تـوي خلوت مي گم اينجا كـسي نيست
خداييــش كـــــه دلــــم خيـــلي صــــــبوره
لالالالا نـــــخواب تـيـره ست چراغـم
مـثـله آتــــش فــــشون ميــمونه داغـــــــــم
به جونه گــــلدونا كم غصه اي نيسـت
هـــزار شـــب شــد نيومد بــــاز ســراغــم
Printable View
تـوي خلوت مي گم اينجا كـسي نيست
خداييــش كـــــه دلــــم خيـــلي صــــــبوره
لالالالا نـــــخواب تـيـره ست چراغـم
مـثـله آتــــش فــــشون ميــمونه داغـــــــــم
به جونه گــــلدونا كم غصه اي نيسـت
هـــزار شـــب شــد نيومد بــــاز ســراغــم
من درد تو را ز دست اسان ندهم
که ان درد به صد هزار درمان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که ان درد به هزاران درمان ندهم
من کجا هجر کجا ای فلک بی انصاف؟
به همین داغ بسوزی، که مرا سوخته ای
يك قطره آب بود با دريا شد
يك ذره خاك با زمين يكتا شد
آمد شدن تو اندر اين عالم چيست ؟
آمد مگسي پديد و ناپيدا شد
در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
توی چمدان ماه خورشیدی هست
تا کنم قربان پایت هر دم از جان جهان
هر نفس جانی و هر دم عالمی می بایدم
نسیمی
من آن نيم كه حلال و حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام
می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا
می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا
نسیمی
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دی گر می کنند
دست هاي التماس ِ ما گشوده، پس كجاست
دست هاي با محبتِ كَسي كه عاشق است؟
باز هم سخن بگو، سخن بگو، شنيدني ست
از زبانِ تو حكايتِ كَسي كه عاشق است