تو را تا دل به چشمش دید ای عشق
چو بیدی بر خودش لرزید ای عشق
از آن دم تا به اکنون هم برایش
تو هر سازی زدی رقصید ای عشق
Printable View
تو را تا دل به چشمش دید ای عشق
چو بیدی بر خودش لرزید ای عشق
از آن دم تا به اکنون هم برایش
تو هر سازی زدی رقصید ای عشق
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
از نظر رهروی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی خبر آید
نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی دل میخنده فایدش چیه حرص خوردن
زندگی همینه ازدست هم لج خوردن:دی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در امتداد آفتابنقل قول:
با بالهایی که ندارم
اما
سرخ می روم به شط و آبی زیبایش را می آلایم
به شط خواهم زد
به حرمت آفتاب
...وقتی که عشق ، دیگر جانی ندارد
سيتي جان تا اين هيرو باز پيداش نشده من با اين آخري يه شعر سريع بگم.نقل قول:
نقل قول:
چي بگم حالا ؟؟؟!!
يادم نمياد ...
آهان
دوانا بود هر كه تانا بود
زدانش دل پير برنا بود
بعدي دوباره د لطفا
الان كه پستو بفرستم ميبينم پست هيرو قبلشه. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ويراايش سريع : خوشبختانه نبود. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دستهایم را در باغچه می کارم
سبز خواهد شد می دانم می دانم می دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم...
من هنـوزم ، مـی نویـسم ،نامه بـر بـاد و بـر آب
نـفـس مـن ، بسـته با این ، نامه های بی جواب