ره به هموار جای دشت افتادنقل قول:
ای دریغا که بر نیایاد گام !
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفتیم از کام ...
[احمد شاملو - برف]
Printable View
ره به هموار جای دشت افتادنقل قول:
ای دریغا که بر نیایاد گام !
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفتیم از کام ...
[احمد شاملو - برف]
مثل خواب نازک گنجشک ها ویران شدم
خواب می دیدم که در باران پرستیدم ترا
باد چرخی زد، اتاقم پرت شد باران گرفت
چشم من روشن! ترادیدم ترا دیدم، تو را
از چهره طبيعت افسونكار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
اين جلوه هاي حسرت و ماتم را
آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را
نیمکتش تغافلم کار تمام ناشده
نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را
وعدهی جلوه چون دهی قدوهی اهل صومعه
در ره انتظار تو فوت کند نماز را
وحشیم و جریده رو کعبهی عشق مقصدم
بدرقه اشک و آه من قافلهی نیاز را
آي نسيم سحري صبر كن
مارا با خود ببر از اين كوچه ها
از آن هميشه ها كه نمي ديدمت بگو
از آن عبور تيره و تكراري زمان
دلگير مي رسد به نظر صبح چهره ات
اي اشك چشم هاي تو درياي بيكران
تكيه بزن به سينه ي من صبح خوب گريه كن
بگذار تا سبك شود اندوه آسمان
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
آنچـــــه از احـــــوال مجنـــون گفتـــــه اند
صــــــد بيابان برتر از آن مــــی شــــوم
خوب مــــی دانم که مــــی آيد شبــــــی
از وجـــــــود خـــــود پشيمان مــــــی شوم
مرا به پاس وفـــــــــــــــــــا پایمال دشمن کرد
به دست اوست؛ به از این بهانه ای نرسید!!
ديگر چه جاي شعر و شكايت كه باغبان
اين سيب را براي من از شاخه چيده بود
من هاج و واج وخيره به تكراريك گناه
انگار هرچه بود به پايان رسيده بود