دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل
گرم وصول میسر شود که منزل قربست
کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل
Printable View
دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل
گرم وصول میسر شود که منزل قربست
کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل
لحظه ای چند بر این اب نظر کن
اب ایینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت باد گران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
نه دیدهام به ره چهرهای شدی گریان
نه خاطرم ز غم طرهای پریشان بود
نبد مرا دل و دین کز دو چشم و زلف بتان
همه سرایم زین پیش، کافرستان بود
دل سرا پرده محبت اوست
دیده ایینه دار طلعت اوست
من که سر در نیارم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
یکی دیوانه ای آتش بر افروخت
در آن هنگامه جان خویش را سوخت
همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
دل من زير پاي تو به جرم عاشقي له شد
ولي جرم من اي ظالم سزاي ديگري دارد
تو گفتي دوستت دارم، ببين از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفاي ديگري دارد
خدايا گر چه كفر است اين، ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده زيرا خداي ديگري دارد
در مذهب عاشق اثر كينه حرام است
حرام است حرام
در كيش صفا لكه به آئينه حرام است
حرام است حرام
در مذهب ما گر همه انوار و علوم است
يك نكته بجر داغ تو در سينه حرام است
حرام است حرام
مادر دو سيب چيد به من داد و گفت: عشق
اين را به پاي هركه فرا مي رسد گذاشت
من سيب زردِ خاطره را گاز مي زدم
او سيب سرخ ِ حادثه را در سبد گذاشت
قبل از تولدم به سه تا نقطه مي رسيد
اما به جاي روز تولد عدد گذاشت
دنيا شنيده بود كه من شعر مي شوم
ناچار روي سينه ی من دستِ رد گذاشت