی همراه با ایجاد احساس توانایی ، پیشرفت ، و اعتماد به نفس نقش دارند. سالووی (۱۹۹۶) در کتابی جالب پیرامون ترتیب تولد و پویایی خانواده شواهد قابل توجهی مبنی بر این که فرزندان اول نسبت به فرزندان بعدی کمتر خلاق هستند ارایه می کند. به اعتقاد وی فرزندان اول برای حفظ حفظ توجه والدین از طریق تحقق امیال و آرزوهای ایشان و همچنین حفظ و حراست از رسوم و سنن خانوادگی بشدت تلاش می کنند ، حال آن که فرزندان بعدی که از موقعیت ویژه اشغال شده توسط فرزند ارشد کنار گذاشته شده اند به شورش تمایل آورده و راهبردهایی را که برای آنها تأیید و امتیاز بیشتری به همراه دارد در پیش می گیرند. بنابرین در فرزندان بعدی نه تنها توانایی خلاقیت که تمایل آنها به ایستادگی در مقابل رسوم نیز افزایش می یابد.
در تمامی عرصه های فعالیت ، خلاقیت های مهم و بزرگ توسط جوانان صورت گرفته است در حالی که خلاقیت های کوچک در اوج میانسالی به وقوع پیوسته اند (لامن ، ۱۹۶۶).شواهد پیشنهاد می کنند که ظرفیت خلاقیت با افزایش سن کاهش می یابد.
خلاقیت حداقل مستلزم پنج گام مهم است :
۱) طرح یا تعریف مسأله ،
۲) جمع آوری اطلاعات و دانش ،
۳) ساخت مفاهیم و تصورها ،
۴) ترکیب کردن ،
۵) پرهیز از قضاوت .
طرح یا تعریف مسأله تفکر ما را راهنمایی می کند . وقتی ما مشکل را بشناسیم می توانیم بلافاصله تصدیق کنیم که الگوهای متنوعی که مغز ما می آفرینند تا چه اندازه مهم یا مفید هستند . برای خلق شقوق جدید یا ایده های نو ما به توسعه مفید اطلاعات و دانش پایه نیازمندیم . ایده ها نمی توانند خود به خود به وجود آیند. آنها نوعاً نتیجه ترکیب اطلاعات هستند ( لانگلی ، سیمون ، برادشاو، زای کو ، ۱۹۸۶) . ایده های نو مرتباً به کار برده می شوند ، بسط داده می شوند و یا کاربرد جدیدی برای یک ایده موجود بدست می دهند. برای نمونه استیو جابس و استیو زنیکاک مخترعان شرکت کامپیوتری اپل ، از منابع مختلف ایده و فن آوری را برای تولید نخستین رایانه شخصی تحصیل کردند ( یونگ، ۱۹۸۸) . آهنگساز جاز دیو بروبیک تم اصلی موسیقی شوپن و ژاپنی را برای خلق برخی از آهنگهای موفق خود به کار برده است ( کالاگری ، ۱۹۷۷) .
ما در غالب اوقات می توانیم از مغز خود بخواهیم خاطرات گوناگون را فعال کند تا با احضار همزمان الگوهای مختلف و براساس آنها تصور جدیدی خلق کنیم . براساس نظریة « تفکر موازی » دی بونو(۱۹۸۶) مغز از طریق سنجش همزمان الگوهای مختلف به بررسی تفاوتها می پردازد و به مجرد آن که الگوی جدیدی کشف کند جست و جوی خود را خاتمه داده و ما دیگر نمی خواهیم در بارة آن چیزی بدانیم . هابسون(۱۹۸۸) معتقد است که مغز دارای تمایلی طبیعی برای ایجاد ارتباط و ترکیب الگوها تحت یک ساختار واحد است . قضاوت که منع کننده ترکیب سازی است ، فرآیند خلاقیت را متوقف می سازد ( استریکلند ، ۱۹۸۹) . اشخاصی با افکار غیر قابل تغییر و محکم غالباً به سختی و دشواری خلاق می شوند ، زیرا آنها به مسیرهای کوتاه فرآیند خلاقیت برای قضاوت سریع و زود هنگام تمایل دارند.
بر اساس فرضیه دی بونو ما می توانیم خلاقیت بیشتر را به وسیله:
۱) آموختن کنار هم قرار دادن اطلاعات و ایده ها ،
۲) یادگیری پرهیز از تمایل طبیعتمان برای جلوگیری از ایجاد ارتباط مابین چیزهایی که تجربیات قبلی آنها را نامربوط دانسته است ،
۳) و ارزش قایل شدن برای وقت خود ـ یاد بگیریم.
تکامل نیمکره های مغز و آینده نو آوری
آفرینش ایده های نو و طرح افکار نوین، محصول کارکردهای شناختی و عصبی فردی است. میزان تکامل یافتگی نیمکره های مغز و سامانه عصبی در هر فرد عاملی تعیین کننده در سطح و میزان ادراک و شناخت محیط و پردازش ذهنی دریافت های حسی است. هر ایده یا اندیشه نوینی بر اثر پردازش ذهنی و یافتن ارتباط ها و تمایزهای موجود و بالقوه میان عناصر طبیعی حاصل می شود. فرآیند پردازش ذهنی متاثر از عوامل طبیعی سامانه عصبی و آموخته ها و مهارت های فردی است. بر این اساس در بحث پیرامون ایده پردازی با دو جنبه زیست شناسی سامانه عصبی و ظرفیت های آموزش انسانی رو به رو هستیم.
گروهی از پژوهشگران که در حوزه علوم انسانی و اجتماعی فعال هستند به کارکردهای نظری مطرح در شناخت و ادراک انسان می پردازند. مهارت ها و روش های تفکر، خردورزی، کنجکاوی، یادگیری، پرسشگری و دیگر مباحثی از این دست همگی در این بخش مطرح می شوند. اما بخش دیگر یعنی جنبه زیست شناسی و عصب شناختی سامانه عصبی که در پردازش ذهنی و ایجاد افکار موثر است، مورد مطالعه عصب شناسان و دانشمندان علوم اعصاب قرار دارد. اگر این سامانه را به عنوان ابزار تفکر در انسان در نظر بگیریم، میزان کارایی این ابزار نقش و تأثیری مستقیم در شکل محصول نهایی یعنی "ایده" و "فکر" دارد.
به بیانی دیگر هر قدر از سامانه عصبی کامل تری برخوردار باشیم، صاحب افکار و ایده های برتری خواهیم بود. ممکن است سامانه عصبی کنونی انسان کامل به نظر برسد، اما واقعیت این است که همین سامانه عصبی نیز به مرور زمان مسیر تکاملی را پیموده است و انسان امروزی نسبت به انسان چندین هزار سال پیش از سامانه عصبی تکامل یافته تری برخوردار است. طبیعی است که راه این تکامل مسدود نیست و تا آینده ای نامعلوم امتداد دارد. این که انسان های هزاره های پیشین از تکامل نسبی سامانه عصبی برخوردار بوده اند یا خیر، قابل بررسی است و مطالعاتی که تاکنون صورت گرفته نشان می دهد به مرور زمان تمرکز کارکرد مغزی در نسل های مختلف از یک نیم کره به نیمکره دیگر انتقال یافته است.
در نسل کنونی بشر سمت راست مغز کنترل کننده توانایی های فضایی، درک و احساس هنرمندانه و افکار خلاقانه و مبتکرانه است. نیمکره راست مغز است که مسایل را به طور کلی و کل نگرانه مجسم و ادراک می کند. به عبارت دیگر، شما مایلید به جای مشاهده جزئیات سازنده وتشکیل دهنده، تصویر اصلی و بزرگ را ببینید. به همین شکل، نیمکره راست مغز است که یک الگوی کلی را از قطعات جزئی و فردی بازسازی می کند و نقطه نظرات و نگرش های جدید را به وجود می آورد. می توان تصور نمود که نیمکره راست به طور کلی محل آفرینش ایده های نو و ایده پردازی است.
یک شخص راست مغز، از استعداد هنر و موسیقی برخوردار است و به کند و کاو در آداب، مناسک، تشریفات، آیین، شعائر، عرفان و تصوف علاقه خاصی دارد. افراد راست مغز، عمدتاً مایلند به شیوه ای خلاقانه و ناخودآگاه مسائل جدید را یاد بگیرند و همین به واکنش های احساسی و عاطفی نسبت به شرایط و موقعیت های تحلیل گرایانه منجر می شود. در بسیاری از موارد، چنین افرادی وقتی پاسخ صحیح یک سؤال یا مشکل را دریافت می کنند، بدون آن که بفهمند این پاسخ چگونه حاصل شده است، به شهود و الهام (حس ششم) خودشان تکیه می نمایند.
نیمکره چپ مغز مسایل را به صورت سلسله وار تجزیه و تحلیل می کند، در حالی که نیمکره راست به ندرت چنین پردازشی را انجام می دهد. در نتیجه، اشخاص راست مغز، بدون آن که اولین کار را به اتمام برسانند، مایلند از این شاخه به آن شاخه بپرند و به سراغ کار دیگری بروند. شاید این یک نقطه ضعف محسوب، اما به نوبه خود منشأ نوآوری نیز می تواند به شمار آید. چنین افرادی گاهی اوقات خود را با کارهای متعدد ناتمامی مواجه می بینند.
با آنکه دو نیمکره مغز عملکرد یکپارچه ای دارند و در همکاری تنگاتنگی با یکدیگر می باشند، اما از جنبه های گوناگونی با یکدیگر تفاوت دارند. افراد نیز از نظر آن که کدام نیمکره مغزشان بر افکار و پردازش اطلاعات مغزشان سیطره دارد با یکدیگر تفاوت دارند. اکنون به تفاوت های ذهنی دو نیمکره مغز می پردازیم:
▪ ویژگی های افراد نیمکره راست مدار:
دیداری: تمرکز بر تصاویر و الگوها.
درک مستقیم و شهودی: پیروی از احساسات.
حافظه تصویری: توسط یادداشت و یا ترسیم موضوعات آنها را به خاطر می سپارد.
پردازش افکار به طور هم زمان صورت می گیرد.
اطلاعات را به یکدیگر ارتباط می دهد.
ابتدا به کلیات و سپس به جزئیات می پردازد.
سازمان نیافته می باشد.
تداعی آزاد دارد.
بسیار در جستجوی استدلال بوده و به دنبال علل قوانین می باشد.
فاقد حس زمان می باشد.
در تلفظ و یافتن واژه ها مشکل دارد.
از لمس اشیاء لذت می برد.
در اولویت بندی مشکل دارد. واکنشی و بدون اندیشه اقدام به کاری می کند.
هنگام صحبت کردن دستان خود را حرکت می دهد.
به چگونگی بیان سخن توجه می کند و نه به مضمون آن.
● ویژگی های افراد نیمکره چپ مدار
شفاهی: تمرکز بر واژه ها، نمادها و ارقام.
تحلیل گر: پیروی از منطق.
برای به خاطر آوردن، از واژه ها سود می برد: اسامی را به جای چهره ها به خاطر می سپارد.
پردازش افکار به طور متوالی و ترتیبی و مرحله به مرحله صورت می گیرد
استنتاج منطقی از اطلاعات به عمل می آورد.
ابتدا جزئیات را بررسی کرده سپس به کلیات دست می یابد.
بسیار سازمان یافته می باشد.
علاقه مند به تهیه فهرست و برنامه ریزی است.
معمولاً بدون تحقیق و کورکرانه از قوانین تبعیت می کند.
در پیگیری و حفظ زمان کارآمد است.
تلفظات و فرمول های ریاضی به سهولت به خاطر سپرده می گردند.
از مشاهده اشیاء لذت می برد.
از پیش برنامه ریزی می کند.
هنگام سخن گفتن به ندرت از اشارات و حرکات دست استفاده می کند.
به مضمون سخن توجه می کند و نه به چگونگی بیان آن.
ناگفته نماند که تفاوت هایی نیز میان مغز زنان و مردان یافت شده است که مهم ترین آنها شامل این موارد است:
سلول های مغزی در مردان %۴ بیشتر از زنان می باشد. مغز مردان ۱۰۰ گرم سنگین تر از مغز زنان می باشد.
ارتباطات میان سلول های مغزی در زنان بیشتر از مردان می باشد.
انتقال اطلاعات میان دو نیمکره مغز در زنان با سرعت بیشتری انجام می گیرد.
زنان تقریباً به هر دو نیکره مغزشان دسترسی دارند اما مردان عمدتاً از نیمکره چپ مغزشان استفاده می کنند.
طول نخاع در مردان اندکی طویل تر از زنان می باشد.
از آنجایی که میان کارکردهای نیم کره راست و چپ مغز تمایزهای آشکاری وجود دارد، انتقال کارکردهای ذهنی از یک نیم کره به نیم کره دیگر به مرور زمان و بر اثر تکامل در شیوه تفکر و محصولات فکری یعنی "ایده ها" تأثیر به سزایی دارد. انسان هایی که نیم کره راست مدار هستند، به طور بالقوه می توانند پردازش ذهنی قدرتمندتری داشته باشند. شکی نیست که این موضوع تنها جنبه طبیعی و زیستی قضیه است و همان گونه که پیشتر ذکر شد، جنبه های آموزشی و اجنماعی نیز حائز اهمیت هستند. به بیانی دیگر باید با استفاده از آموزش مهارت های تفکر و خرد ورزی زمینه های بالقوه تفکر را تقویت و فعال سازی نمود.
اکنون این پرسش مطرح می شود که آینده ایده پزدازی چگونه خواهد بود؟ روشن است که سامانه عصبی انسان به صورت تدریجی و خیلی آرام مسیر تکاملی خود را همچنان طی می کند و بسیاری از تغییرات آینده در شیوه تفکر و ایده پردازی انسان مرهون همین تکامل تدریجی خواهد بود. اما پایش در روندهای موجود نشان دهنده آن است که بخشی از تلاش پزشکان و عصب شناسان با همراهی کارشناسان ژنتیک با هدف ارتقای کارکردهای عصبی و سامانه های شناختی و ادراکی انسان صورت می گیرد. تاکنون آینده های گوناگونی برای ادامه این کوشش ها تصور شده است که برخی از آنها ممکن است در حال حاضر قدری علمی تخیلی به نظر برسد. حتی آنچه که تاکنون با عنوان حس ششم از آن یاد شده است، در آستانه شناسایی قرار گرفته است و آثاری از آن در بررسی هایی که پیرامون گسترش آگاهی صورت گرفته است، مشاهده شده است. شناخت گروهی از آرایه های ژنتیکی که شکل دهنده ویژگی های عصب شناختی و ادراکی هستند، کانون مطالعه کارشناسان دانش ژنتیک شده است. در همین حال به کارگیری علوم و فناوری های الکترونیک و نانو مقیاس و ابداع ریز تراشه های پر قدرت و فوق سریع و گنجاندن آنها در حوزه های عصبی شکل پیچیده و در همان حال تکامل یافته ای از این سامانه ها را برای انسان های عصر جدید پدید آورده است.
این احتمال وجود دارد که در آینده ای نه چندان دور با شکلی بسیار تکامل یافته از ادراک و ایده پردازی رو به رو شویم که ممکن است اینک برای "ابر انسان ها" یا "فرا انسان ها" قابل تصور باشد. روشن است که ترکیبی از تکامل طبیعی سامانه عصبی افزون بر به کارگیری فناوری های فوق پیشرفته شیوه اندیشیدن و ایده پردازی را در دهه های آینده تغییر خواهد داد و در آن زمان با انسان هایی بسیار هوشمند و فکور مواجه خواهیم شد. انسان هایی که با آفرینش ایده های نو افق های تازه ای از اندیشمداری را ظاهر خواهند ساخت و به چیزهایی خواهند اندیشید که ما هرگز تصور آنها را نیز به ذهن خود نیاورده ایم.
ایده چیست؟ چگونه یک ایده طراحی کنیم؟
ایده ها را هرگونه جمع بندی و نتیجه گیری یا تعمیم که بر پایه علم، آگاهی عمومی، مبانی فلسفی و پیش فرض های عرفی باشد، تعبیر می کنند. علاوه بر این، در تعاریف، ایده ها را به گونه ای دسته بندی و تعبیر می کنند که این ویژگی ها را در بر داشته باشند:
خلاق باشند.
نوآورانه باشند.
مبتنی بر حل مساله باشند.
▪ همچنین در بررسی ادبیات ایده پردازی با این درس ها نیز روبرو می شویم:
ایده پردازی، پیوند دقیقی با تفکر انتقادی دارد.
ایده پردازی بر نوعی خلاقیت و یا تفکر خلاق مبتنی است.
ایده پردازی باید خواه ناخواه همراه با نوعی مهارت ها و توان مندی هایی باشد که از جمله آن ها توانایی و مهارت بارش مغزی است.
برای آشنایی بیشتر با مبانی مفهومی و نظری ایده و نیز چگونگی طراحی یک ایده، خوب است که با تفکر انتقادی و تفکر خلاق بیشتر آشنا شویم.
▪ تفکر انتقادی:
به تفکری انتقادی می گوییم که براساس سنجش و ارزیابی دقیق از اتفاقات و مشاهدات پیش رود و با در نظر گرفتن همه عوامل مربوط و شیوه درست منطقی به نتایجی برسیم که قابل لمس هستند و ممکن است که افراد زیادی بتوانند به همان نتایج برسند.
براساس تفکر انتقادی اطلاعات ما به وسیله مشاهده، تجربه، دلایل و ارتباط با دیگران به دست می آید. اطلاعاتی را نیز که به دست آوردیم براساس ملاک های صحیح و درست و به دقت و همچنین براساس سندهای معتبر، روشن و بدون هیچ ابهام، بی طرفانه و منصفانه ارزیابی و قضاوت می شود.
▪ مراحل و اجزای تفکر انتقادی چیست؟
باید بتوانیم افکار و دیدگاه هایمان را دسته بندی کنیم و آن ها را بر اساس موضوعات مختلف طبقه بندی کنیم. این یکی از اجزای مهم تفکر انتقادی است.
برای ادعاهایمان، مثلا برای این که درستی حدس و پاسخ خود را برای یک رویداد مشخص کنیم، باید دلیل داشته باشیم.
باید بتوانیم کلمات و تعبیرهای خود را در مورد هر موضوع و رویداد درست انتخاب کنیم و برای آن دلیل روشنی داشته باشیم و همین طور بتوانیم آنها را ارزیابی کنیم.
دلایل خود را از طریق جمع آوری اطلاعات به دست آورده باشیم.
بتوانیم، با استفاده از اطلاعاتی که در دسترس داریم، حدس ها و تحلیل خود در مورد یک موضوع، مساله یا رویداد را ارزیابی کنیم و بالاخره به جمع بندی و نتیجه گیری برسیم و قضاوتی به جا از موضع یا مساله و پدیده داشته باشیم.
البته باید توجه کنیم که تفکر انتقادی، لزوما باعث نمی شود که به حقیقت یا نتیجه گیری درست و صحیح دست پیدا کنیم. هیچ کس در هیچ کجا نمی تواند مجموعه ای کامل از اطلاعات را در یک مجموعه جمع آوری کند. خیلی از اطلاعات وجود دارد و ممکن است کشف نشده باقی مانده باشند. جهت گیری هر کسی می تواند مانعی برای جمع آوری و ارزیابی درست اطلاعات شود.
▪ تفکر انتقادی چه سؤال هایی را مطرح می کند؟
چه هدفی را دنبال می کنیم؟
آیا می خواهیم نتیجه گیری کنیم؟
چرا فکر می کنیم که درست می گوییم یا حق با ماست؟
منبع اطلاعاتی ما چیست؟
چه نوع اطلاعات و فرضیه هایی باعث نتیجه گیری ما می شود؟
اگر اشتباه کنیم چه اتفاقی می افتد؟
آیا می توانیم دو منبع نام ببریم که با دلایل ما مخالف بوده و دلیل آن را نیز ذکر کنیم؟
چگونه به این نتیجه رسیدیم که چیزی را که می گوییم درست است و حقیقت دارد؟
آیا برای ان چیزی که می گوییم،می توانیم دلیل دیگری نیز بیاوریم؟
▪ تفکر خلاق:
به تفکری خلاق می گوییم که ابتکار و کشف و نوآ وری در آن وجود دارد. یعنی با این تفکر می توانیم این ویژگی ها را انجام دهیم. خلاقیت یا خلق کردن یا به وجود آوردن به نوعی فرآیند ذهنی است که مسئولیت تولید ایده ها و مفاهیم جدید و یا ارتباط بین این ایده ها و مفاهیم را به عهده دارد. از نظر علمی به وجود آمدن تفکر خلاق بیشتر به اصالت تناسب موضوع اشاره دارد. حالا به بیان امروزی تر: "خلاقیت بیشتر به معنی به وجود آوردن ایده ها و چیزهای نو و یا ابتکار در موضوع های هنری که متخصصان به عنوان یک ورزش علمی، هنری یا اجتماعی و فن آوری پذیرای آن هستند".
▪ افرادی که اهل تفکر خلاق هستند دارای وِیژگی هایی از قبیل:
انگیزه برای پیشرفت بیشتر
کنجکاوی فراوان
علاقه زیاد به نظم و ترتیب
قدرت گفتن اینکه من هم هستم و همچنین داشتن اعتماد به نفس
شخصیت غیر معمول
پشتکار زیاد
استقلال
دارای طرز تفکر انتقادی
دارای انگیزه های بالا و دانش زیاد
سرشار از اشتیاق و احساس
زیبا پسند، اشتیاق فراوان به مسائل اجتماعی دارای قدرت تأثیر گذاری بر دیگر مردم
برای اینکه بتوان به یک تفکر خلاق دست یافت:
هدف و انگیزه را مشخص و تشخیص بدهیم.
مهارت های پایه را ایجاد کرده و به دست آوریم.
تشویق شدن برای به دست آوردن دانش مربوط به حوزه های مشخص و تخصصی
برانگیختن و تشویق روحیه کنجکاوی و کشف کردن
به وجود آوردن انگیزه به خصوص انگیزه های درونی
تشویق و تقویت نمودن اعتماد به نفس
دقت و اصرار داشتن در سبقت از دیگران و ارائه توانایی های خود
بالا بردن سطح باورها و عقاید خود درباره خلاقیت
ارائه فرصت هایی برای انتخاب و کشف کردن
گسترش دادن و بهتر کردن توانایی های خود. (مانند: مدیریت؛ مثلاً مدیریت خود) آموزش دادن فنون و راه هایی برای آسان کردن عملکردهای خلاقانه
به وجود آوردن تعادل
● چگونه می توانیم یک ایده طراحی کنیم؟
به عنوان مثال، ما در کلان شهر تهران با مسائل مختلفی روبرو هستیم. محیط زیست، ترافیک، خدمات شهری و مسائلی از این قبیل. حالا می خواهیم که ایده ای را در یکی از این حوزه ها طراحی کنیم.
با در نظر گرفتن آنچه که در مورد شهر تهران و آن حوزه خاص می دانیم و با رعایت آنچه در مورد تفکر انتقادی و خلاق می دانیم، به عنوان مثال می خواهیم در مورد مسائل زیست محیطی، ایده ای را طراحی کنیم. برای این کار سعی می کنیم که این مراحل کلی را طی نمائیم:
۱) اطلاعات لازم در مورد وضعیت آن حوزه را جمع آوری کنیم.
۲) اطلاعات مان را دسته بندی کنیم.
۳) تحلیلی در مورد آن اطلاعات ارائه کنیم.
۴) سعی کنیم که این اطلاعات و تحلیل ها را به گونه تازه و نوآورانه یا جدیدی ببینیم. طوری که قبلا کمتر به این شکل تحلیل شده باشد.
۵) انتخاب های موجود شهر برای مدیریت این مساله را در نظر بگیریم.
۶) فرضیه ها و حدس هایی را در مورد راه حل های احتمالی و مناسب آن مساله در نظر بگیریم.
چگونه فکر دیگران را بخوانیم؟
آیا مایلید به افکار کسی که کنار دستتان نشسته است پی ببرید؟ اگر با افراد زیادی مواجهه شده باشیم می توانیم بسیاری از افراد را حتی از نوع صحبت کردنشان نیز بشناسیم اما این شناخت در مواجهه حضوری با دانستن بسیاری از حالات اثبات شده در علم روانشناسی بهترین شناخت را نسبت به دیگران برایمان به ارمغان می اورد. اکنون با توجه به نکات ارائه شده میتوانید از روی هر یک از حالات زیر افکار آنها را بخوانید:
قابل ذکر است در علوم انسانی این موارد صد در صد مطلق نیست و نسبی می باشد از این رو عواملی همچون فرهنگ در رفتارها تأثیر بسیار زیادی دارد از این رو در هنگام مطالعه موارد ذیل تفاوت های فرهنگی و عامل جنسیت را در نظر داشته باشید
قابل ذکر است در علوم انسانی این موارد صد در صد مطلق نیست و نسبی می باشد از این رو عواملی همچون فرهنگ در رفتارها تأثیر بسیار زیادی دارد از این رو در هنگام مطالعه موارد ذیل تفاوت های فرهنگی و عامل جنسیت را در نظر داشته باشید
▪ خوددار
اگر شخصی دستهایش را پشت کمر خود قفل کند این امر نشان میدهد که وی خود را بشدت کنترل کرده است . دراین حالت او سعی دارد خشم یا احساس نا امیدی را از خود دور کند. این فرد در واقع نشان میدهد که از اعتماد به نفس بسیار بالایی برخوردار است و میتواند در حالات مختلف بر خشم یا ناامیدی خود غلبه کند . در این حالت بهتر است با این فرد به آرامی ارتباط برقرار کرد
▪ تدافعی
اگر انگشتان دستها به بازو گره خورده باشد این حالت نشان دهنده حالت تدافعی در برابر حمله غیر منتظره و ناگهانی یا بی میلی برای تغییر چهره شخص است. اگر انگشتها مشت شده باشند حالت بی میلی شدیدتر است در این حالت بهتر است با ارامش با شخص مورد بحث برخورد شود تا کم کم از حالت تدافعی خود خارج شده و ارتباطی زیبا را شروع کند
▪ متفکر
گره کردن دستها به دسته های صندلی نشان میدهد که شخص سعی دارد احساس خود را مهار کند اما قفل کردن قوزک پاها به یکدیگر حالت تدافعی است این حالت شاید بیشتر در مسافران مظطرب هواپیما به هنگام پرواز و فرود دیده شود.
بسیاری از افراد این حالت را به نوعی رسیدن به تصمیمی بزرگ میدانند اما روانشناسان بالینی میگویند که حتی اظطراب نیز نشانه تفکر فرد است
▪ دقیق
وقتی شخص انگشت سبابه خود را روی صورت و بقیه دستش را بصورت گره کرده در پایین صورتش قرار میدهد یعنی که فرد مورد نظر بسیار دقیق است. این حالت نشان میدهد که شخص با دقت زیاد به صحبت های شما گوش میدهد و یک یک کلمات شما را می سنجد و در عین حال در چهره او حالت انتقادی نیز به چشم میخورد اما این انتقاد جنبه دوستانه دارد و شاید بیشتر به منظور برقرار یک ارتباط بین دو نفر است
▪ دودلی
انگشتهای گره شده زیر چانه و نگاه خیره نشان دهنده حالت تردید و دو دلی است . او به صحبت های شما و صحت گفته هایتان تردید میکند . در این حالت ممکن است آرنج روی میز قرار گرفته باشد به گفته برخی از روان شناسان نگاه خیره همیشه نشانه دو دلی است چرا که ثابت قدم و محکم بودن نگاه انسان را نیز مصمم و با اراده می سازد. شاید چون از نگاه شما تردید و دودلی آشکار است دیگران برای قدم جلو گذاشتن و دوست شدن با شما ترید دارند
▪ بی گناه
دستهایی که روی سینه قرار گرفته باشند بهترین نمونه برای حالت بی گناهی و درستکاری است. این حالت به عقیده اکثر روانشناسان اثر باقیمانده ای از شکل سوگند خوردن است که در آن دست را روی قلب قرار میدهند. حالت تواضعی که در این عمل وجوددارد میتواند به شما بگوید که این فرد به رغم آنکه خود به بی گناهیش اذعان دارد ولی نمیداند چگونه آنرا به اثبات برساند و در عین حال بسیار مایل است تا دوست صمیمی برای بیان آنچه در قلبش میگذرد داشته باشد
▪ مطمئن
دستهایی که به کمر زده میشود در مردها نشان دهنده آن است که فرد به آنچه میگوید اعتقاد و اعتماد کامل دارد. خانمها هنگامی که دست خود را به کمر میزنند نشان میدهند که به آنچه میگویند اطمینان دارند. اما در هر دو مورد این حالت به ما میگوید که فرد به هر حال احساس اطمینانی در گفته ها و رفتار خود دارد که میتواند به سادگی این شرایط را به دیگری نیز منتقل کند
▪ مرموز
دستهای مشت شده در زیر چانه نشان میدهد که شخص نظریاتش را پنهان میکند و به شما اجازه می دهد تا صحبت خود را تمام کنید. آنگاه زمانیکه حرفهای شما پایان یافت در کمال آرامش به شما و نظریات شما حمله میکند. شگرد جالبی است. شخص ابتدا اطمینان شما را جلب میکند و سپس در نهایت آرامش به شما میگوید که شما و نظریاتتان را قبول ندارد
▪ ظاهر ساز
در این حالت شخص آرام بنظر میرسد اما این آرامش پیش از توفان است این حالتی است که بیشتر روسا بخود میگیرند تا خود ر ا بگونه ای به زیر دستان نزدیک کنند و در عین حال جاذبه و جذابیت آنها نیز کم نشود. ظاهرسازی معمولا از آن دسته حالتهایی است که در بیشتر افراد دیده میشود ولی نوع آنها با یکدیگر متفاوت است . اما به هر حال حالت خوبی از یک فرد برای شروع یک ارتباط محسوب نمیشود
▪ مالکیت
قرار دادن پاها روی هر چیز ( روی صندلی میز سکو و …) نشانه حالت مالکیت است. در یک میز گرد تنها رئیس اجازه دارد چنین حالتی داشته باشد و از این طریق آرامش خود را نشان دهد. روان شناسان این حالت را حالت مالکیت میدانند که در نهایت به عقیده فرد مورد نظر به موفقیت وی در کارها منجر خواهد شد
▪ اعتماد به نفس
تکیه زدن به صندلی درحالتیکه دستها پشت سر قفل شده نشان دهنده اعتماد به نفس قوی است . اگر شخصی در این حالت صحبت میکند به گفته های خود اعتماددارد و اگر به صحبت های شما گوش میدهد به خود زحمت ندهید ا و خود همه ماجرا را میداند.
رانندگی شما نشانه شخصیت شماست!
از قبولی در دانشگاه که بگذریم، شاید یکی از رویاهای هر جوان ۱۸ساله ای،گرفتن گواهی نامه باشد....
طبق قانون، هر فردی پس از رسیدن به سن قانونی، در صورت داشتن شرایط لازم می تواند در امتحان رانندگی شرکت کند و در صورت قبولی در این آزمون، مجاز به رانندگی در شهر و جاده های خارج از شهر خواهد بود. اما گواهی نامه فقط توانایی فیزیکی راندن ماشین را در افراد تایید می کند. البته در این آزمون، قوانین راهنمایی و رانندگی هم مورد پرسش قرار می گیرند اما هیچ ضمانتی برای اجرای آنها وجود ندارد. در واقع، برای راننده شدن، داشتن توانایی فیزیکی فقط نیمی از ماجراست و بخش مهم تر آن به درک صحیح از فرهنگ رانندگی برمی گردد. هر راننده ای باید قادر باشد احساسات و هیجانات خود را کاملا کنترل کند تا باعث بروز مزاحمت برای دیگران، راه بندان و تصادف نشود.
آمارها نشان می دهد که رانندگان ۱۶ تا ۱۹ساله مقصر اصلی در اکثر تصادفات کوچک و بزرگ هستند. جوانان زیر ۱۸ سال تقریبا ۵/۲ برابر دیگران باعث تصادفات منجر به مرگ می شوند. اما آیا نداشتن مهارت و تجربه کافی در رانندگی عامل همه این حوادث است؟ طبق نظر کارشناسان، عوامل مهم دیگری هم به جز نداشتن مهارت لازم و کافی در این مساله دخیل هستند؛ مثلا سوء مصرف الکل و موادمخدر یکی از مواردی است که در جوانان بیشتر از سایرین وجود دارد.
رانندگی نیازمند دقت و تمرکز کامل راننده است و جوانانی که چنین موادی را مصرف کرده اند قادر به رانندگی صحیح نیستند. طبق آمارها بسیاری از تصادفات مرگبار به خاطر همین عدم هوشیاری رخ می دهد. علاوه بر آن خصلت خطرپذیری و انجام رفتارهای نمایشی در جوانان باعث می شود این گروه سنی در معرض موقعیت های خطرناک بیشتری قرار بگیرند. از اینها که بگذریم، اساساً قدرت قضاوت صحیح هنگام حوادث ناگهانی در جوانان کمتر است. به همین خاطر تصادفات هولناک همیشه در کمین این گروه سنی است. روان شناسی رفتارهای متفاوت رانندگان حین رانندگی
برخی خصوصیات رفتاری به طور ژنتیکی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند اما بعضی خصوصیات هم به دلیل الگوبرداری ، مخصوصا الگوبرداری از شخصیت والدین، شکل می گیرد. برخی از مهم ترین این قبیل عوامل عبارتند از:
▪ الگوبرداری از والدین: الگوبرداری از شخصیت والدین به مرور زمان و با شکل گیری شخصیت هر فرد به طور تدریجی به وجود می آید؛ مثلا اگر پدر یا مادر خیلی تهاجمی و یا بی توجه به سایر ماشین ها رانندگی کنند، احتمالا این نوع رفتار در فرزند آنها هم شکل می گیرد اما این عادت های غیرطبیعی و زشت قابل پیشگیری و حتی قابل درمان هستند. در واقع، هر فرد باید رفتارهای حین رانندگی افراد خانواده و دوستان نزدیک خود را به طور مرتب بررسی کند و ببیند آیا رفتارهای غلط آنها روی خود او هم تاثیر داشته است؟ اگر چنین باشد فرد باید به طور فعال و آگاهانه این رفتارها را در خود ریشه کن کند. یعنی نباید از روی عادت و به شکلی کورکورانه بزرگ ترها را الگوی رانندگی خود قرار داد.
▪ خودفراموشی: وقتی کسی گواهی نامه می گیرد و پشت ماشین می نشیند، هنوز تجربه و مهارت کافی برای رانندگی در مسیرهای شلوغ و طولانی را ندارد و چون این فرد هنوز خیلی مضطرب است، احتمالا باعث ایجاد راهبندان یا پایین آوردن سرعت بقیه ماشین ها در خیابان می شود. فرهنگ صحیح رانندگی حکم می کند که اگر در خیابان با چنین راننده هایی مواجه شدید، صبور باشید؛ بوق نزنید؛ سبقت ناگهانی نگیرید و خلاصه، اضطراب راننده تازه کار را بیشتر نکنید. خلاصه، دفعه اولی را که خودتان پشت فرمان نشسته بودید، از یاد نبرید.
▪ واکنش بیش از حد: کنترل هیجان ها یکی از ارکان اصلی فرهنگ صحیح رانندگی است. رانندگانی که در پاسخ به اشتباهات کوچک و بزرگ سایر رانندگان، واکنش های تند و عجیبی نشان می دهند، قدرت تسلط بر احساسات و هیجان های خود را ندارند؛ مثلا تصور کنید در حال رانندگی کردن در بزرگراه هستید که راننده ماشین کناری بدون هیچ هشدار و علامتی به سرعت از سمت راست شما سبقت می گیرد. شما مجبور می شوید ناگهان ترمز بگیرید. واکنش غلط در این جا این است که شما هم سعی کنید با بوق زدن ممتد با استفاده از نور بالای ماشین به این راننده بفهمانید که عصبانی هستید. حتی بعضی افراد در چنین موقعیت هایی با سبقت گرفتن ناگهانی و ترمز گرفتن جلوی راننده خطاکار خشم خود را نشان می دهند که البته این کار در اکثر موارد باعث بروز تصادف می شود.
▪ برداشت غلط از توانایی های خود: اکثر جوانان زیر ۲۵ سال تصور درستی از موقعیت های خطرناک ندارند و به نظر آنها این موقعیت ها چندان هم خطرناک نیست و گمان می کنند آنها توانایی برآمدن از پس چنین موقعیت هایی را دارند. اصولا شور و هیجان جوانی باعث می شود فرد، خود را شکست ناپذیر تصور کند. حتی خیلی از آنها پس از تصادفاتی که صد درصد مقصرند هم حاضر به قبول واقعیت نیستند و تقصیر را گردن بدی جاده، خرابی ماشین یا هر چیز دیگری می اندازند.
▪ قهرمان بازی در آوردن: در اکثر فیلم ها و سریال های تلویزیونی صحنه هایی وجود دارد که قهرمان فیلم با سرعت بیش از حد رانندگی می کند، سبقت می گیرد، کارهای نمایشی عجیب انجام می دهد و بعد هم صحیح و سالم از ماشین پیاده می شود. حتی در تبلیغاتی که برای معرفی ماشین های جدید ساخته می شود حداکثر سرعت ماشین، قدرت ترمز گرفتن ناگهانی، قدرت لاستیک ها هنگام سبقت گرفتن و بسیاری نکات تبلیغاتی دیگر به شکلی اغراق آمیز نمایش داده می شوند. هر فرد بالغی باید متوجه باشد که هدف این فیلم ها فقط جذب بیننده است و در زندگی عادی چنین قهرمان بازی هایی تاوان سنگین خواهد داشت. در ضمن وقتی ماشینی جدید به بازار روانه می شود کمپانی سازنده آن برای فروش بهتر باید هر نوع حقه تبلیغاتی را به کار گیرد. نشان دادن این قابلیت ها مجوزی برای استفاده روزمره از آنها نیست.
▪ قضاوت های اطرافیان: ممکن است یکی از همین راننده های بی فرهنگ دوست نزدیک شما باشد. به خاطر داشته باشید که هیچ وقت تحت تاثیر قضاوت چنین افرادی قرار نگیرید، حتی اگر آنها شما را مسخره کردند باز هم بدون کمربند ایمنی رانندگی نکنید. هرگز خواب آور پشت ماشین ننشینید و در واقع یاد بگیرید که روی موضع خود پافشاری کنید چون شما هستید که کار درست را انجام می دهید.
۱۰ نکته برای افزایش تمرکز
ممکن است برایتان واضح و آشکار باشد که چیزهایی که موجب حواسپرتی شما می شوند، تمرکزتان را بر هم می زنند اما آیا برای از بین بردن آنها اقدام کرده اید؟نوشتن برنامه روزانه ممکن است به کارهایتان نظم و ترتیب دهد اما آیا کمکتان می کند که کارهای بیشتری را به انجام برسانید؟ نظم و سازماندهی کارها اهمیت زیادی دارد اما آنچه واقعاً به آن نیاز دارید داشتن تمرکز است. یعنی اینکه بتوانید بنشینید و چندین ساعت عمیقاً روی کارتان تمرکز کنید. نیم ساعت کار متمرکز خیلی مفیدتر و کارآمدتر از یک روز تمام با حواسپرتی است.
در زیر به ۱۰ نکته برای ایجاد تمرکز عمیق اشاره می کنیم:
۱) سروصداها را قطع کنید.
ممکن است برایتان واضح و آشکار باشد که چیزهایی که موجب حواسپرتی شما می شوند، تمرکزتان را بر هم می زنند اما آیا برای از بین بردن آنها اقدام کرده اید؟ می دانم وسوسه انگیز است که صدای زنگ هشدار ایمیل های رسیده یا IM یاهو مسنجر را روشن بگذارید و به آنها پاسخ دهید اما در آخر خواهید دید که اینکار فقط تمرکز شما را بر هم زده است.
متمرکز شدن کامل حداقل ۱۵ دقیقه زمان می برد. اگر هر ۵ دقیقه حواستان به جایی پرت می شود مزمئن باشید که اصلاً نخواهید توانست روی کارتان تمرکز کنید. ایمیل هایتان را در یک زمان برنامه ریزی شده انجام دهید. از اطرافیان هم بخواهید که وقتی مشغول کار روی این پروژه هستید مزاحمتان نشوند.اگر لازم است که به تلفن ها فوراً پاسخ دهید، کارتان را برای زمانی برنامه ریزی کنید که شرکت کمتر شلوغ باشد.
۲) ساختار محیطتان را اصلاح کنید.
محل کارتان تاثیر زیادی در توانایی شما برای تمرکز کردن دارد. سعی کنید رو به در، تلفن یا پنجره ها که ممکن است موجب حواسپرتی شما شوند بنشینید تا به این ترتیب بتوانید هر از گاهی نیم نگاهی به آنها داشته باشید.
۳) اهدافتان را مشخص کنید.
قبل از اینکه کارتان را شروع کنید باید هدفتان را دقیقاً مشخص کنید. اگر مطمئن نیستید که نتیجه نهایی چه خواهد شد، این گم گشتگی متمرکز شدنتان را غیرممکن می کند. پس قبل از اینکه کار را شروع کنید، یک تصویر اجمالی از ساختار کار در ذهنتان تجسم کنید.
۴) پروژه های بزرگ را تقسیم بندی کنید.
کارهای بزرگ که نقطه شروع و پایان مشخصی ندارند تمرکز را برهم می زنند. اگر لازم است که روی پروژه بزرگی کار کنید، مسیری برای شروع مشخص کنید. اگر توالی کارها مشخص نباشد تمرکز کردن روی کار سخت خواهد شد. چند دقیقه زمان بگذارید و نه تنها نتیجه نهایی بلکه ترتیب انجام کارها و مراحل آن را نیز برنامه ریزی کنید.
۵) قوانین را بدانید.
باید ببینید برای انجام کاری که پیش رو دارید از چه قواعد و رهنمودهایی باید پیروی کنید. کیفیت کار باید در چه سطحی باشد؟ چه استانداردهایی را باید دنبال کنید؟ چه محدودیت هایی دارید؟ مثلاً اگر می خواهید برنامه بنویسید باید ببینید که چقدر دستور لازم دارید، از چه کارکردهایی می خواهید استفاده کنید و چه انعطاف پذیری لازم است. اگر می خواهید مقاله ای بنویسید، درمورد طول مقاله و سبک نوشتار آن تصمیم بگیرید. اگر قوانین کارتان از همان ابتدا مشخص نباشد، بعدها که در طول پروژه به آن بر بخورید، تمرکزتان را بر هم خواهند زد.
۶) فرجه تعیین کنید.
وقتی تلاش بر ایجاد تمرکز است، تعیین فرجه هم مزیتهایی دارد و هم معایبی. ایجاد فرجه باعث می شود که از کارهای اضافی پرهیز کنید و سرعت کارتان را بالا ببرید. مثلاً اگر برای طراحی یک لوگو فقط یک ساعت به خودتان زمان بدهید، مطمئناً لوگویی که طراحی می کنید بسیار ساده خواهد بود و از طرح های شلوغ دوری خواهید کرد.
معایبی که می توانید تعیین فرجه داشته باشد این است که باعث می شود بیشتر نگران زمان باقیمانده تان باشید تا خود کار. در موارد زیر تعیین فرجه پیشنهاد می شود:
▪ زمان محدود است. مثلاً فقط یک روز برای انجام کاری که معمولاً هفته ها زمان می برد وقت داشته باشید. با تعیین فرجه دیگر کارهای غیرلازم را انجام نخواهید داد.
▪ وقتی ممکن است به راحتی هدف نهایی را فراموش کنید. اگر کارتان طوری است که می تواند به شکل ها و ایده های جدید گسترش پیدا کند، برای اینکه آنرا تحت کنترل درآورید، فرجه تعیین کنید.
▪ برای جلوگیری از تعویق کار. اگر نگران این هستید که کار را دیر آماده کنید، برای صرفه جویی در وقت می توانید فرجه برای خود تعیین کنید.
۷) موانع کار را بشکنید.
موانع زمانی ایجاد می شوند که به مشکلی در کار برمی خورید. این مسئله ممکن است وقتی ایده هایتان ته می کشد یا تمرکزیتان برهم می خورد اتفاق بیفتد. با طرح ریختن روی یک تکه کاغذ این موانع را از میان بردارید. نوشتن افکار و ایده هایتان باعث می شود حتی اگر خسته شوید باز هم تمرکزتان را حفظ کنید.
۸) خودتان را جدا کنید.
اگر می خواهید کارتان درست و به موقع انجام شود، تارک دنیا شوید و خودتان را از بقیه آدم ها جدا کنید. اطرافیان موجب بر هم خوردن تمرکزتان می شوند، مگر اینکه کارتان مرتبط با آنها باشد. یک محل خصوصی برای خودتان ایجاد کنید و تا کارتان تمام نشده، با هیچکس حرف نزنید. می توانید روز در اتاق متذکر شوید که کسی مزاحمتان نشود.
۹) عقل سالم در بدن سالم است.
آنچه می خورید تاثیر زیادی در تمرکز شما دارد. مطمئناً کسی که مست سر کار می رود نمی تواند انتظار داشته باشد که بتواند روی کار خود تمرکز کند. اگر کم خوابی داشته باشید، بیش از حد از محرک هایی مثل کافئین استفاده کنید یا غذاهای پرحجم و چرب بخورید، قدرت تمرکزتان پایین خواهد آمد. سعی کنید تا می توانید عادات ناسالم را در خود از بین ببرید و مطمئن باشید که بعد از یک ماه تغییر شگرفی در سطح انرژیتان پدید می آید.
۱۰) صبور باشید.
مطمئناً وقتی سر کاری می نشینید میل زیادی پیدا می کنید که مدام بلند شده و کار دیگری انجام دهید. اما باید بدانید که اگر صبور باشید مطمئناً خیلی خوب می توانید روی کارتان تمرکز کنید و کار را سریعتر به پایان برسانید. بدون داشتن کمی صبر، جریان کار راه نخواهد افتاد.
اگر به تمرکز قوی نیاز دارید، بین ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه را پیشنهاد می کنیم. اگر کمتر از این زمان باشد وقت زیادی را برای شروع کردن تلف خواهید کرد.
اندرونی یا بیرونی، مساله این است!
تا به حال فکر کرده اید که شخصیت شما چه جوری است؟ علاقه مند به جمع و برون گرا هستید یا دوستدار تنهایی و درون گرا؟
می گویند: « فلانی آدم برون گرایی است » یا بر عکس می گویند: « فلانی خیلی با جمع نمی جوشد» یا « فلانی آدم درون گرایی است». کلمه های برون گرایی و درون گرایی کلمه هایی هستند که از دنیای روان شناسی به دنیای کلمه های معمولی و محاوره ای مهاجرت کرده اند. احتمالا ً میان خواننده های ما کمتر کسی هست که این واژه را نشنیده باشد یا کنجکاو نشده باشد که بداند خودش در کدام دسته است. برون گرایی و درون گرایی از مهم ترین ویزگی های شخصیتی هستند؛ یعنی هر آدم ۱۸ سال به بالایی که شخصیتش شکل گرفته باشد یکی از ویژگی های نسبتا ً ثابت وجودش که خیلی در رفتارش موثر است همین میزان برون گرایی و درون گرایی است. جالب این جاست که تعداد بسیار کمی از مردم کاملا ً برون گرا یا کاملا ً درون گرا هستند. معمولا ً بیشتر مردم یا بینابین هستند یا به یکی از این دو طیف نزدیکند. ممکن است یکی در موقعیت خاصی برون گرا باشد و در موقعیت دیگری از زندگی درون گرا؛ به هر حال این ویژگی شخصیتی آن قدر مهم است که دانستنش هم به خودشناسی کمک می کند، هم به شناختن اطرافیان، هم آدم می فهمد که بر اساس این ویژگی شخصیتی اش کدام رشته تحصیلی یا کدام شغل یا حتی کدام همسر بیشتر برایش مناسب است. این کاربردها و تعریف دقیق درون گرایی و برون گرایی بماند برای مقاله بعد؛ چون شما اگر تعریف این دو را بدانید روی تست زدنتان تاثیر می گذارد. این بار فقط تست بزنید و بعد کاربردها و حواشی نتیجه ای که از تست به دست آورده اید را ببینید.
● تست درون گرایی ـ برون گرایی
راهنما : کافی است که هر سوال را بخوانید و ببینید که مورد « الف » در مورد زندگی شما بیشتر صادق است یا مورد « ب »؛ البته ممکن است در بعضی از سوالات چیزی که شما دقیقا ً آن را می خواهید در هیچ کدام از گزینه ها نباشد؛ در این موارد ببینید که ترجیح یا تمایل شما به کدام طرف است و بعد همان گزینه را انتخاب کنید. یادتان باشد که این یک تست شخصیت است و به خاطر همین مثل سوال امتحانی یا تست هوش نیست که درست و غلط داشته باشد؛ پس با خیال راحت مدادتان را دست بگیرید و دور « الف »ها یا « ب »های زندگی تان خط بکشید.
۱) کدام یک از دو مورد زیر را ترجیح می دهید؟ الف : کارهای عملی ب : کارهای نظری
۲) روزی به دماسنج خانه نگاه می کنید و متوجه می شوید که هوا کمی خنک شده است... الف : بلافاصله لباس گرم می پوشید. ب : ترجیح می دهید سخت بگذرانید اما لباس گرم را تحمل نکنید.
۳) کسانی که شما را می شناسند، وقتی از شما حرف می زنند، معمولا ً می گویند : الف : آدم بسته ای است، به دشواری می توان در او نفوذ کرد. ب : آدم راحتی است، خیلی آسان با مردم انس می گیرد.
۴) آیا به شیوه لباس پوشیدن مردم اهمیت می دهید؟ الف : خیر! لباس برای انسان شخصیت و اعتبار نمی آورد. ب : بلی! ظاهر انسان برای دیگران واقعا ً اهمیت دارد.
۵) کدام یک بیشتر لذت دارد؟ الف : مسابقه دادن در میدان ورزش ب : خواندن یک رمان جالب
۶) فرض کنید با کسی جر و بحث می کنید و او به تندی از شما انتقاد می کند... الف : بلافاصله ضد حمله را شروع می کنید؛ تند و تیز مثل پرتاب تیر. ب : پس از پایان بحث و هنگام تنهایی پاسخ ایدئال به ذهنتان می رسد.
۷) اگر پولی به دستتان برسد، به کدام مورد اولویت می دهید؟ الف : خرید کتاب ب : رفتن به سینما یا تئاتر
۸) اگر شرایط جور می شد کدام یک از کارهای زیر را ترجیح می دادید؟ الف : تحقیق در آزمایشگاه ب : بازی در تئاتر
۹) اگر امکان داشت در کدام یک از رشته های زیر تحصیل می کردید؟ الف : علوم اجتماعی ب : فلسفه
۱۰) دوست داشتید در کدام ورزش بازی کنید؟ الف : فوتبال ب : شطرنج
۱۱) کدام افراد را بیشتر دوست دارید ؟ الف : افراد پویا و کارآمد ب : افراد محکم و تغییر ناپذیر
۱۲) احساس می کنید با کدام یک از عقاید زیر موافق هستید ؟ الف : برای دور ماندن از زشتی های دنیا، باید جای خلوتی داشت و از مردم فرار کرد. ب : زندگی همین است؛ باید آن را به همین صورت پذیرفت.
۱۳) به نظر شما وقتی آدم ها در مدرسه یا دانشگاه با چیزی مخالف هستند، اعتراض کردن ضرورت دارد؟ الف : بلی ب : خیر! کاری از پیش نمی برند.
۱۴) رویا پردازی و خواب و خیال از بخش های مهم زندگی شماست؟ الف :بلی به رویا اعتقاد دارم. ب : خیر همه آنها دروغ است.
۱۵) سبک کدام شاعر را بیشتر می پسندید؟ الف : سعدی ب : حافظ
۱۶) برای وقت گذرانی کدام بازی را ترجیح می دهید؟ الف : شطرنج ب : پانتومیم
۱۷) کدام یک از فعالیت های زیر را بیشتر دوست دارید؟ الف : بازدید مرتب از نمایشگاه های آثار هنری ب : داشتن کتاب هایی در خانه و مطالعه مرتب آنها
۱۸) در مورد یادگیری زبان های خارجی ... الف : احساس می کنید که علاقه خاصی به آنها دارید. ب : به علت ضرورت و ناچاری آنها را می خوانید.
۱۹) آیا احساس می کنید تحت تاثیر اشخاصی قرار می گیرید که خوب حرف می زنند و خوب لباس می پوشند؟ الف: بلی! از این نظر افراط می کنم. ب : خیر! اتفاقا ً برعکس
۲۰) اقتصاد دان ها و جامعه شناس ها اصلا ً جالب نیستند، تنها هنرمندان و شاعران ارزش های انسانی دارند. الف: صحیح ب: غلط
۲۱) از خواندن کدام نوشته بیشتر لذت می برید؟ الف: نوشته هایی که درباره زندگی افراد باشد. ب : نوشته هایی که به مسائل اجتماعی می پردازد.
۲۲) رویاهای شما چگونه است؟ الف : کوتاه، غیر ملموس، ثابت و سیاه و سفید ب : بلند، پر از اشخاص، متحرک و رنگی
۲۳) اوقات فراغت خود را بیشتر صرف چه چیزهایی می کنید؟ الف : با دوستان دور هم جمع شدن و بحث کردن ب: خواندن کتاب یا گوش کردن به موسیقی
۲۴) از این دو شخصیت کدام یکی را بیشتر دوست دارید؟ الف : فریدون مشیری ب : پروفسور حسابی
۲۵) اگر گاهی سفر نکنیم، زندگی خیلی یکنواخت خواهد شد؟ الف : بلی ب : خیر! هر کجا بروی آسمان همین رنگ است.
۲۶) اگر همه شرایط یکسان باشد کدام یکی را ترجیح می دهید؟ الف : سخنگویی یک انجمن بزرگ ب : مدیریت یک کتابخانه بزرگ
۲۷) آیا بیشتر آشنایان معتقدند که شما، در دور هم جمع شدن ها، سعی می کنید بیشتر حرف بزنید و بیشتر توجه جلب کنید؟ الف : بلی ب : خیر
۲۸) آیا هر چیزی که مفید است جالب هم هست؟ الف : بلی ب : خیر
۲۹) برای فلسفه ارزش زیادی قائل هستید؟ الف : بلی ب : خیر
۳۰) در کدام شرایط بیشتر احساس راحتی می کنید؟ الف :در شرایطی که همه چیز ملموس و روشن باشد. ب : در شرایطی که مجبور شوید به تفکر فرو روید.
۳۱) اگر به خانه جدیدی نقل مکان کنید کار مورد علاقه شما چه خواهد بود؟ الف : برداشتن دیوار بین اتاق ها ب: تقسیم اتاق های بزرگ به اتاق های کوچک
۳۲) کدام یک از شغل های زیر را ترجیح می دهید؟ الف : خبرنگاری ب : داستان نویسی
۳۳) اگر به شما کار مهمی پیشنهاد شود، اولین واکنشتان چیست؟ الف : قبول می کنید. ب : تردید می کنید.
۳۴) اگر به ریاست یک سازمان انتخاب شوید اولین کار شما چه خواهد بود؟ الف : سرو سامان دادن به وضعیت ظاهری سازمان ب : حذف کلیه هزینه های مربوط به دکوراسیون
۳۵) آیا احساس می کنید که در مجموع خوب حرف می زنید و حرکات سنجیده ای دارید؟ الف : بلی ب : خیر! ناراحت می شوم و حرفی برای گفتن پیدا نمی کنم.
۳۶) به کدام ویژگی بیشتر اهمیت می دهید؟ الف : تفکر عمیق ب : تحمل و بردباری
۳۷) از چه نوع موسیقی بیشتر خوشتان می آید؟ الف : عامه پسند ب : سنتی
۳۸) فرض کنید یک داستان پلیسی می خوانید... الف : آرزو می کنید که می توانستید تمام صحنه ها را می دیدید. ب: ترجیح می دهید که به آنها فکر کنید نه آنکه آنها راببینید.
۳۹) اگر حق انتخاب داشته باشید کجا می نشینید؟ الف : روی یک مبل بسیار راحت ب : روی یک صندلی کاملا ً معمولی
۴۰) وقتی که ناراحت هستید احساس می کنید... الف : به دیگران نیاز دارید. ب : بهتر است تنها باشید.
۴۱) به نظر شما شایستگی در امور تجارت و تبلیغات از ضرورت های عصر جدید است؟ الف : بلی ب : خیر! این یک افسانه برای کسب پول است.
۴۲) بهترین دانشگاه در واقع یک « کتابخانه » است الف : کاملا ً درست است. ب : خیر در کتابخانه ارتباط خیلی کمی هست.
۴۳) به طور کلی ... الف : همیشه به خواب عمیق فرو میروید. ب : خوابتان سبک است و به سرو صداخیلی حساس هستید.
۴۴) گاهی دوست دارید در یک رستوران شیک غذا بخورید؟ الف : بلی! گاهی لازم می شود. ب : خیر! هرگز چنین هوسی به من دست نمی دهد
۴۵) دوست دارید با سیاستمداران موفق دوست شوید؟ الف : بلی ب : خیر! از آنها فرار می کنم.
۴۶) کدام یک از کشف های زیر مهم تر است؟ الف : کشف ناخودآگاه توسط فروید. ب : کشف آمریکا توسط کریستف کلمب.
۴۷) وقتی که بچه بودید، دوست داشتید تنها بازی کنید یا با بقیه؟ الف : تنها ب : با بچه های دیگر
۴۸) آیا دوست دارید کتابی در مورد فلسفه بنویسید یا لااقل ذوق این کار را دارید؟ الف : نه! کار احمقانه ای است. ب: بله! هر کسی باید سعی کند افکار خودش را روی کاغذ بیاورد.
۴۹) مردم هر چه بگویند تنها روابط اجتماعی است که همه مشکلات را حل می کند. الف : بلی ب : خیر
۵۰) هیچ چیزی اهمیت پول را ندارد. الف : صحیح ب : غلط
● فقط زیر پنچ
آخرش چی شد؟ نمره گذاری : از بین « الف » و « ب »ها آنهایی که « سبز رنگ » هستند برون گرایی و آنهایی که قرمز رنگ هستند درون گرایی را می رسانند؛ پس کافی است که تعداد جواب های سبز و تعداد جواب های قرمز را جداگانه یادداشت کنید و بروید تفسیر را بخوانید. تفسیر / الف : برون گرایی : نمره شما در برون گرایی یعنی جمع تمام عبارت های سبزتان باید عددی باشد بین صفر و ۵۰ . حالا ببینید که در جدول زیر نمره شما چه معنایی می دهد.
▪ از ۰ تا ۵ درون گرای کامل – از ۵ تا ۱۵ تقریبا ً درون گرا – از ۱۵ تا ۲۵ تمایل به درون گرایی – ۲۵ نه درون گرا و نه برون گرا – از ۲۵ تا ۳۵ تمایل به برون گرایی – از ۳۵ تا ۴۵ تقریبا ً برون گرا – از ۴۵ تا ۵۰ برون گرای کامل ب : درون گرایی : البته ساختار این تست جوری است که شما در مرحله قبل هم باید به جواب رسیده باشید؛ یعنی حالا تعداد قرمز را هم با هم جمع بزنید، دوباره به همان نتیجه ای می رسید که در بخش قبل رسیده بودید اما برای این که خیالتان راحت شود تعداد قرمز ها را هم با هم جمع بزنید و در جدول زیر نتیجه را ببینید.
▪ از ۰ تا ۵ برون گرای کامل – از ۵ تا ۱۵ تقریبا ً برون گرا – از ۱۵ تا ۲۵ تمایل به برون گرایی – ۲۵ نه درون گرا و نه برون گرا – از ۲۵ تا ۳۵ تمایل به درون گرایی – از ۳۵ تا ۴۵ تقریبا ً درون گرا – از ۴۵ تا ۵۰ درون گرای کامل.
تفکر خلاق و راه حل های جدید
یکی از مهم ترین وجوه تمایز انسان، از دیگر موجودات قدرت تفکر و خلاقیت اوست. قدرت دستکاری در ذهن و پدیده هاست، قدرت کشف و تولید ابزار و اندیشه های جدید است، که همه این ها به نوعی خلاقیت است. همه انسان ها کم و بیش خلاقند و این توانایی به درجات متفاوت در همه ما وجود دارد، مهم آن است که بتوانیم آن را شکوفا کنیم، توسعه دهیم و به خدمت بگیریم.
تفکر خلاق می تواند بهترین سلاح مبارزه با مشکل نیز قلمداد شود. انسان های خلاق، نگرش منفی به مشکلات را تسلیم شدن قبل از جنگ می پندارند، زیرا معتقدند مشکل نه تنها مزاحمت نیست بلکه مبارزه ای برای کشف راه حل است. تفکر خلاق می تواند به ما بیاموزاند که حتی وقتی با حادثه ای ناگوار برخورد کردیم، چگونه احساس بد و منفی خود را به احساس خوب و مثبت تبدیل کنیم.
● تعریف تفکر خلاق
تفکر خلاق مهارتی است که شخص از تلفیق مهارت های حل مسائل و تصمیم گیری از افکار یا روابط نو برخوردار می شود و قدرت کشف و انتخاب راه حل های جدید را پیدا می کند.
● انواع تفکر خلاق
۱) تفکر واگرا
۲) تفکر همگرا
تفکر خلاق با تفکر واگرا رابطه ای مستقیم دارد. افراد با تفکر واگرا سعی می کنند پدیده ها و امور افکار را آن چنان که هستند به راحتی نپذیرند، بلکه نگاه متفاوت تری داشته باشند و از قالب های فکری همسان دور شوند، به عبارتی پدیده ها را با چشم و منظر دیگری نگاه کنند. امّا در تفکر همگرا، فکرهای جدید و نو کمتر راه پیدا می کند و افراد امور و پدیده ها را آن چنان که هستند می بینند و می پذیرند.
● مراحل
۱) آمادگی: در مرحله اول افراد به امور پدیده های مختلف زندگی دقت و توجّه بیشتری پیدا می کنند، به حدی که گاهی پدیده های زندگی مدّت های طولانی ذهن شخص را به خود مشغول می کند.
۲) مطالعه: در مرحله مطالعه فرد با بررسی و مطالعه بیشتر روابط بین پدیده ها را بهتر درک می کند.
۳) تغییر: در مرحله سوم شخص به نوع روابط بین پدیده ها که ذهن او را به خود مشغول کرده اند پی می برد و با طرح سئوال های مختلف در ذهن به نقد و بررسی آن می پردازد.
۴) پختگی: در این مرحله شخص با گذار از مراحل قبلی به درک و شناخت عمیق تری از روابط بین پدیده ها می رسد و گویی پدیده ها، جزئی از وجودش شده است.
۵) اشراق: در مرحله اشراق شخص به پاسخ های ناگهانی دست پیدا می کند، معمولاً با کلماتی نظیر «هان» و «یافتم» متجلّی می شود.
۶) وارسی: در این مرحله فرد به بررسی بهترین ایده ای که در مراحل قبلی به آن رسیده است می پردازد و درستی آن را مشخص می کند.
۷) اجرا: در این مرحله فرد افکار یا ایده هایی که موردتأیید واقع شده اند را به مرحله اجرا درمی آورد.
● ویژگی های دارندگان تفکر خلاق
افراد خلاق، راه هایی را جست و جو می کنند که از طریق آن بتوانند فکر خود را به سوی ایده های نو و تازه هدایت کنند.
به همه جوانب یک موضوع و مسأله توجه دارند.
در حل یک مسأله تمرکز حواس بیشتری را از خود نشان می دهند.
فکرهای بکر را بیشتر از دیگران از خود نشان می دهند.
به راه حل هایی می اندیشند که ممکن است از دید دیگران اهمیت چندانی نداشته باشد.
از ربط ایده ها و تجربیات مختلف، نتایج جدیدی را می گیرند.
افکار و عقاید خود را به راحتی مطرح و از مواجهه با عقاید مختلف استقبال می کنند.
برای حل مسایل و مشکلات، راه های مختلف را بررسی و تا رسیدن به نتیجه ی دلخواه تلاش کنند.
خود را محدود به آرای دیگران نمی کنند.
همواره کنجکاو و در جست و جوی اطلاعات جدید و نو هستند.
از قدرت تصویرسازی ذهنی بالایی برخوردارند، تا حدی که به تفکرات خود، عینیت می بخشند.
مثبت نگر و پرانرژی هستند.
معمولاً برای هر سئوالی آمادگی ارائه پاسخ های مختلف را دارند.
سئوال و جواب های غیرعادی و غجیب و غریب در آن ها بیشتر دیده می شود.
● راهکارهای گسترش تفکر خلاق
اطلاعات و تجارب خود را در موقعیت های مختلف گسترش دهیم.
از دیگران و کودکان سئوال هایی را بپرسیم که پاسخ های متعدد داشته باشد.
اگر سئوال های غیرمعمولی از سوی دیگران مطرح می شود، سعی کنیم تا با همکاری خودشان پاسخ های جدید و نو را کشف کنیم.
رفتارها و الگوهای افراد خلاق را سرمشق زندگی قرار دهیم.
از فنون ویژه تفکر خلاق مانند «بارش فکری» به خوبی استفاده کنیم. (حمله ذهنی به یک موضوع را بارش فکری می گویند).
تصورات ذهنی خود و دیگران را تقویت کنیم، زیرا تصویرسازی کمک می کند تا اطلاعات در حافظه بلندمدت بیشتر ذخیره شوند، برای مثال اگر فرزندمان داستانی از دایناسورها را می خواند، از او بخواهیم تصور کند که میان جنگل قرار دارد، به صدای آنان گوش دهد، بزرگی جثه اش را درنظر بگیرد، صدای پای آنان را بشنود و...
در نوشتن داستان یا کشیدن نقاشی و... به جای استفاده از نمونه از طرح های خلاّق ذهن خود استفاده کنیم.
هر چه را که می خوانیم، می بینیم و می شنویم، مهم ترین نکات آن را یادداشت کنیم.
هر فکر جدیدی که به ذهن ما می رسد، بنویسیم.
بازی های فکری، ساخت اشیا با گِل، مجسمه سازی، نقاشی و داستان نویسی موجب شکوفایی ذهن و خلاقیت می شوند.
اجازه دهیم هر سئوالی را از ما بپرسند و سئوالات آنان را جدی بگیریم.
طرح سئوال های باز و تکمیل جملات و داستان های ناتمام در رشد تفکر خلاق مؤثر است.
به عقاید دیگران احترام بگذاریم و اجازه دهیم که تا حدّ ممکن کارهایشان را با ذوق و سلیقه خود انجام دهند.
ابتکار و تخیل را باور داشته باشیم تا زمینه بروز فعالیت های خلاق در جامعه فراهم شود.
سعی کنیم پاسخ های ما در مقابل سئوالات دیگران به گونه ای باشد که او را به سئوال های جدیدتری هدایت کنیم.
فرصت ابتکار و نوآوری را در خانواده و مدرسه و محل کار به دیگران بدهیم.
از موقعیت هایی مانند مسافرت، بازدید از موزه ها و رفتن به مکان های تفریحی و فرهنگی برای آموزش تفکر خلاق استفاده کنیم.
احساس امنیت، شادی و آرامش از عوامل شکوفایی تفکر خلاق است، آن عوامل را از خود و دیگران دریغ نکنیم.
هوش، استعداد، مهارت و تلاش جدی، بخشی از عوامل رشد خلاقیت به شمار می رود، امّا ضروری است به ایجاد انگیزه نیز توجه ویژه ای داشته باشیم.
توانایی دیگران حتی کودکان را بپذیریم و باور داشته باشیم که هر فرد موجودی منحصر به فرد است و مثل و مانندی ندارد.
وقتی کار و فکر جدید و خلاقانه ای را از دیگران مشاهده کردیم، با تشویق، خوشحالی و شادی خود را ابراز کنیم.
شوخی کردن نشانه قدرت طلبی است!
محققان آلمانی در بررسی های خود متوجه شدند شوخی کردن نشان از قدرت طلبی انسان دارد و زمانی که یک نفر در یک جمع شوخی می کند در حقیقت اعلام می کند که نسبت به دیگران از لحاظ اجتماعی و قدرتی در رده بالاتری قرار دارد و نسبت به دیگران برتری دارد.
هلگا کوتوف از دانشگاه فرایبورگ در این باره گفت: در صورتی که فردی توانایی خنداندن دیگران را داشته باشد در حقیقت دارای سطحی از قدرت کنترل دیگران می شود. این روش گاهی توسط افراد پیشرو و سلطه گر به کار گرفته می شود تا آن ها به این طریق نشان دهند مسئولیت اصلی در دست آنهاست و آ نها هستند که دارای قدرت تصمیم گیری و مدیریت هستند.
او در ادامه گفت:
افرادی که خود را از نظر قدرت بالاتر می بینند معمولاً راحت تر اقدام به خنداندن دیگران می کنند. این افراد قدرت تهاجم و سلطه گری بیشتری هستند و دقیقا به همین دلیل است که آنها در بسیاری از مواقع به خود اجازه می دهند دیگران را مسخره کنند و باعث خنده بقیه افراد شوند. شوخی کردن و خنداندن دیگران نشان می دهد شما توانایی اداره کردن و مدیریت دارید و می توانید کنترل وضعیت های گوناگون را به عهده بگیرید. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از زنان در دهه ۶۰ از شوخی کردن و خنداندن دیگران سرباز می زدند زیرا به این طریق آنها به طور ناخودآگاه اعلام می کردند که توانایی مدیریت وضعیت را دارند در حالی که بسیاری از آنها این توانایی را در خود نمی دیدند.
در حقیقت در گروه های دوستان و آشنایان معمولاً افرادی دست به شوخی کردن و خنداندن دیگران می زنند که در خود قدرت مدیریت را می بینند و می توانند کنترل افراد زیر دست خود را در دست بگیرند. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از افراد کم رو و افرادی که بیشتر تمایل به تبعیت از دستورات افراد دیگر را دارند، معمولاً در بین دوستان خود زیاد حرف نمی زنند و خیلی به ندرت با دوستان خود شوخی می کنند.
هلگا در این باره گفت:
بر خلاف تصور بسیاری که شوخی کردن و خنداندن را نشانه ای از برخورد خوش و دوستانه می دانند، این حالت در بیشتر مواقع نشانه تهاجم و سلطه جویی است. تا دهه ۶۰ بسیاری از افراد تمایل به شوخی کردن و خوش مشربی نداشتند. اما امروزه حتی زنان تمایل زیادی برای بیان کردن لطیفه در میان دوستان خود دارند.
تفاوت بین قابلیت های خنداندن بین مردان و زنان معمولاً از سنین بسیار پایین آغاز می شود. تحقیقات نشان می دهد پسرها از سنین ۴ یا ۵ سالگی شروع به گفتن لطیفه می کنند، این درحالی است که دختران بیشتر تمایل دارند به این لطیفه ها بخندند و تلاش چندانی برای خنداندن دیگران نمی کنند.
اما در سنین بالاتر زنان به تدریج تمایل دارند بیشتر از حد معمول شوخی کنند. شاید آنها به این وسیله می خواهند ابراز وجود کنند و کمی در میان جمع دوستان خود قدرت طلبی کنند.
هلگا در این باره گفت:
شوخی کردن حس پیچیده ای است که ممکن است هم باعث نزدیکی ارتباطات و هم باعث آزار دیگران و حتی کاهش روابط بین آنها شود. تحقیقات نشان می دهد معمولاً زنان از شوخی کردن برای افزایش و بهبود ارتباطات اجتماعی خود استفاده می کنند در حالی که مردان از شوخی کردن برای پوشاندن ناکامی ها و ضعف های خود استفاده می کنند. اما بررسی ها نشان می دهد هر دو جنس از این ابزار برای کنترل کردن دیگران و تحکیم قدرت مدیریت و رهبری خود بهره می گیرند. برای مثال پزشکان از شوخی کردن برای آسوده کردن و آرامش بخشیدن به بیماران خود بهره می گیرند اما در عین حال با این کار آنها را ساکت می کنند. برای مثال در صورتی که یک بیمار اطلاعات پزشکی زیادی داشته باشد و به این ترتیب پزشک حرفه ای گری خود را تحت خطر می ببیند سعی می کند با شوخی کردن برای در دست گرفتن کنترل در این وضعیت خاص استفاده کند.
تحقیقات نشان می دهد پرستاران بعضی از مواقع در مورد بیماران خود شوخی می کنند، اما درست در زمانی که پزشک بیماران که به نوعی بر پرستاران برتری قدرتی دارد حاضر می شود از انجام این کار خودداری می کنند. حتی این پرستاران زمانی که فردی با موقعیت بالاتری در جمع آنها حضور دارد و یکی از اعضای گروه آنها اقدام به شوخی کردن می کند سعی می کنند شوخی او را نادیده بگیرند و نسبت به آن عکس العمل نشان ندهند. همین موضوع نشان می دهد شوخی کردن در مشخص کردن رده بندی قدرت در یک جمع نقش مهمی بازی می کند.
مقایسه خنده های صادق و کاذب
خیلی از ما قدرت یک نوازش ساده، یک لبخند ملایم، یک کلمه محبت آمیز، یک گوش شنوا یا یک تعریف و تمجید صادقانه را نادیده می گیریم؛ در حالی که تک تک این حرکات ظاهرا کم اهمیت، گاهی این توانایی را دارند که به ما و دیگران زندگی دوباره بدهند. همه ما شاد به دنیا آمده ایم و می توانیم این شادی را مثلا با یک لبخند ساده نشان بدهیم....
همه ما تا اندازه ای می توانیم خنده واقعی را از غیر واقعی تشخیص بدهیم. شاید این فرمول برای آن تشخیص، موثر باشد: خنده واقعی با جمع شدن و چروک خوردن چشم ها همراه است. پس درس امروز این است: با چشم های تان بخندید تا خنده را واقعا احساس کنید و خنده واقعی در چهره تان نمایان شود.
خندیدن به همان اندازه که ساده است، قدرتمند هم هست و آثار قابل توجهی دارد؛ از جمله:
▪ جذب دیگران: افراد به سمت انرژی شما کشیده می شوند. هر چه بیشتر لبخند بزنید، یک نوع انرژی مثبت و اعتماد و صمیمیتی در شما ایجاد می شود که دیگران به سمت آن کشیده می شوند. افراد به سمت شما می آیند زیرا می دانند که در نزدیکی شما احساس بسیار خوب و لذت بخشی به آنها دست می دهد. افراد ناآشنای داخل خیابان، همکارهای تان در سرکار و نیز دوستان تان. همه ما انسان های شاد و خوش رو و بشاش را دوست داریم و ترجیح می دهیم اطراف آنها باشیم. این طور نیست؟
▪ خوش بینی: شما احساس مثبتی نسبت به خودتان و جهان اطراف تان پیدا خواهید کرد.
▪ شادی و لذت: لبخند زدن یک حالت ظاهری است که در اثر شادی و لذت بردن از چیزی در صورت پدیدار می شود. خندیدن احساس شادی ای را که دارید درون شما افزایش می دهد و بیشتر احساس می کنید که خوشحال هستید.
▪ سلامت: خنده می تواند ذهن و درون تان را تحت تاثیر قرار دهد؛ اثری که می تواند نتیجه ای فیزیولوژیک روی سلامت جسمی و روانی شما داشته باشد.
▪ صمیمیت و مهربانی: خنده حالتی بسیار مهربانانه است که باعث می شود افراد در حضور شما احساس راحتی کنند.
▪ خوشحال کردن دیگران: خنده شما نیرویی دارد که باعث می شود دیگران هم نسبت به خودشان احساس خوبی پیدا کنند. این نیرو کشش و صمیمیت قلبی است و توانایی آن را دارد که فورا لبخند را بر لب دیگر افراد بیاورد. وقتی شما از عمق وجودتان می خندید، دیگران خیلی سریع و راحت در تله خنده تان گرفتار می شوند و احساسی ناشی از خنده شما در درون شان تجربه می شود که آنها را به خنده وامی دارد.
▪ لبخندی تقدیم به غریبه ها: حتما تجربه کرده اید که گاهی اوقات به طور ناخودآگاه و کاملا اتفاقی به یکدیگر خیره می شویم و در چشم های یکدیگر زل می زنیم و ناگهان هر دو بدون لطافت و خیلی نامهربان نگاه های مان را از روی هم برمی داریم و وانمود می کنیم که جای دیگری را نگاه می کرده ایم! جالب تر و هیجان انگیزتر این است که به یکدیگر لبخند بزنیم؛ یک لبخند واقعی با نشان دادن دندان ها و جمع شدن چشم ها. دیپاک چوپرا، نویسنده سرشناس کتاب های موفقیت، از تجربه شخصی اش در این باره می گوید : «من به آنها یک لبخند هدیه می کنم. چرا که نه؟ مجانی است! به علاوه، لذت بخش تر از آن است که نگاه های مان را بی عاطفه برگردانیم و وانمود کنیم همدیگر را ندیده ایم. من عاشق این هستم که عکس العمل افرادی را که به آنها لبخند می زنم و آنها انتظارش را نداشته اند، ببینم. بعضی ها از خجالت سرخ می شوند و بعضی ها هم شگفت زده لبخندی به شما برمی گردانند. این عکس العمل ها باعث می شود خونگرمی و صمیمیتی را درون ام احساس کنم.»
▪ لبخندی تقدیم به گدایان سمج: آنها هم مانند همه ما خوب و خوشایند هستند و خیلی به توجه و تصدیق موجودیت شان از طرف ما احتیاج دارند. پس به آنها هدیه ای باارزش تر از پول بدهید. دفعه بعد وقتی کسی از شما طلب پول کرد، سعی نکنید وی را رد کنید. به طرف او برگردید و با لبخندی گرم به او بگویید که چه احساسی دارید و اگر دوست ندارید پول بدهید، فقط بگویید: «متأسف ام پولی همراه ام ندارم.» و اگر دست فروشی سعی کرد به شما چیزی به اجبار بفروشد، خیلی ساده به سمت اش برگردید و با لبخند بگویید: «نه! خیلی ممنون.» من به واقع دریافته ام لبخند زدن خیلی کمتر از با جدیت برخورد کردن و رد کردن آنها، انرژی مان را هدر می دهد، پس لبخند بزنید و با خوش رویی تان روز یک نفر را بسازید.
▪ کامل بخندید: هیچ می دانستید که ما وقتی می خواهیم مؤدب برخورد کنیم یک لبخند نصفه و نیمه تحویل می دهیم؟ مثل وقتی که در آسانسور هستیم یا وقتی ناگهانی جلوی در با کسی برخورد می کنیم یا اینکه توی صف ایستاده ایم چرا سعی نمی کنید یک لبخند واقعی بزنید؟ لبخند واقعی هم مهربانانه تر است و هم شما می توانید با انرژی لبخندتان روز یک نفر دیگر را بسازید و یا اینکه یک دوست جدید پیدا خواهید کرد.زندگی، خیلی از ما را به آدم هایی تبدیل می کند که با شتاب سرکار می رویم و خیلی سریع کار می کنیم؛ گویی هدف مان فقط سرکار رفتن است و به راحتی افراد اطراف مان را فراموش می کنیم اما چاره این است که تمرین خوش رویی کنیم. با لبخند به محل کارمان برویم و بشاش باشیم و سعی کنیم کاملا از دیدن افرادی که ملاقات می کنیم خوشحال شویم و این هدف را موضوع تمرکزمان قرار دهیم که شادی بیشتری را به زندگی دیگران ببریم. با صمیمیت واقعی و باانرژی از آنها بپرسیم: «حال تان چه طور است؟» و لبخند روی صورت شان را ببینیم.
● لبخند از کجا می آید؟
من به این نکته پی برده ام که آگاه بودن نسبت به چیزهایی که ما را خوشحال و شاد می کند و باعث خندیدن مان می شود، بسیار مفید است و حتی می توانید لیستی از چیزهایی که باعث خنده تان می شود را تهیه کنید:
▪ کتاب خنده: برای دو هفته لحظات و اتفاقاتی که باعث خنده تان شده است را در دفترچه ای یادداشت کنید و هرگاه احساس کردید ناراحت و افسرده اید و یا از چیزی عصبانی هستید فورا نگاهی به آن کتابچه بیندازید و لحظات شادتان را مرور کند. این یک واقعیت است که نمی توانید هم زمان دو حس مخالف داشته باشید. مثلا عصبانی باشید و در همان زمان بخندید. ثابت شده است که اگر کاری را انجام دهید که با احساس درونی تان متضاد باشد، احساس درونی تان به سمت احساس ناشی از عمل بیرونی تان تغییر پیدا می کند و این گونه می توانید هنگام ناراحتی و عصبانیت با خواندن کتابچه تان احساس تان را تغییر دهید.
▪ شوخ طبعی: زمان هایی را برای تماشای برنامه های کمدی و یا رفتن به نمایش های خنده آور تنظیم کنید و یا بیشتر وقت تان را با افرادی که شما را می خندانند، بگذرانید.
▪ قرار ملاقات: وقتی احساس می کنیم که با خودمان ارتباط قوی داریم، احساس لذت بخشی پیدا خواهیم کرد و به طور طبیعی تمایل پیدا خواهیم کرد که بیشتر بخندیم.
▪ در جستجوی پاکی: بچه ها سرشار از پاکی و معصومیت هستند و خیلی راحت و آزاد بازی می کنند. به پاکی شان بنگرید و از حضورشان و حضور خودتان با آنها لذت ببرید. دارید لبخند می زنید؟ آیا با آنها احساس شادی می کنید؟ این به خاطر ارتباطی است که با معصومیت آنها برقرار کرده اید.
موتور محرک مردان چیست، رقابت یا حسادت؟
تقریبا اکثر قریب به اتفاق افراد، هیجانات منفی ناخوشایند مختلفی را کم و بیش در زندگی خود تجربه می کنند که می توان از این جمله هیجانات منفی به حس حسادت اشاره کرد.
این واقعه در مردان و زنان نمودهای متفاوتی داشته است، اما قدر مسلم برخی اوقات حسادت تا جایی پیش رفته که سبب ایجاد دوئل های عشقی و در نهایت قتل های ناخواسته و اتفاقی شده است.
عارف نظری که قائم مقام گروه روان شناسی واحد علوم و تحقیقات تهران است در این گفت وگو به تعریف حسادت پرداخته و تاکید می کند:
«اساسا کسانی بیشتر حسادت می کنند که توانمندی های خودشان را دست کم می گیرند و به موقعیت والای دیگران غبطه می خورند.» بحث دیگری که با این روان شناس در این مصاحبه، مطرح و بررسی شده است حسادت در میان مردان و زنان است تا آنجا که این متخصص تاکید می کند: مردان حسادت خود را رقابت جلوه می دهند.»
اساسا حسادت را چگونه می توانیم تعریف کنیم و آیا در روان شناسی تعریف خاصی برای این حس درنظر گرفته شده است یا نه؟
من در روان شناسی به تعریف عملیاتی حسادت برنخورده ام ولی در تعاریف ما حسادت نوعی هیجان ریشه در ذات رفتاری انسان و فطرت آنها دارد. حسادت به عبارتی یک عکس العمل به اتفاقی است که ریشه در تکامل شناختی دارد.
▪ با این حساب تعریف شما از فطرت چیست؟
ـ من وقتی از فطرت صحبت می کنم منظورم تاریخچه رفتاری ژنتیکی انسان ها ست. رفتارهایی که به صورت ژن از نسل پیشین ما به نسل امروز منتقل شده است. انسان های امروز در واقع ادامه انسان های پیشین هستند. روان شناسان تکاملی عقیده دارند رفتارهایی که انسان های امروز دارند ریشه در یادگیری ها وانطباق پذیری ازنیاکانشان دارد. اگر طبق این نظریه پیش برویم و به جست وجو بپردازیم در تک سلول های اولیه هم رفتارهایی وجود داشته که در عالی ترین موجودات تکامل یافته هم به نوعی همین رفتارها دیده می شود.
در این راستا مهم ترین خصیصه همه رفتارهای موجودات در درجه اول بقای نفس و در درجه دوم بقای نسل است و البته امروزه نظریات جدید تکامل حتی بقای نسل و نفس را هم ناشی از بقای ژن می داند یعنی ژن هر موجود جانوری برنامه ریزی هایش را می کند که خودش زنده بماند.
▪ اگر از این زاویه بخواهیم حسادت را بررسی کنیم ریشه آن را در کجا می توانیم جست وجو کنیم؟
ـ از این زاویه حسادت در واقع از تمایل برای بقا و حفظ و ارتقای جایگاه ناشی می شود و تمامی موجودات برنامه ریزی و کدگذاری شده اند که با هم رقابت کنند.
▪ شما به عنوان یک روان شناس چه چیزی را می پسندید؟
ـ من به عنوان یک روان شناس عقیده دارم خشم، قهر و حسادت باید وجود داشته باشند چون به نظر من اگر هست به این معنی است که باید باشد. یعنی در حالی که عرفا در پذیرش مطلق حرف می زنند اما گاهی اوقات فراموش می کنند که پذیرش مطلق یعنی اینکه بپذیرم حسادت وجود دارد.
▪ به نظر شما حس حسادت اساسا هیجان منفی است؟
ـ من معتقدم که حسادت می تواند هیجان منفی و همچنین هیجان مثبت باشد.در متون اخلاقی مان هم یک نوع حسادت مثبت داریم که به آن غبطه می گویند. غبطه در واقع همان حسادت است اما هیجان منفی تولید نمی کند. ما وقتی که یک دانشمند ایرانی را می بینیم که در یک المپیاد علمی جایزه می گیرد ممکن است به او غبطه بخوریم؛ در واقع حسادت و غبطه یک احساس هستند فقط جهت شان با هم فرق می کند.
▪ می شود دقیقا توضیح دهید؟
ـ حسادت جهتش به سمت شخص دیگر است. اما غبطه جهتش به سمت خود فرد است. مثلا ما وقتی به یک فرد زیبا حسادت می کنیم در دل می گوییم ای کاش زیبایی اش زایل شود اما وقتی غبطه می خوریم می گوییم من باید ورزش کنم تا تناسب اندام پیدا کنم و پوستم شاداب شود، تا ظاهرم بهتر شود. در واقع حسادت مثل یک زخم است که وقتی زخمی شدی دیگر زخمی شده ای، اما می توانی با دسترسی به یکسری راهکارها وجودت را واکسینه کنی که کمتر زخمی شوی و طوری حرکت کنی که تیرهای حسادت کمتر روی تنت بنشیند.
▪ آقای دکتر بیشتر چه افرادی به دیگران حسادت می کنند؟
ـ کسانی بیشتر حسادت می کنند که توانمندی های خودشان را دست کم می گیرند ولی کسانی که خودشان را توانا می دانند ممکن است به موقعیت والای دیگران غبطه بخورند تا اینکه حسادت کنند. اما یک نکته دیگر در مورد حسادت وجود دارد و آن اینکه بیشتر افراد هم سطح و هم طبقه به هم حسادت می کنند. هر چه پایگاه اجتماعی افراد به هم نزدیک تر باشد بیشتر به هم حسادت می کنند. مثلا دو نفر از یک شهر تبدیل به چهره شده اند. علی دایی و رضازاده که یکی فوتبالیست قهرمان و یکی هم وزنه بردار قهرمان است. حال اگر که هر کدامشان هر چقدر هم موفقیت به دست بیاورند به هم حسادت نمی کنند چون نوع رشته ورزشی آنها با هم فرق دارد ولی ممکن است دو فوتبالیست به هم حسادت کنند.
▪ راه از بین بردن حسادت چیست؟
ـ راهش این است که توانایی های خود را بشناسیم و آنها را تقویت کنیم.
اما ما هر چقدر توانایی های خود را تقویت کنیم و آنها را شکوفا کنیم همچنان همه افراد از لحاظ توانایی در یک سطح نیستند و همین امر خود سبب ایجاد حسادت می شود!
اگر هر انسانی توانایی های خود را بشناسد و در مسیر آنها هم حرکت کند آن وقت این اتفاق نمی افتد آن موقع پذیرش خودت به همان صورت که هستی آسان تر است. به گمان من اشخاصی که حسادت می کنند معمولا توانایی های خود را نادیده می گیرند. من جمله ای از گوته نقل می کنم که می گوید موفقیت یعنی اینکه آنچه را که می خواهی به دست آوری اما خوشبختی آن است که از آنچه به دست آوردی لذت ببری. بنابراین نکته ای که هست به نظر من، اگر فردی توانایی های خود را شناخته باشد و آنها را شکوفا کند، خواه ناخواه به یک درجه از پذیرش نفس می رسد.
حال فرض کنید یک نفر توانایی هایش را کاملا شکوفا کند اما از اینکه توانایی هایش در حد متوسط است ممکن است احساس نارضایتی کند و قطعا این نگرش در او حسادت ایجاد خواهد کرد!
اگر فردی با توانایی های متوسط نهایت تلاش خود را بکند و توانایی های خود را به اوج برساند میزان حسادتش به شدت کاهش خواهد یافت. ولی عمدتا حسادت در اشخاصی ایجاد می شود که بیشتر از اینکه تلاششان را معطوف به پرورش توانایی های خود بکنند معطوف به این می کنند که ببینند زندگی دیگران چه دستاوردی داشته است. این افراد منتظر این هستند که سعادت در خانه شان را بزند و از اینکه شانس در خانه دیگران را زده همیشه گله مند هستند.
▪ چه کنیم که حسادت تبدیل به غبطه شود؟
ـ باید یک مقدار ذهنمان را از آموزه هایی که اجتماع به ما تحمیل می کند منفک کنیم و یک بار دیگر واژه هایمان را خودمان تعریف کنیم. ما در بمباران تبلیغاتی عجیب و غریبی قرار داریم. بدون آنکه خودمان بدانیم ارزش ها با ابزارهای مختلف به ما تلقین می شود؛بنابراین موفقیت را فقط در شکل خاصی می پذیریم. ما اگر بتوانیم وقتی که حسادت می کنیم دریابیم که این حسادت ناشی از یک ناخشنودی از وضع موجود است و بعد وضع مطلوب و ایده آل را که می تواند ما را خشنود کند در ذهنمان تعریف کنیم طبیعتا راه هم پیش روی ما گذاشته می شود.
اما همیشه این طور نیست، گاهی اوقات ما ایده آل ها را برای خودمان تعریف می کنیم اما به آنها نمی رسیم!
در این مرحله باید تعریف هایمان را از ایده آل مورد بازنگری قرار دهیم. مثلا در دوره ما همه دنبال این بودند که دکتر و مهندس شوند؛ این در حالی است که ممکن است همه توانایی یک فرد در این باشد که مثلا یک آشپز ماهر شود. در جوامع صنعتی هر حرفه و هر تخصص جایگاه خود را دارد اما در جامعه ما فقط یکسری پوزیشن های خاص اعتبار دارند بنابراین، این اشخاص هم ایده آل هایشان همان می شود که جامعه به آنها دیکته کرده است.
▪ اما روح حاکم بر جامعه باعث می شود افراد ناخودآگاه به سمت ایده آل های جامعه حرکت کنند، به نظر شما علت این قضیه چیست؟
ـ اگر این اتفاق بیفتد معنی اش این است که در واقع شخصیت افراد در حال مسخ شدن است. در این مرحله به قول پین کلوید همه این ایده آل ها تبدیل به دیوارهای آجری می شوند که دورتادور ما را احاطه می کنند و آن موقع به یک چکش نیاز است که این دیوار شکسته شود.
گاهی این دیوار خیلی محکم است، به طوری که با هیچ چکشی شکسته نمی شود!
در این صورت حق انتخاب وجود دارد. می توانی یک آجر شوی درون این دیوار، در این صورت باید بپذیری که آجر شدن درون این دیوار، حسادت ورزیدن، رنج کشیدن، غصه خوردن و سایر احساس های ناخوشایند را به همراه دارد. اما راه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه چکش را برداری و دیوار را بشکنی تا خوشبختی را احساس کنی و از هر لحظه زندگی ات استفاده کنی.
▪ آقای دکتر چرا در جامعه ما زن ها بیشتر از مردان به حسود بودن مشهور هستند؟
ـ واقعیت این است که مردها از زنان حسودتر هستند اما مردها بسترهای اجتماعی دارند که حسادت خود را به عنوان رقابت جلوه دهند، ولی زن ها این بستر را ندارند. مثلا اگر مردی اتومبیلش را عوض کند می گوید اتومبیل جدید امکاناتش بهتر از اتومبیل قبلی است اما اگر زنی گردنبندش را عوض کند می گویند انگیزه اش چشم و همچشمی با دیگران بوده است!
▪ به نظر شما انسان های وارسته و کسانی که به مراحل والای خود شناسی و کمال رسیده اند، حسادت به طور کامل از وجودشان از بین می رود؟
ـ من فکر می کنم که والاترین انسان ها و حتی مثلا کریشنامورتی نیز اگر نگوییم حسادت لااقل غبطه را تجربه کرده اند. مثلا می گویند در روز قیامت مومنان به مقام والای امیرالمومنان علی(ع) غبطه می خورند.
با این اوصاف ما نمی توانیم منکر وجود حسادت شویم. مهم این است که وقتی احساس حسادت به ما دست داد بتوانیم آن را درست مدیریت کنیم.
نوجوان از خطر چه می فهمد؟
بسیاری از کارشناسان بر این باورند که همه ما ممکن است در سنین نوجوانی، بیشتر از هر سن دیگری، بی واهمه دست به رفتارهای پرخطر بزنیم و حتی از آن لذت ببریم؛ مثلا خودمان را به خواب بزنیم و این قدر صبر کنیم که پدرمان بخوابد و آن وقت آرام آرام به جیب کت او نزدیک شویم، سوییچ ماشین را برداریم و بی ترس از خطرات رانندگی در خیابان ها برانیم و لذت ببریم....
اما نکته اینجا است که چگونه می توان یک نوجوان را از خطر این رفتارهای پرخطر آگاه کرد؟ دکتر کتایون خوشابی، فوق تخصص روان پزشکی کودکان و نوجوانان و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، به این سوال پاسخ می دهد.
▪ خانم دکتر! چرا نوجوانان از کارهای پرخطر نمی ترسند؟
ـ رشد و نمو غدد داخلی و تغییرات فیزیولوژیک به واسطه ترشحات هورمون های مختلف موجب افزایش خطر ریسک پذیری در نوجوان می شود و ریسک ابتلا به رفتارهای پرخطر را در آنها افزایش می دهد. البته تاثیر دوستان، تلویزیون، محیط، اینترنت و ... را نیز نمی توان نادیده گرفت. در این بین بسیاری از خانواده ها سعی می کنند با نصیحت و بازگو کردن تجربیات ناگوار خود، نوجوان شان را از انجام رفتارهای پرخطر بازدارند و حتی با ریسک پذیری این سنین مقابله کنند؛ مثلا به نوجوان خود می گویند: «من ۱۶ سال ام بود که ماشین پدرم رو بدون اجازه برداشتم و چیزی نمونده بود با یه بچه تصادف کنم. میدونی اگه این اتفاق می افتاد تا آخر عمر چه عذاب وجدانی داشتم؟ ما اینارو تجربه کردیم و شما باید از تجربیات ما بزرگ ترها استفاده کنید و خودتون رو توی دردسر نندازید...» اما به ندرت این راهکارها و نصیحت ها نتیجه بخش است زیرا اولا نوجوان از این احساس خطر لذت می برد و دوم اینکه تا خودش این تجربه را تکرار نکند، دست بردار نیست.
▪ پس والدین باید در مقابل نوجوان خود چه عکس العملی نشان بدهند؟
ـ هرچه روابط میان خانواده و نوجوان صمیمی تر باشد، نوجوان نیز بیشتر عقاید خود را در خانواده مطرح می کند؛ البته به شرطی که قضاوتی از سوی پدر و مادر درباره عقاید او صورت نگیرد. مثلا اگر نوجوان ما درباره ارتباط با جنس مخالف نظرش را بیان می کند، والدین نباید درباره این عقیده راجع به او قضاوت کنند؛ مثلا به او بگویند که این فکر خجالت آور است و باید شرم کنی، بلکه باید اجازه بدهند او بدون ترس از پدر و مادر، آزادانه صحبت کند و مسایل و مشکلات خودش را با خانواده در میان بگذارد. والدین باید شنونده های خوبی باشند. مسلما اگر نوجوان شما مطمئن شود که خانواده از حرف های او استقبال می کنند و سرزنش و نصیحتی در کار نیست، همه مسایل زندگی اش، حتی خصوصی ترین ها را هم با شما در میان می گذارد و حتی در مورد مشکلات اش از شما به عنوان یک دوست کمک می خواهد اما خواسته والدین از بچه ها نباید امری باشد.
▪ مهم ترین رفتارهای پرخطری که از نوجوانان سر می زند، چیست؟
ـ هر کار پرهیجان و پرخطری ممکن است توسط نوجوانان تجربه شود اما گرایش به گروه های دوستی ناسالم، استعمال سیگار و مواد مخدر، رانندگی خطرناک و بدون گواهینامه و به ویژه برقراری روابط ناسالم با جنس مخالف از جمله مهم ترین آنهاست.
▪ به رابطه با جنس مخالف اشاره کردید. تمایل به برقراری این نوع ارتباطات در سنین نوجوانی با نوعی کنجکاوی و هیجان همراه است. در مقابل این رفتار نوجوان چه باید کرد؟
ـ قرار گرفتن نوجوانان در گروه های سالم، موجب کاهش رفتارهای پرخطر نوجوانی می شود. این گروه ها می تواند شامل گروه های فامیلی، ورزشی، علمی، هنری و ... باشد و عضویت نوجوانان در چنین گروه هایی موجب می شود که نوجوان سرگرم باشد و کمتر به سمت کارها و رفتارهای پرخطر برود. در عین حال، بهترین راهکار پیشنهادی این است که والدین به جای اینکه مانند یک تماشاچی فقط نظاره گر باشند و یا برخورد شدیدی از خود نشان دهند، کاملاً در آموزش این مسایل به فرزندان شان سهیم باشند و مسوولیت آموختن روش صحیح زندگی را به نوجوان شان شخصاً برعهده بگیرند، چرا که در صورت ندادن آموزش های رسمی یا خانوادگی، نوجوان به سوی یادگیری از گروه هم سال، رسانه ها و یا تجربه جنسی مخاطره آمیز کشیده می شود.
▪ شما در این شرایط چه توصیه ای به والدین دارید؟
ـ پدر و مادر ها باید در رابطه با ارتباط های صحیح و مطلوب به نوجوانان شان کمک کنند. نوجوانانی که ارتباطی صمیمی با والدین شان دارند، این دوران را به سلا مت طی می کنند. در عین حال، با وجود دلا یل بسیاری که موجب می شود والدین در مطرح کردن این مسایل راحت نباشند، کاملا ضروری است که ارتباط های بین فرزندان و والدین قبل از دوران نوجوانی با بحث هایی در مورد روابط سالم و اهداف زندگی آغاز شود و بعد ها این گفتگو ها به همه ابعاد توسعه یابد.
با صحبت کردن با نوجوانان در مورد ابعاد مختلف روابط و بحث کردن در مورد عواقب و نتایج روابط جنسی زودهنگام و آموزش نوجوانان به اینکه در مورد آنچه می شنوند یا می بینند به دقت فکر کنند، والدین می توانند برای برخورد با مشکلات به نوجوانان قدرت دهند. از طرفی صحبت کردن نوجوان در مورد احساسات و عواطف اش با توجه به اینکه در دوران برزخ بین بچگی و بلوغ به سر می برد، سخت است، چه برسد به اینکه احساسی را در خود پیدا کند که نمی داند در صورت مطرح کردن اش چه برخوردی با او می شود. بسیاری از نوجوانان پس از یک بار سوال کردن از طرف والدین شان با برخوردی مواجه می شوند که ترجیح می دهند دیگر هرگز با والدین خود حرفی نزنند.
به والدین توصیه می شود که ابتدا گوش کنند، بدون اینکه نظری بدهند و بدون اینکه صحبت نوجوان را قطع کنند. پس از آن، نظر او را درباره آن مطلب جویا شوند و ببینند که خود او در مورد آن مساله چگونه فکر می کند و بعد راجع به آن با هم صحبت کنند. نوجوان در این سن بیشتر دوست دارد یک حریم خصوصی برای خود ایجاد کند، به طوری که اهمیتی که حفظ حریم خصوصی در این دوره دارد در هیچ دوره ای از زندگی فرد وجود ندارد و والدین نباید در زندگی نوجوان خود سرک بکشند.
آرامش نقشه ای برای ۷ روز کاری!
کار زیاد و فشار عصبی ناشی از آن در محل کار ممکن است برای زنان و مردان شاغل مشکلاتی مانند استرس یا افسردگی به دنبال داشته باشد.
این اختلالات بخصوص در زنان که هم در محل کار مشغله کاری دارند وهم وظیفه رسیدگی به امور منزل برعهده آنهاست بیشتر مشهود است زیرا وقتی به منزل می رسند تازه کار آنها شروع شده و به عنوان یک زن و یک مادر بعد از ساعت کاری به امور فرزندان و منزل رسیدگی می کنند، روانشناسان معتقدند: اغلب یک ششم حالت افسردگی در زنان و مردان شاغل زمانی به وجود می آید که فرد دچار استرس بیش از اندازه در محل کار می شود.
یک پنجم زنان تحمل بیشتری در مقابل استرس دارند اما در بررسی های انجام شده استرس بر یک هشتم زنان اثر منفی دارد. سازمان سلامت جهانی اعلام کرده است که ۷۰ درصد زنان هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ ذهنی و روانی از افسردگی ناشی از نارضایتی از کار رنج می برند.
روانشناسان هفت راهکار برای بالا بردن سطح کاهش استرس و افسردگی در محل کار توصیه کرده اند.
● احساس دلزدگی از کار
به دلیل فشار عصبی احتمال این که افراد بطور ناگهانی از محیط کار خود دلزده و متنفر شوند بیشتر است. در حالت عصبانیت هر تصمیم عجولانه ای مشکلاتی را برای افراد ایجاد می کند.
در همین حال ممکن است مشغله های دیگر زندگی مانند پاس کردن چک های بانکی یا پرداخت هزینه های آب و برق و گاز و... به صورت خودکار از ذهن عبور کرده و فرد را درگیر استرس کند.
در چنین شرایطی بهتر است به تنفر از کار فکر نکرده و به جای عصبی شدن به بررسی و سروسامان دادن به این امور پرداخت.
با این کار فرد تا حدود زیادی به رسیدگی امور و کارهای عقب افتاده اش پرداخته و از دلزدگی فاصله می گیرد.
● یادگیری آرامش
بهتر است از روش آرامش ذهنی استفاده کنید. ممکن است در یک روز چند دستور کاری از رئیس خود در یافت کرده باشید و در اثنای کار با تعریف و تمجیدی هم روبه رو نشوید.
در چنین شرایطی هنگام ارائه گزارش کار به رئیس، ممکن است دچار استرس شوید.
بار سنگینی را روی دوش خود احساس می کنید اما در چنین شرایطی توصیه بر این است که بر عصبانیت خود مسلط شده احساس سنگینی بر شانه هایتان را فراموش کرده و به این نتیجه برسید که پرخاشگری و درگیرشدن با رئیس راه مناسبی برای ادامه همکاری با او نیست.
بنابراین راه حل مناسب این است که فوراً به سمت میز کار خود رفته و ۱۰ نفس عمیق بکشید. اگر امکان داشته باشد بعد از ساعت کاری برای مدت زمان کوتاهی به موزیک آرام گوش داده و یا به نوار کاستی از صدای امواج دریا گوش دهید.
شنیدن صداهای طبیعی موجب آرامش روح و جسم شما خواهد شد.
● خاموش کردن صداهای مزاحم
امروزه ارتباطات نیاز زندگی مردم به شمار می رود. درحالی که یکی از عوامل استرس زای زندگی همین وسایل به ظاهر ضروری هستند.
روانشناسان بر این باورند که در پایان روز و آخر هفته قرار گرفتن در معرض صداهایی مانند تلفن همراه، زنگ تلفن و آیفون تا جایی که ممکن است کاهش پیدا کند.
بر اساس تحقیقات انجام شده راه حل فائق آمدن بر فشار روحی، رهایی از صداهای مزاحم در زمان استراحت است.
چهل درصد افراد ۲۵ ۱۸ سال بدون تلفن همراه نمی توانند روز خود را سپری کنند.
اما به توصیه متخصصان بهتر است حتی الامکان پایان هفته از آن استفاده نکنند.
تا پس از یک هفته استرس کاری به آرامش روحی و ذهنی برسند.
● تهیه جدول
این جدول بر اساس میزان توان کنترل فرد بر عصبانیت هایش تنظیم می شود. ابتدا مدت استرس پیش آمده در جدول ثبت می شود و وقت ناهار خوردن و استراحت بین روز نیز در آن نوشته می شود.
به این ترتیب فرد تقویم کاری برای خود درست کرده و وقت های آزاد در آن ذکر می شود.
به این ترتیب کارها و وظایف فرد تاحد قابل قبولی مدیریت می شود و در نتیجه فشار کار کاهش خواهد یافت و بهره وری افزایش پیدا می کند.
● سامان دادن به وضعیت کار
برای جذاب تر کردن محل کار و یا زندگی خود می توان آن محیط را به سلیقه خود تغییر داد.
مثلاً با تنظیم نور اتاق، نصب یک تابلوی زیبا از منظره یا طبیعتی که فرد آن را دوست دارد و یا گذاشتن یک گلدان طبیعی در آن محیط می توان دلزدگی ناشی از آن کار را فراموش کرد. پاکیزه نگه داشتن میز و یا اتاق کار نیز از جمله مواردی است که احساس دلزدگی فرد را کاهش می دهد.
● زندگی خارج از محل کار
اغلب ما در اثر خستگی ناشی از کار و مشغله روزانه شاید مجالی برای رسیدگی به امور دیگر خانه را نداشته باشیم اما برای بیرون آمدن از چنین وضعیتی و برای دردست گرفتن زندگی باید به ثبوت در آن رسید می توان با حضور در جامعه مانند بعضی سمینارها، رفتن به سینما و یا مجالسی که در مدرسه فرزندان برگزار می شود با افسردگی مقابله کرد.
با این روش چنین فردی به خود کمک می کند روزهایی که نمی توانست کاری را که از او خواسته شده بود به درستی انجام دهد اکنون با تمرکز و آرامش بهتری به کار خود ادامه دهد.
● سرزندگی
در روش آخر روانشناسان بر این باورند برای کسب موفقیت و کاهش فشار کاری بهتر است برنامه رفتن به کوه را با دوستان یا اقوام ترتیب داد.
با این روش متوجه می شوید که روز بعد حتی ممکن است بهتر از همکار خود وظایف کاریتان را انجام دهید.
باید از فکر مخرب زمان های از دست رفته خارج شده و به کارهای مهمتر پرداخت.