هر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا
چو سيليم و چو جوييم همه سوي تو پوييم
كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا
Printable View
هر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا
چو سيليم و چو جوييم همه سوي تو پوييم
كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا
از آغاز کودکی
تشهد در گوشمان خواندند
تا بزرگ شدیم و جنگ آمد
و ما ندانستیم
هر تشهد نام شهیدی بود
که لاله ی سرخی به دست داشت
تا شود روشن به مردم آنکه نور دیده ای
جان من امشب لباس سرمه ای پوشیده ای
هر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا
چو سيليم و چو جوييم همه سوي تو پوييم
كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا
يك صخره هم دريغ كه پيدا نمي شودنقل قول:
اينجا به پشتگرمي اين بي پناه ها
اما عبور مي كند از كوچه يك نفر
فردا شبيه آينه ها و پگاه ها
امروز هم اگر همه طاقت بياورند
چيزي نمانده است به پايان راه ها
اوج مي گيريم اوج
ميشوم دور از اين مرحله دور
ميروم سوي جهاني كه در آن
همه موسيقي جان است و گل افشاني نور
همه گلبانگ سرور
تا كجاها برد آن موج طربناك مرا
نرده بال و پري بر لب آن بم بلند
دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس
سمند خستهپاي خاطراتم باز مي گرديد
مي ديدم در آن رويا و بيداري
هنوز آرام
كنار بستر من مام
مگر چشم خرد بگشايد و چشم سرم بندد
برايم داستان مي گفت
تو به من خنديدي و نميدانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه ... سيب را دزديده ام
تا توانی درون کس مخراش
کاندرین راه خارها باشد
کار درویش مستمند برآر
که ترا نیز کارها باشد