ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
Printable View
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
زندگی راه درازی است پر از وسوسه ها
بی من از وحشت این جاده نباید بروی
زخمی ام خسته ام آشفته و بی سامانم
نیستم جان تو آماده نباید بروی
از شب بی تپش پنجره ام ای مهتاب
ای گل روشن شب زاده نباید بروی
یوخدو قاصیدیم،ائیله ییم روان
یارا دردیمی ائیله ییم عیان
دوغروسون دئسین،ائتمه سین نهان
بؤیله خان چوبان ایستر ایستمز؟
نباتی
زین پس
بهدنبال آروزهای محال
نخواهم رفت
منتظرم مباش
شیشه پنجره را باران شست
از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟؟؟
تو را صبا و مرا اب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
در من پی بهار و گل و عاشقی نگرد !
من گور دسته جمعی گل های مریمم
منکه تا تهش میام تا ته راه عاشقی
انتخاب رفتن تا ته راشم مال تو
واسه من عشق تو هم با تو وبی تو نداره
حالا تا آخر بودن همه دنيام مال تو
واعظ شهر که از طول قیامت می گفت
غافل از قامت آن سرو سهی بالا بود
دل من را بسوزان بیش از اینها
به غم چشمم بدوزان بیش از اینها
منم پروانه ات ای شمع خاموش
دلم را برفروزان بیش از اینها