توبه کند مردم از گـــــــــــــــــناه به "شعبان"
در "رمضان" نیز چشمهای تو مست است!!
این یکی از دوستان، به تیغ تو کشته است
وان دگر از عاشقان، به تیر تو خست است!
دست طلــــــب داشتن از دامـــن معشـــوق
پیش کسی گو کش اختیار به دست است!
سعدی
Printable View
توبه کند مردم از گـــــــــــــــــناه به "شعبان"
در "رمضان" نیز چشمهای تو مست است!!
این یکی از دوستان، به تیغ تو کشته است
وان دگر از عاشقان، به تیر تو خست است!
دست طلــــــب داشتن از دامـــن معشـــوق
پیش کسی گو کش اختیار به دست است!
سعدی
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
تا نپنداری که با دیگر کسم خاطر خوش است؛
ظاهرم با جمع و خاطــــر جای دیگر می شود!!
سعدی
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر من هم به نامت باز شد
نامه هایم را بده!
جای پای اشک هایم را بده!
نامه هایم، قصه های غصه هایم را بده!
آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام؛
در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام!
من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام!
من بنای آرزو ها را ز هم پاشیده ام!
نامه هایم را بده!
- نمیتونم، خودت ببین!
- چـــــــــــــــــی میــــگی!؟ نامه ها مو چرکنویس کردی!؟ خیــــــــــــــــــلی نامردی!
هر آنچه حس کردم ، هر آنچه شناختم
بیرون نتابید از آنچه که نشان دادم
تو مرا نشان کردی و من تو را
پس من تو را به نا بخشوده ملقب می کنم
[متالیکا - نابخشوده ]
هر آنچه حس کردم ، هر آنچه شناختم
بیرون نتابید از آنچه که نشان دادم
تو مرا نشان کردی و من تو را
پس من تو را به نا بخشوده ملقب می کنم
[متالیکا - نابخشوده ]
.
.
من از تو حرف می زنم
شب عاشقانه می شود
تو را ادامه می دهم
همین ترانه می شود
دگر گوشی به آغوش درم نیست
صدای آشنای باورم نیست
بغیر از لاشه ی پوشیده دل
درین خانه کسی هم بسترم نیست