تویی آماده رفتن ومن تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "
Printable View
تویی آماده رفتن ومن تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "
من به راه خـــــود ندیدم چــــــاه را*---------------* تـو بـدیدی ؛ کــج نکــردی راه را
می زدی خود ، پشت پا بر راستی*---------------*راستی از دیگران می خواستی
م.ق
87.6.20
ساعت 12:39 دقیقه
یک جرعۀ می ز ملک کاوس به است
از تخت قباد و ملک طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است
تو رفته اي بي من تنها سفر كني
من مانده ام بي تو شبها سحر كنم
تو رفته اي عشق من از سر بدر كني
من مانده ام عشق تو را تاج سر كنم
روزي كه پيك مرگ مرا مي بردبه گور
من شب چراغ عشق تو را نيز مي برم
عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ توست
خورشيد جاوداني دنياي ديگرم
من شمعم شمع شبانه
در عالم گشته فسانه
همه جا خود را ميسوزم
كه شب ياران افروزم
مي سوزم تا به سحرگه
از رازم كس نشد آگه
خوش و بي پروا مي سوزم
كه ز سر تا پا مي سوزم
دلم تنگ است
دلم تنگ است
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طوفانی است ؟!
تو فقط براي من باش تا ابد اسير تم
زندگيم حتی نفس , روز و شبهاشم مال تو
خودتو ازم نگير من ديگه طاقت ندارم
اين دل و هر طپش وُ حتي صداشم مال تو
ميدونم دل کندن از تو کار من نيست ميدونم
انتخاب رفتن تا به کجاشم مال تو
و بر اين بام كه هر لحظه درو بيم فروريختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظه ي باريدن را گويي منتظرند...
در بسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالم الغیب
دانای نهان و آشکارا
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی