لیل و نهار را به سودای داوری
فریاد میکنند در روز دیگری
Printable View
لیل و نهار را به سودای داوری
فریاد میکنند در روز دیگری
یارب نه سبب دن دیر اولور طاقتیمیز طاق
چوخدان بریدیر چشمیمیز اول چشمینه مشتاق
عماد الدین نسیمی
قسم به دوزخ قسم به چنگيز
قسم به حال و هواي پاييز
قسم به تهمت قسم به مريم
قسم به گندم گناه آدم
نه باغ ليمو نه باغ سيبي
نه دلربا و نه دلفريبي
نه مثل شعري که ناگهان است
نه مثل گريه که بي امان است
نه مثل شاهان هميشه مستي
نه چون خدايان هميشه هستي
تمام سعي ات شکست من بود
اگر چه مهرم وراي تن بود
دوش دل از خم چوگان تو خوش بربودم
غمزه ات آمده اینک به طلبکاری دل
صراف تبریزی
لبان عشق را نوشیده بودی
حریر عاطفه پوشیده بودی
کویر از من پریشانی نمی ساخت
اگر چون چشمه ای جوشیده بودی
یه نصیحت بشنو از من کاندران نبود غرض
چو کنی رای مهمی تجربت از پیش کن
نی خطا گفتم ز روز روزگارخود ننالم
شکوه ها دارم زبخت و ناله ها دارم ز اختر
پدیده تبریزی
ره اندیشه ی بازت بلند است
چکاچک های پروازت بلند است
دگر در انجمن هر گز نگنجی
بهر جا موج آوازت بلند است
روی كاشی های ايوان دست نور
سايه هامان را شتابان می كشيد
موج رنگين افق پايان نداشت
آسمان از عطر روز آكنده بود
گرد ما گوئی حرير ابرها
پرده ای نيلوفری افكنده بود
دل خویش را بگفتم(چو تو دوست می گرفتم)
نه عجب که خوبـــــــــرویان بکنند بی وفایی!!!