-
باز باران می بارد
اینبار نه من و نه تو زیر چتر هم نیستیم
حالا که چترت جدا و رفتنی شدی...
آرام برو...
من هم آرام تر از تو می روم
تا جای پایی بعد از رفتن مان به یادگار نماند
اشک ها زمانی که این رابطه به کما رفت ریخته شد
حالا که رابطه مرگ مغزی شده غم دفن قابل تحمل تر است
........
میخوام امسال تولدش رو تبریک نگم
شاید این اولین قدم برای جدا کردن راه سرنوشت مان باشد
با این همه تولدت پیشاپیش مبارک باشه جونم
هرزمان خداحافظی کردم نرفتم
پس بی خداحافظی میرم...:n40:
-
همه وقت باریده ای
اما بر سرزمین دیگری
بی انصاف !
من اگر سنگ هم بودم
به لطافت کمی باران
احتیاج داشتم .
ستاره چگينيان
از کتاب "ماهی ها گناهکارند "
-
زمانی که باران میبارد هر پناهگاهی حتی آلونکی غنیمت است و وقتی باران تمام شود آلونک معنایی جز قفسی چوبین و بدشکل که مانع تابش خورشید و هوای تازه و دیدن رنگین کمان است
نخواهد داشت
آن آلونک بارها دل به بادآورده ای بست که باد آن را برد
آلونک تنها
به جای دل بستن به غریبه های باران زده
به انتظار جوانه ای باش که نه در باران در هوای آفتابی در کنارت بروید بر اندامت خشکت بپیجد به تو جووانی و عطر تازگی ببخشد و دست تو را به آسمان و خورشید نزدیک تر کند.
-
شنیدهام باران
شعبده بازی ست
که از کلاهش
صدای بوسه در میآورد و بر کفِ خیابان می ریزد !
.
.
.
عزیزم
سیرک برویم ؟!
-
باران آن زمان باریدن گرفت که او با همه ی به ظاهر مهربونیهات و دلسوزی هاش چشماشو به دیگران سپرد و من با همه ی خشم و دلتنگی و زخمی که رودرو با قساوت به قلبم نشونده بود چشمم رو از دیگران گرفتم بارون زمانی گرفت که شکستم اما هرچه کردم نتوانستم بشکنم و حالا بارون میباره نمی دوان چرا اشکم خشک شده یعنی هنوز شوکه ام؟
-
تلنگر کوچکیست " باران "،
وقتی فراموش میکنیم [ که ... ]
آسمان کجاست ... !
-
هواى باران داشت، نگاهِ غمگينم
چه تلخ مى رفتى، چه تلخ، شيرينم
-
حالا که آمدی
حرفِ ما بسيار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست ...! به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از ديدگانِ دريا نيست!
سربهسرم میگذاری ... ها؟
میدانم که میمانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران میآيد...
-
آيا كسی نشسته است پشت ابر
كه نی میزند
يا سه تار، نمیدانم
آوازی، اما يك آواز
از گوشهی آسمان جمعه میريزد
بيژن نجدی
-
برای کسی که روزی عاشقش بودم واقعا روزی...
میخواهم دستت رو زیر بارون ول کنم...
با شروع پاییز خیالم با تو ، کوچ احساسم آغاز شده است
من زاده ی بهارمو تو از تبار پاییزان حقایق هرچند تلخ اما یارای به سرما کشاندن قلبی آفتابی من نیست
من خوشبختم چون عاشق بوده ام وعاشق خواهم ماند ولی نه عاشق مردی که اکنون باعث انزجارم شده است
من عاشق مردی که اکنون میبینم نیستم من عاشق مردی ام که دیروزها به عشقش سال ها در برهوت سختی های زندگی، از نفس نیفتادم
آن مرد مرده است...
آن مرد اگرچه مرده اما خیال نبوده است آری بوده است دیگر نیست و نخواهد بود تنها میدانم که روزی حقیقتی بوده است...
باران همچنان می بارد...و دیگر او نیست
نمی دانم من از او دور شدم یا او از من...
اما عشق دیگر با همه ی خاطراتش رفته است...