می بینم که این قرار ملاقات هم گذشت
یه عسک از خودتون بذارین ببینیم می شه عجایب هفت گانه رو به هشت تا رسوند یا نه ؟؟؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
می بینم که این قرار ملاقات هم گذشت
یه عسک از خودتون بذارین ببینیم می شه عجایب هفت گانه رو به هشت تا رسوند یا نه ؟؟؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
+نقل قول:
ما اصلا نگفته بودیم میام ولی اومدیم :27:
یه سری که گفته بودن میان کلا پیچوندن
اولا درست بنویسنقل قول:
بعدشم
تو اووون سرما که من دارم مثل بید میلرزم و با یه تا پیرهن بلند شدم اووومدم
یه خودکار دادین دست من که اصلا نمی نویسه (تو اووون سرما حق هم داشت)
با کف دست ورق
رو هوا با اووون خودکار کذایی بهتر از این میشد نوشت مگه ؟ : دی
یه ندا بدین میخواین عکس رو بزارین تو سایت
یه کم بیشتر وقت میزاشتم : دی : دی آبروم رفت : دی : دی
خلاصه بدجور خوب بود
جوری که من از همین الان نمیتونم بگم قرار بعد میام یا نه : دی
دوستان یه کم از مرتضی (همکار انیمیشن) و smmn (مهران جان) یاد بگیرن که فقط به خاطر قرار بلند شدن اووومدن
مرتضی جان ساعت 2:30 شب (بامداد رسید خونه)
خلاصه ما که مرام کش شدیم بدجور
تازه کلی پیرمرد (!) هم تو اووون سرما اووومده بودن قرار
بسی غیبت کردیم که این قسمت فوق العاده پرطرفدار بود
بعدش بچه ها جیب منو خالی کردن رفتن شام خوردن
جاوید اول میگفت نمیخوره
اما آخر سر ظرف یه بار مصرفها رو میل کرد !
همینه دیگه
طناب مفت ...
چه برسه غذای مفت
+
تیتر روزنامه شنبه:
قرار پی سی ورلد به فعالیت های میدانی انجمن فیلم تبدیل شده بود !!
آخه فرصت شد دو کلمه هم با مرتضی صحبت کنم این شد که یادم موندنقل قول:
تو که اصلا انقدر سرت شلوغ بود و وسط معرکه بودی و حواس منم پیش شکلاتهات بود که یادم رفت!!!:دی
مخلصیم
/\نقل قول:
:دی
ندی بهشون ها!نقل قول:
آقا با خودکار من درست صحبت کن!!! : دینقل قول:
سلام ، خوش گذشت هر کی هم نیومد ضرر کرد
از همه خوش قول تر گروه ویروس ، یاس و زرتشت بودن یه نیم ساعتی میشد ما 3 4 متری هم ایستاده بودیم ولی همدیگرو پیدا نمی کردیم :31: مشکوک شده بودیما :31:
یه دفه گفتیم بابا پیسی ورلد ، پیسی ورلد .....
انجمن فیلم هم که از همون اول واسه خودشون کنفرانس گرفته بودن که boyiran شناسایشون کرده بود خبر نداشتن :27:
بعد اینکه امین و مصطفی اواتور به دست :31: اومدن من و سامی رفتیم جدی داشتیم یخ میزدیم
امیدوارم قرار بعدی بازم ببینمتون :10: :11:
اینا همه رو هم تایید میشه اگه نمی گفتیم پیسیییییییییییییییییییی ورلد پیسیییییی ورلد بازم باید وامیسادیم :31:نقل قول:
سامی این وثوق این دفه نگفت بریم مشکوک میزنه :31:
کلک یوزرتو یه چی دیگه نوشتی :27:
سرما به حدی بود خود کار هم دیگه خط نمیداد :31: ولی این لیست اسم ها هم یادگاریه خوبیه با اون دست خط هانقل قول:
سری قبل که اومدیم دوستانی که این سری اومدن نبودن !!
حالا که نیومدیم همه اومدن : دی
انشالله سری بعد
من امروز رفتم نبود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
چقد تمیز کف رفتیدش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اصلا انگار از اول هیچ مجسمه ای اونجا نبوده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم یکم طولانی تر بگم که :
.........
من از بالا ی مجسمه داشتم میومدم پایین که مهرداد21 و گوست داگ رو شناسایی کردم .... سلام کردیم و اینا .... منم حالم به طرز اسف ناکی بد بود ... سرما خورده بودم نافرم
بعد رو کردم به گوست داگ گفتم اونایی که اونور واستادن بچه های پی سی ورلدن ؟ گفت آره ... بعد هم مهرداد در یک حرکت بوی ایران رو شناسایی کرد ....
بعد ما داشتیم حرف های مهم میزدیم ... اون وری ها هم هی میگفتن پی سی ... پی سی .... من گفتم بریم سلام کنیم مهرداد گفت صبر کن حرفم تموم بشه .... تو همین زمان آبوچیاری هم رسید و اومد تو جمع ما ... و بازم داشتیم حرف های مهم و خاله زنکی میزدیم ....
بعد من گفتم بریم دیگه ...
رفتیم و سلام و علیک و اینا ... من تو بینشون دو سه نفر رو بیشتر نشناختم ... ولی همه بچه های ماهی بودن ... مرتب و آقا ....
یه مدت گذشت یکی بقل دست من ... اون ور تر وایستاد .... و خودش رو معرفی نکرد ... به گوست داگ گفتم این پیرمرده .... بعد که اسم مینوشتیم معلوم شد حدسم درست بوده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همجنان حالم خیلی بد بود ..... سرما خوده بودم ... اینا ... از اون طرف آبوچیاری هم گشنه بود ... میخواستیم بریم که الفین گفت امین تو راهه ... واستادیم امین رو ببینیم و بعد بریم
مصطفی هم با یه بسته شکلات اومد در حالی که رو موبالش آواتارش رو گذاشته بود و به همه نشون میداد
امین از ته پارک که میومد شناختمش .... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موقع معرفی رسید به گوست داگ ... یهو چشاش گرد شد .... گفت بیا بریم من با تو کار دارم ...
بعد که من خودم رو معرفی کردم دوباره چشاش گرد شد و همون جمله رو تکرار کرد .....
با همه صحبت کردیم ....
سر به سر سپهر و این که رو سرش چیز داره گذاشتیم ...
با مصطفی پیرامون نقش نویسنده و کارگردان در یک ساخته ی سینمایی میزگرد تشکیل دادیم : دی
با پیرمرد هم در مورد سینما حرف زدیم ...
امین هم گیر داد به این پست های پشت سر هم من و گوست داگ و آبوچیاری ...
با یوسف در مورد پرنس آف پرشیا 4 در حدود 15 کلمه حرف زدیم : دی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و ....
کلی خندیدیم و من سرما شدید داشتیم و آبوچیاری هم گشنش بود ... : دی
خلاصه من و مهرداد و گوست داگ و پیرمرد ... رفتیم یه جای گرم طرف های انقلاب و تا حدود ساعت 9 صحبت کردیم
..................
حالا اینکه ما رفتیم چقد پشت سر ما غیبت کردن .... نیدونم .... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولی دلم واسه همه تنگ میشه ....
هوا گرم تر شد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... یه قرار بذارین که بتونیم بیایم .... قشنگ با هم آشنا بشیم ....
..........