دلت آبی به رنگ پاک دریاست
نشستن در کنارت مثل رویاست
شریکی تو همیشه در غم من
تو معنای شگفتی ، مادر من
مرا از شیره جانت خوراندی
مرا با مهر و عشقت پروراندی
گذشت و طی شد عمر تو به پایم
کسی را جز تو ، ای مادر ، ندارم
Printable View
دلت آبی به رنگ پاک دریاست
نشستن در کنارت مثل رویاست
شریکی تو همیشه در غم من
تو معنای شگفتی ، مادر من
مرا از شیره جانت خوراندی
مرا با مهر و عشقت پروراندی
گذشت و طی شد عمر تو به پایم
کسی را جز تو ، ای مادر ، ندارم
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کزان دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در آن کار بماند
در همه عالمو گشتم ولي عاشقنشدم
تو چه بودي كه تورا ديدمو ديوانه شدم؟
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که زمن شرم نداری
یک نفر فانوس ِ چشمانِ مرا پایین کشید
باورت می شد که خوابم بُرد و نشنیدم ترا
باد بر شن ها زد و گنجشک ها ویران شدند
باد جور ِ ترسناکی بود، ترسیدم ترا
این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداست
خنجر نا مردمی حتی تو دست ســـــــایه هاست!
وقتی که عاطفه رو می شه به آسونی خرید
معنی کلام عشـــق خالی تر از باد هواست!
...
تاب بنفشه می دهد طرهّ ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می دَرد خنده ی دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
اگه دست خود من بود
پا تو دنیا نمی ذاشتم
گل عشق و آرزو رو
توی قلبم نمی کاشتم
اگه چشمامو می خوندی
همیشه پیشم می موندی
رفتی اما ندونستی
منو از ریشه سوزوندی
اگه دست خود من بود
راه رفتنو می بستم
واسه خاطرت عزیزم
هر دلی رو می شکستم
هر کسی قسمتی داره
توی آلبوم زمونه
یکی دل میکنه میره
یکی تا ابد می مونه
حالا قسمت من این شد
تو گذشته جا بمونم
تو که پر کشیدی رفتی
من دیگه از کی بخونم
...
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت.
ترسم كه زخيل حق كنارش بزنند
صد زخم به يازده تبارش بزنند
آن معجزه اي كه انتظارش جاري ست
ترسم كه بيايد به دارش بزنند
...