بازی بازی ، پرم دادی
جدی جدی پریدم
برای تو قفسی خالی ماند
برای من آسمان
Printable View
بازی بازی ، پرم دادی
جدی جدی پریدم
برای تو قفسی خالی ماند
برای من آسمان
تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت ...
غیر از تو، من به هیچ كس انگار هیچ وقت ...
اینجا دلم برای تو هی شور میزند
از خود مواظبت كن و نگذار هیچ وقت ...
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باروم نمی شود اخبار هیچ وقت ...
حیفند روزهای جوانی ... نمیشوند
این روزها دومرتبه تكرار، هیچ وقت
من نیستم بیا و فراموش كن مرا
كی بودهام برات سزاوار؟ ... هیچ وقت
بگذار من شكسته شوم ، تو صبور باش
جوری بمان همیشه كه انگار هیچ وقت ...
نجمه زارع (روحش شاد)
چرا
همیشه عاشقان آهو
شکارگر تَرَند
مگر
حرمت عشق
به رهایی نیست!؟
نغمه رضایی
بوی تو می آید هنوز
در دستهایم...در حرفهایم...در آسمان
چه سردی چه سنگ
و من
چه دلخوشم به آمدنت
به آمدن طنین قدمهایت به حضور نگاهت
به آوای کلام آخرت
یادم هست...
بی بدرقه مرا به فرداها سپردی
یادت باشد...
تنهایم هنوز !
می خوانم ...
آواز های شبانه هر شب را :
بعد رفتنت نه توان ماندن هست و نه جرئت رفتن
بعد رفتنت هیچ شبی زیبا نیست
هیچ خیابانی زیبا نیست
و هیج شعری ...
عاشق که شدم
او کمرنگ شد
بی قرار که شدم
او رفت
جان که می دادم
عشق آمد
وقتی مُردم
معشوق بودم !
انتظار ...؟
دیریست ٫
انتظارت را میکشم ...
در بیابان ذهنـــم
ستاره تو پیداست
پیداست از برگ هایی سوخته تقویم ...
از شعر هایی که بی تو در فراق روی
ماهت سروده ام ...
تا امدنت ...
نمی دانم ؟؟
کدام افتاب رو باید ...
غافلگـــیر کنم ...!!
زن ، زنده بود
و ايستاده بود
آن سوي جوي كه در عكس بود
و دست دراز كرده بود
كه نيلوفر كبود را بدهد
به مرد
كه اين سوي جوي
در عكس ايستاده بود
زن ، فكرش را نكرده بود
كه عكس ،قديمي است
و مرد تكه تكه شد
فرو ريخت
در جدول كنار خيابان
نيلوفر كبود
بر آب بود
::.حافظ موسوی.::
دردا که فراق ناتوان ساخت مرا
بر بستر ناتوانی انداخت مرا
از ضعف چنان شدم که بر بالینم
صد بار عجل آمد و نشناخت مرا
گر بفهمی بعد عمری درس خواندن روز و شب
نیست شغلی و تو بیکاری چه حالی میشوی
دست را در جیب خود روزی فرو بردی اگر
آن زمان گردد مشخص هست خالی چه حالی میشوی
گر ببینی پینه دستی که خون جاری از اوست
بوده تا صبح سحر بر دار قالی چه حالی میشوی
پول یک یارو رود بالا ز پارویی و تو
یک قرون دو زار نون و روغنو نالی چه حالی میشوی
بر مشامت گر رسد بوی کباب برگ و ترک
خود نخوردی گوشت چندین ماه و سالی چه حالی میشوی
معتقد بودی و عمری را بر این ایمان ولی
حال فهمیدی همه بودست پوشالی چه حالی میشوی
بهر خود دارند ماشین و زمین و خانه ها
غیر مدرک نیست هیچ بر آن ببالی چه حالی میشوی
گر بگویم آدمی گفته که این وضع از کجاست
بردنش با مشت و زور بی قیل و قالی چه حالی میشوی
کس نمیخواند اگر شعر تو را در جمع خویش
تو فقط اینجا سر کاری چه حالی میشوی