من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه ميگويي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت ميدهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است، اين يادگار سيلي سرد زمستان است
Printable View
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه ميگويي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت ميدهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است، اين يادگار سيلي سرد زمستان است
توتیای سعادت به جز نام دوست نیست
گرت هست ، هزار بار باید گریست .
تير عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
اين قدر دانم که از شعر ترش خون میچکيد
چون تكراري بود عوضش كردم :blush: :blush: :blush:
توقعي از تو ندارم!
اگر دوست نداري،
در همان دامنه دور ِ دريا بمان!
هر جور تو راحتي! بي بي باران!
همين سوسوي تو
از آنسوي پرده دوري،
براي روشن كردن ِ اتاق تنهائيم كافي ست!
تلخي سرد كدورت در تو
پاي پوينده ي راهم بسته
ابر خاكستري بي باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
واي ، باران
باران ،
شيشه ي پنجره را باران شست
از دل من اما
چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربي رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
مي پرد مرغ نگاهم تا دور
واي ، باران
باران ،
نیست در عالم به سکوت خورشید
همه را بذل کنی و ساکت باشی ! !
يک چند به کودکي به استاد شديم
يک چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد
از خاک در آمديم و بر باد شديم
مجروح حادثه ی هجر در این دیار کیست
مائیم و نوای دردآورمان
نامداران همه در خاک رفیقند
نومید مشو سالک دیوانه چه خواهی ؟ !
نسيم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همين جاست ، همين جاست ، همه خانه بگرديد
اينم براي اينكه دوستمون شعرش عوض كرد
يكي لذت مستي ست ، نهان زير لب كيست ؟
ازين دست بدان دست چو پيمانه بگرديد