-
خسته ام من خسته ام من
مثل مرغی بال و پر شکسته ام من
سالها کنج قفس نشسته ام من
خسته از دست غریبه خسته از هر آشنایم
خسته از جور زمانه خسته از تن به خدایم
آرزوهام توی سینه مردن مردن مردن
غصه ها زنگ صدامو بردن بردن بردن
حالا نه دستی به سویم نه دیگه رنگی به مویم
نه یه همدمی که با او قصه ی دلمو بگویم
تو که رفتی ز کنارم دیگه مونسی ندارم
کار من گریه و زاری مثل پاییز بهارم
میدونم هیشکی تو دنیا همدم من نمیشه
آخه هیچ کسی شریک غصه و غم نمیشه
هر چی درده هر چی غصه است مال این قلب منه
چرا ای خدا یه ذره از غمم کم نمیشه
-
اتفاقي همانند بغض
گلويم را ميفشارد
چشمانم طاقت نگاه
هرگز .......
چشم بسته اشك ميريزم
-
خیلی دلم گرفت وقتی خبر فوت ناصرجان حجازی رو شندیم و شعر بامداد به ذهنم اومد که در وصف استاد اینجا بنویسم:
یه مرد که واژه ی مردو رو سفید کرد
یه مرد که مرگو واسه انسان بعید کرد
یه دشت بود که کوه پیشش زانو زد
یه مرد به شکل اسطوره ای هر درد
خط بطلانی بود روی تز سقوط عشق
اون تموم واژها رو دوباره تعبیر کرد
پر گرفت رو اوج قصه مرثیه نخوند
فروغ شعرو تو زندگیمون تکثیر کرد
فریدون قصه رو دوباره تصویر کرد
اون خم نشد ! تو اوج و ایستاده مرد
از خورش درگاه ضحاکی نخورد
روحش شاد ویادش گرامی:40:
-
بي تو نه صدا مونده ... نه آواز ...
نه اشك غزل ... نه ناله ي ساز
بالي اگه هست ... از جنس كوهه
از رنگ خاك و حسرت پرواز
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ناصر خان تا ابد دوست دارم ...
ناصر خان بي تو ديگه فوتبال معنايي نداره
پ.ن: حالم خيلي بده ... فقط ايشالا اون دنيا به حقش برسه
يه فاتحه بخونيد
-
چه وحشتناك!
نمی آيد مرا باور.
و من با اين شبيخون های بی شرمانه و شومی كه دارد مرگ
بدم می آيد از اين زندگی ديگر.
(...)
تسلی می دهم خود را
(...)
ولی دردا! دريغا، او چرا خاموش؟
چرا در خاك؟
...
-
ناگهانی تر از آمدنت، رفتی
بی بهانه
من می مانم و باران های بی اجازه
و
قلب عاشقی که سپاسگزارت می ماند تا ابد:
متشکرم که به من فهماندی که:
چه قدر می توانم دوست بدارم
و
عاشق باشم بی توقع!
باور کن، بی توقع!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
روحت شاد..
-
وقتی همیشه میگی دارم دیوونه میشم ...
پس حتما از یه زمانی دیوونه شدی
و الان هم هستی ...
جالبه ...
-
رفتــه بودم لب حــوض
تا ببینــم شایــد
عکــس تنــــهایی خــود را در آب
.
.
-
همه رفتن کسی با ما نموندش
کسی خطِ دل ما رو نخوندش
همه رفتن ولی این دل ما رو
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش
-
مادر بیا که خواب...
چشم مرا گرفت...
در زیر پلک من...
آهسته جا گرفت...
با دست مهربان...
دست مرا بگیر...
یک بوسه ام بده...
از من دو تا بگیر...
در گوش من بگو...
با آن صدای خوش...
آرام قصه ای...
از قصه های خوش...
یک مادر و پدر...
با بچه های خوب...
در یک جهان پاک...
با یک خدای خوب...