اگر اطمینان و اعتماد از بین بره دیگه کار تمومه
سلام
یکی از روشهائی که میشه باهاش از دیگران حرف کشید اینه که باهاش هم عقیده بشین تا احساس امنیت کنه و چیزی رو که مخفی کرده بوده بهتون بگه .
اگر بعد از اینکه حقیقت رو بهتون گفت یک دفعه از این رو به اون رو بشین و شروع کنید به داد و فریاد و توبیخ و تنبیه , بدونین که دیگه تا آخِر عمرتون هرگز اون شخص به شما اطمینان نمیکنه و همیشه بیشتر کارهاش رو از شما مخفی میکنه چون دیگه هرگز به شما اعتماد نمیکنه .
پس خوشحال نباشید اگر تونستید با این روش مچِ فرزندتون یا خواهر و برادر کوچیکتون یا همسرتون رو بگیرین و ازش حرف بکشین .
شما خیلی بیشتر از اونچه که فکر میکنید ضرر میکنید با این روش و اعتمادِ اونها رو برایِ همیشه از دست میدین .
========================
مثال واقعی :
بنده پدری رو دیدم که با زن و بچه هاش رفتند ترکیه برایِ گردش و تفریح .
پسر 16 سالش با پسر 18 سالش یه روز گفتند میخوان برند خیابونها و مغازه ها رو تماشا کنند .
اما بعداً تصمیم گرفتند برند به یه "بار" و ببینند اونجا چه خبره .
رفتن به بار همانا و افتادن تو تله ی دو تا زنِ فاسد هم همانا و یکی دو ساعت تویِ بار باهاشون بودند و مشروب خوردند و اینا و دستِ آخِر وقتی اومدند بیرون دیدند پولشون رو هم از جیبشون زدند .
خلاصه , برگشتند هتل و باباشون که دیده بود دیر کردند ازشون میپرسه کجا بودین ؟
میگن رفتیم خیابونها و مغازه ها رو تماشا کنیم اما گم شدیم واسه همین دیر اومدیم !!!!
باباشون به شوخی بهشون میگه :
ای ناقلاها نکنه رفتین دانسینگ و اینا ؟ عیبی نداره . من ناراحت نمیشم . فقط بگین اگه خوب بود تا من هم برم یا فردا با هم بریم .
پسرهاش حرفش رو باور میکنند و سیر تا پیاز ماجرا رو براش میگند اما باباشون یک دفعه از این رو بخ اون رو میشه و هر چی حرفِ زشت و فحش بوده بارشون میکنه و میخواسته کتکشون هم بزنه اما زنش با التماس نمیذاره .
یکی از اون دو پسر بعد از برگشتن از ترکیه جریان رو برایِ بنده تعریف کرد و گفت با داداشم قرار گذاشتیم که هرگز چیزی رو به بابامون نگیم .چون دیگه اصلاً بهش اطمینان نداریم .