تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
Printable View
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تیغ من جوهر خود کرد زغیرت ظاهر
چرخ هر چند که برداشت به یک دست مرا
صائب
از نگاه امید ناکت بگو،که در کنج دلتنگ قفس،آن سوی میله ها را
غریبانه می نگریستی،
و از آسمانی بگو، که در فراق دو بال اوج پروازت ، عاشقانه ،
تنها بود
آسمان خلاء یک پرواز بی پروا،
و من بی تو فصل های دلتنگی را می گذرانم
می خواستم که اول من باشید، می خواستم که آخر من...هستید
با نامتان شروع شدم انگار...اصلا سراسر من هستید
وقتی که نیستید پریشانی هی چنگ می زند به تمام من
بی تو همیشه گمشده ای دارم انگار نیم دیگر من هستید
دو چیز طیره عقل است: دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
یئردن خطی- ریحان ورقین پاک سیلیبدیر
نقّاش ِ گلستان، خطی- ریحانینی گؤرگج(ج)
صائب
دلم بچه میخواهد
جنینی چونان سنگین
که ماههای آخر
کمرم را بشکند
نفسم را بند آورد
کودکی با زیباییی تکان دهنده
هر چه از دور نمايان است
شايد آن نقطه ي نوراني
چشم گرگان بيابان است
مي فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا كي؟
او در اينجاست نهان
مي درخشد در مي
یاره هر ساعت سلام اولسون ،سلام
عشرت و عیشی مدام اولسون ،مدام
یارسیز صحبت حرام اولسون، حرام
یاره بو معنا تمام اولسون، تمام
عماد الدین نسیمی
مست از خواب برانگيختمش
دست در زلف كج آويختمش
جام آن بوسه كه مي سوخت مرا
تا لب آوردمش و ريختمش