تا جایی که من دقت کردم کسی که خونه را به اتیش کشید همون هوشی بود .
بعد از رفتن اسماعیل از مغازه و اون نگاهی که هوشی به صورت کارکنان میکرد نشون از این میداد که هوشی توی ذهن خودش اونا را به عنوان شاهد در نظر گرفته .
Printable View
تا جایی که من دقت کردم کسی که خونه را به اتیش کشید همون هوشی بود .
بعد از رفتن اسماعیل از مغازه و اون نگاهی که هوشی به صورت کارکنان میکرد نشون از این میداد که هوشی توی ذهن خودش اونا را به عنوان شاهد در نظر گرفته .
اینکه کاملا مشخص هستش کار هوشی هستش . اگه قسمت دیروز رو خوب دیده باشید و به ÷راهنی که هوشی ÷وشیده بود دقت کنید معلومه اونی که بنزین میریخت هم همون ÷یراهن تنش بود و کار هوشی بوده که خواسته هم به بزرگ ضربه بزنه هم کار رو بندازه گردن اسماعیل که این دو تا بیافتن به جون هم . تا بتونه اینجوری از هر دوتا انتقام بگیره که پدرش رو عذاردار کردن و اینجور دیروز تو مغازه خارش کردند . اما فکر کنم این نمی دونست دختره تو خونه است چون فکر میکرد اینا از فردا میان این خونه جدید .
آفرین.به این فکر نکرده بودم.ایولنقل قول:
پدر امیر حافظ عاشق اون خانومه هستش که تو ازمایشگاهه؟؟؟؟؟؟؟
عجب بازیگریه این رامین راستاد
این قسمت رو شاخ اون بود
بعد از اینکه فهمید دختره تو خونه بود چشاش از نگرانی داشت میترکید
اره از ملیحه خواستگاری کرده بود .نقل قول:
پدر امیر حافظ عاشق اون خانومه هستش که تو ازمایشگاهه؟؟؟؟؟؟؟
اونجایی که بزرگ به اسماعیل میگفت یه نشونه بده که کار تو نبوده و اسماعیل هم اصلا حرف نمی زد ، دلم میخواست اونجا بودم و یه سیلی محکم میزدم تو گوش اسماعیل . خوب حرف بزن دیگه :دی
بابا چرا اینا جفت پا میرن تو اعصاب مردم!؟
دیدم اکرم سالمه خیالم راحت شد! وقتی داشت برف شادی هوا میکرد گفتم حتما صورتش سوخته!
اسماعیل انقدر از NC میترسه که حاضره نگه کجا بوده ولی تا پای دار بره؟ چرا تو کلانتری لال شده بود؟
یه خشت کج تا کجا دیوارو کج میبره...
یه خوب آموزی داشت : هوشی بلافاصله به باباش اصل ماجرا رو گفت...
این قسمت واقعا مسخره بود
دختره تو خونه بود هیچ کارش نشده بود
سرایداره که دم در بود تو آتیش سوخته بود
چقدر این امیر حافظه بازیگر ضعیفیه
اینجا که دید آتش سوزی شده چقدر مصنوعی بازی کرد
دقت کردین پفک ها را انداخت زمین ولی اون دستش که گوشی و کتش بود ننداخت
یک موقع خسارت به تهیه کننده نزنه
تیکه تف کردن بزرگ هم خیلی باحال بود
____________
خدایی خیلی ستم بود دختره چیزیش میشدنقل قول:
دختره تو خونه بود هیچ کارش نشده بود
ولی مردن سرایداره زیاد ناراحت کننده نبود
قسمت بعدی اینطور به نظر رسید که کلا ماجرا حول امیر حافظ و انسی جون :دی میچرخه