محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
Printable View
محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
ساقی به صوت این غزلم کاسه می گرفت
می گفتم این سرود و می ناب می زدم
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهی است
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست
آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نيست
هرگه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
وفا مجوی ز کس ور سخن نمی شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد