روزگار ، انديشه هاي تيره را مي پرورد
اي غريبه جانپناه با وفايم مي شوي؟
غصه هايم اي رها از بند سخت بي كسي است
انتهاي غصهء بي انتهايم مي شوي؟
Printable View
روزگار ، انديشه هاي تيره را مي پرورد
اي غريبه جانپناه با وفايم مي شوي؟
غصه هايم اي رها از بند سخت بي كسي است
انتهاي غصهء بي انتهايم مي شوي؟
يا علي گفتيمو دل را باختيم
چون كه با نام علي دل ساختيم
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد
مو از یاویلنا اندیش دیرم
ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم!
همراز عشـــــق و هم نفس جــام باده ایم!
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند؛
تا کار خود به ابروی جانان نهاده ایم!!
چون لاله مِی مبین و قدح در میان کار؛
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم!
چشمه نوش – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می خورمو خاموشم
مي گيرم از هر كه سراغت را نمي داند
مي آمدي امشب، اگر هم پيش ِ پاي تو
نقش ِ دراماتيك من شايد عوض مي شد
تو مي شدي در نقش ِمن، من هم به جاي تو
ورای مســــجد و میخـــانه راهیست
بجوئید ای عزیزان کاین کدام است!؟
(؟)
عطار
در دست باد يك چمدان شعر و دلخوشي
از سمت تو قشنك ترين خنده ي جهان
بعد از چقدر فاصله مثل گذشته ها
حالا رسيده است به هم باز دستمان
نو مید نباید بود از روشنی بامی
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
يک تکه از خودم را در واژه دفن کردم
فردا بروي کاغذ مردي جوانه مي زد
آن مرد هم سرش را در زير بالشش کرد
شماطه هم پياپي با صد بهانه مي زد