پاسخ به kasra_khan2003 (کسرا) جان خان طایفه پی سی ورلد:n02:
خوش اومدی:n02:
چرا این هم خونه ای من مدام زیر لب این شعر رو میخونه: پرسپولیس قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه، اگر که جدول برعکس بشه، پرسپولیس قهرمان میشه، پرسپولیس قهرمان میشه؟:دی
مثلاً داره آشپزی میکنه، اینو زیر لب میخونه، تخته بازی میکنیم، اینو میخونه...
خب حتما یه مشکلی داره:n02:
وظیفه تو به عنوان هم اتاقی اینه که دستش رو بگیری ببریش پیش دکتر بگی این بچه بدون اینکه تب داشته باشه هذیون میگه:n02:
البته در تاریخ اومده که بعد از واقعه دردناک 6تاییا عده ای از هم وطنای ما به چنین مشکلاتی دچار شدن:n02:
بریم که جدی شیم! سوالات من غیر فوتبالی هست.
مگه قبلی شوخی بود:n02:
1. قبول داری هرچیزی یه بهایی داره؟ حق انسان ها، خونشون و حتی عشقشون؟ (احتمالاً میگی نه! چرا؟:دی)
همونطور که کسرا آداموس:n02: پیشبینی کرد جواب من به این سوال اینه
نه قبول ندارم:n02:
اصولا وقتی چیزی مختصاتش مشخص نباشه نمیشه روش بهای مشخصی گذاشت
مثلا یه نفر عاشق یکی دیگس ممکنه تو با پول زیادی بتونی اون رو از عشقش منصرف کنی اما آیا اون عشق رو واقعا خریدی؟ چه تضمینی هست که اون عاشق دیگه به عشقش فکر نکنه؟
ماهیت عشق یعنی به یاد عاشق بودن پس در چنین صورتی به نظر من اون عاشق هم سر تو کلاه گذاشته هم سر خودش
سر تو کلاه گذاشته چون فقط در ظاهر از عشقش گذشته سر خودش هم کلا گذاشته چون در ظاهر از عشقش گذشته
خیلی از مسائل دیگه هم شامل چنین فرمولی میشن
2. اگر بهت یک میلیون دلار بدن، چی کار میکنی؟ اگر 10 سال قبل میدادن چی کار میکردی؟
کلا چه ده سال پیش چه الان چه با دلار 1000 تومنی حساب کنیم چه با 3000 تومنی پول زیادیه
من بعد از اینکه برای خودم و خانوادم وسایل راحتی و رفاه رو فراهم میکردم
چنتا پروژه تحقیقاتی بزرگ دارم که بودجه اونا رو تامین میکردم
مثلا یه کتاب حدودا 4 جلدی در مورد شعر کوتاه دنیا دارم که واقعا هزینش زیاده چیزی حدود 300 میلیون تومن
مشکلات فامیلای درجه یکم رو برطرف میکردم مثل خرید خونه راه انداختن کار مناسب
مقداری هم به بیمارای کلیوی کمک میکردم کلا هر ساله یه مقدار پول برای کارای خیریه کنار میزارم
و البته تا جای ممکن به کسایی که قصد فروش کلیه خودشون رو دارن اجازه این کارو نمیدادم
3. آرزوهای کودکیت چی بود؟
زودتر بزرگ شدن و خلبان شدن:n02:
و گاهی داشتن یک دوچرخه که البته در سن 14 15 سالگی تحقق یافت:n02:
آرزوهای نوجوانیت و جوانیت چی؟
در نجوانی آرزوی قویتر شدن از نظر بدنی رو داشتم و در جوانی رسیدن به عشقم و موفق شدن در دنیای شعر
و آرزوی های الانت (نه اینکه پیر شده باشیا:دیفقط خواستم 7 سال 7 سال بیای بالا!).
سلامتی خودمو خانوادم
موفق شدن دخترم در آینده
چاپ بعضی کتابام که واقعا نمیدونم چرا نباید مجوز بگیرن
دوست دارم تردیدهام در مورد ماهین این جهان تبدیل به یقیین بشن
و البته داشتن عمری برای تموم کردن اون چنتا کار تحقیقاتی
آیا بهشون رسیدی؟یا هنوز هم میخوای که برسی؟
از زندگیم در حال حاضر راضیم واقعا خدا رو شکر میکنم
اگر برای رسیدن به بعضی هاش، مجبور بشی از یه چیزایی مثل خانوادت بگذری، این کار رو میکنی یا اینکه بخاطر اونا آرزوت رو قربانی میکنی؟
نمیتونم انکار کنم که خانواده بعضی جاها جلوی بعضی کارام رو گرفته و میگیره
اما من دلم میخواد فلسفه زندگی رو در کنار خانواده درک کنم
در مورد اینده واقعا نمیتونم پیشبینی کنم اما در حال حاضر با قاطعیت پاسخ میدم نه حاضر نیستم خانواده رو قربانی رسیدن به آرزوهام کنم
به نظرت این روند تا کجا میتونه پیش بره که ما به دلیل وضعیت حالمون، آرزوهای گذشتمون رو کور کنیم، ما بهتر هستیم، یا اون کسی که مثلاً آرزوش این بوده که کل دنیا رو بچرخه و یهو همه چیز رو رها میکنه میره دنبال آرزوهای کودکیش؟
کسرا جان کودکی چندان هم همراه با معصومیت نیست
رویاهای کودکی خیلی جاها صرفا یک فریبه اینکه من دوست داشته باشم خلبان بشم در واقع یک خواستس که اطرافش رو دیوارهای بلند جهالت گرفتن
و دنیای کودکی به من اجازه نمیده اون جهل رو ببینم
در واقع یک انسان موفق و بالغ زمانی به چنین مرحله ای میرسه که تشخیص بده رویاهاش منطقی هستن یا سراب
در واقع اون شخصیتی که آرزو داره دنیا رو بچرخونه کوره
و تفاوت آدما دقیقا از اینجا شروع میشه:
وقتی دنیا پلکهای این انسانهای کور رو باز میکنه بعضیها در مواجهه با حقیقت زندگی وحشت میکنن بعضیها انکارش میکنن بعضیا سعی میکنن اون رو نبینن و به گذشته خودشون و دنیای خیالی خودشون برگردن
و بعضیها هم شجاعانه دنیای جدید رو میپذیرن
4. این جمله دکتر House رو قبول داری که میگه "Everybody lies" ؟ به نظرت میشه همیشه 100% صادق بود؟
دنیا نه صرفا دروغه نه صرفا صداقت
همه ما بدون تعارف در لحظات خاصی دچار هر دوی اینها هستیم
چرا میگم دچار؟
چون نه صداقت به خودی خود امتیاز مثبتیه نه دروغ
بعضی صداقتها ذاتا شبیه خنجری هستن در دست یک انسان ظاهرا صادق
دنیا اگر صرفا دروغ یا صداقت بود که من به جای تردید به یقین میرسیدم
دنیا کولاژی از همه چیزه و در عین حال هیچ چیزی نیست
آیا صداقت رو با اینکه هرچی تو ذهنت هست رو به زبون بیاری یکی میدونی؟
دقیقا این نوعه صداقته که در برخی مواقع تبدیل به خنجر میشه
اگر نه، اگر چیزی خلاف اونی که تو ذهنت هست رو بیان کنی دروغ نیست؟
سکوت خیلی جاها بهترین راه حله
در کل انسان در چرخه همین یافتن صداقت و دروغ حقیقه که به بلوغ ذهنی و روحی میرسه
و اصلا هم آسون نیست که اگر بود دنیا اینقدر چالش نداشت
اگه نیست پس تعریف دروغ چیه؟
جمله ای یا عملی واقعا خالی از هر گونه حقیقتی یا خیری
اگه هست، و اگه بگیم همه اون چیزی که تو ذهنشون هست رو به زبون بیارن، به نظرت روابط انسان ها بهم نمی ریزه؟ اگر بگیم گاهی باید دروغ گفت و گاهی حقیقت رو، پس دروغگو صفت کی هست؟
انسانها باید به شکل کاملا طبیعی به این نقطه برسن که دوستدار حقیقت باشن
اینکه من بیام بدون فکر کردن به عواقب بیان کردن یک جمله اون رو به زبان بیارم حماقت محضه
به نظر من جامعه ای که گاهی دروغ بگه گاهی صادق باشه هم جامعه ای نیست که به تکامل برسه
بهترین کار اینه که گاهی حقیقت رو بگیم و گاهی سکوت کنیم
این روش بهترین تمرین برای یک جامعس که در مسیر رسیدن به رویای جامعه ای سراسر صداقته