تنگی می لعل خواهم و ديوانی / سد رمقی بايد و نصف نانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
تنگی می لعل خواهم و ديوانی / سد رمقی بايد و نصف نانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يادگار روزها و شب هاي وصل؟
اتصالي با جهان بي كران؟
اتفاق كوچه هاي تنگ شهر؟
التماس روزهاي زرد رنگ؟
يا غرور بي بديل سبز و گرم؟
مرغی دیدم نشسته بر باره طوس / بر پیش نهاده کله کیکاوس
با کله همی گفت که افسوس افسوس / کو بانگ جرس ها و کجا ناله کوس
سه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه
همچون فريادي كه از ژرفاي آسمان بر آيد
با تو خداحافظي مي كنم
و به آرامي باران بهاري
خواهم گريست
تو را به خورشيد مي سپارم
و تمامي ستارگان را به نگهباني از چشمانت
سفارش مي كنم
ماه را مونس تنهايي ات خطاب مي كنم
و كلام انتظار را
در تمام رويا ها از ياد خواهم برد.
سلام
...
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
تا چند زنم به روی درياها خشت / بيزار شدم ز بتپرستان و کنشت
تمنايت وجودم را به آتش مي كشد هر دم
نگاهي مي كنم بر ماه و نو تر مي شود دردم
مرا در جرگه ي خوبان عالم با تو راهي نيست
بگو تا چند آيم عاشق و بيمار برگردم
سلام
...
ميدانم زندگي زيباست
زندگي زيباست
زيباتر از تابش نور ماه و ستاره هاست
زندگي همپايه ي لطف خورشيد است
زندگي جوشش عشق است
حتي تا لحظات واپسين!
(نميدونم از كيه ولي اگه كسي ميدونه لطفا" بگه)
مفروش عطر عقل بهندوی زلف ما
کانجا هزار نافه مشکین به نیم جو
و در اعماق خاطر ياد آور آن شميم روح افزا را
ز "من" بگذر و بر طاق جهان بنگار شور واژه ي "ما" را
اري اري زندگي زيباست
زندگي اتشگاهي ديرنده پا برجاست
گر بيفروزيش شعله اش در هر كران پيداست
ور نه خاموشست
و خاموشي گناه ماست
تا نگاهت در دلم جا ميكند
زخمهاي كهنه لب وا ميكند
با همه صبر و صداقتهاي ما
عشق بين ما چه بد تا مي كند
در حسرت چشم تو ماه شكست
چشمان هزار غنچه در راه شكست
تو رفتي و بعد تو دلم مثل بلور
افتاد ز برج شوق و ناگاه شكست
(مريم حيدر زاده)
سلامنقل قول:
نوشته شده توسط saye
سايه خانم تكراري بودهاااااااااااااااا :blush:
و اما :
تنهايي مرتب به دلم مي كوبد
كه
تا ويراني اش ثانيه اي فاصله است.
تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت / تا کی ز زيان دوزخ و سود بهشت ؟
توي تنهايي يك دشت بزرگ كه مثل غربت شب بي انتهاست
يه درخت تن سياه سربلند
آخرين درخت سبز سر پاست
...
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه؟
من ديگه " ت " بلد نبودم !!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی / برساز ترانهای و پيشآور می
:whistle: :blush:نقل قول:
نوشته شده توسط k@vir
یادمه بچه بودیم تو گذشته های دور
اون زمان که قلب ما پر بود از شادی و شور
روزی که تورودیدم موهاتو بافته بودی
با گل سپید یاس گلوبند ساخته بودی
بعد از اون روز قشنگ از خدا راضی شدم
از دم صبح تا غروب با تو همبازی شدم
چه روزای خوبی بود ولی افسوس زود گذشت
تا یه چشم بهم زدیم روز و هفته ها گذشت
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ي ماه فروريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
----------
يادم آمد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
اندكي چند بر اين آب نظر كن
آب آيينه ي عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تو را که میبینم می رود از یادم غم
یک بار از یادت نیاسودم حتی یک دم
من همه دار و ندارم..همه گلهای بهارم...به تبسم های شیرین تو می بخشم یار
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود
رهرو آنست كه اهسته و پيوسته رود
====================
راهم نداده اند به بازار عاشقي
پس من حكايت من بي دل كجا برم؟
(از پايان هر كدوم خواستين ادامه بدين)
در ضمن يه پيشنهادي داشتم. اگه ممكنه لطفا اين تاپيك رو هم به بالاي انجمن پيوست كنين. پيدا كردنش راحت تر بشه :rolleye:
ممنونم و موفق باشيد :)
معرفت دٌر گرانيست ، به هركس ندهندشنقل قول:
راهم نداده اند به بازار عاشقي
پس من حكايت من بي دل كجا برم؟
پر طاووس قشنگ است به كركس ندهندش
ميشه توي Favorites اضافه كنيد . راحت ...نقل قول:
در ضمن يه پيشنهادي داشتم. اگه ممكنه لطفا اين تاپيك رو هم به بالاي انجمن پيوست كنين. پيدا كردنش راحت تر بشه
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
به تو روزی میرسم من که بمیرم
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه م نمی جوشم
مــســتــيــم زبــــاده و خـــرابــيـم زمي/ آگاه نـــــه ايــــــم زآمـــد و رفــتـــن دي
چـــون كــبــك بـه زير برف خفتيم مُدام/ تــاچشــم بــه هم زنيم ،اين ره شده طي
یک روز آمدم در کوچه یار
هر دم میامد یکی آن بازار
یک دوست نیامد تا من تنها
بمیرم بی تو در کنار غمها
الا اي طوطي گوياي اسرار
مبادا خاليت شكر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
كه خوش نقشي نمودي از خط يار
===============
آه از ايام جانكاه فراق
غوطه ي دل در سراب اشتياق
سلام
قصه تو قصه من قصه تگرگ و شبنم
قصه برف و شراره قصه دشنه ومرحم
قصه من قصه تو قصه تلخ دوباره
قصه پلنگ عاشق قصه صید ستاره
منو بشناسون دوباره به من و آینه و دیدار
منو تازه کن به بوسه منو دست گریه نسپار
یه ترانه از تو دور و یه ترانه به تو نزدیک
پیش تو گم میشم از تو ای غزلواره تاریک
خسته و دلگیرم از من درو باز کن به ستاره
یه نفس نوازشم کن بذار از شب گل بباره
چیزی تا گریه نمونده پر بغضه همه حرفام
...
افتتاحيه صفحه صدم :biggrin: :thumbsup:
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
=====================
(اينم يه بيت با حرف "ر" )
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم
دونه دونه دونه دونه دونه پر كنيم از شادي همه خونه ها رو
دونه دونه دونه دونه دونه پاك كنيم اشك هاي روي گونه ها رو
(چيز ديگه اي به ذهنم نرسيد)
با "رو" ادامه ميدم !!!نقل قول:
دونه دونه دونه دونه دونه پر كنيم از شادي همه خونه ها رو
دونه دونه دونه دونه دونه پاك كنيم اشك هاي روي گونه ها رو
رو تو كم كن بي حيا
ديگه سراغ من نيا
انگشت نماي شهر شدي
بي آبروي رو سياه
همه گويند طاهر کس نداره
خدا يار منه چه حاجت کس
سلام من به تو يار قديمي
منم همون هوادار قديمي
يه شبي از اين شبا به كوچه تون سر مس زنم
مي گذرم از همه چي به سيم آخر مي زنم
تا كه دل آروم بشه دور و بر خونه ي تو
مي شينم تا برسي خيال نكن در مي زنم
مي دوني كه بهتر از تو مي شناسه كوچه منو؟
همه پيچكاا ديوارا و اون درخت مو
همه شون خوب مي دونن من واسه چي اون جا ميام
مي دونن ميام مي شينم سر راه براي تو
طرف خونه ي تو يه شب مي خوام پر بزنم
دل به دريا بزنم به سيم آخر مي زنم
يا دوباره مي گي نه يا كه قبولم مي كني
هر چي هست مي خوام يه شب به كوچه تون سر بزنم.
با سلام
مشقم کن
وقتی که عشق را زیبا بنویسی
فرقی نمی کند که قلم
از ساقه های نیلوفر باشد یا از پر کبوتر ...
-------------------
خدایا
تو خود خوب می دانی که،
بنده شرمسار توام و جز تو کسی را ندارم....
می دانی که شنونده ی همه ی حرفهای دلم توئی و بس!
می دانی که جز تو کسی را به یاری نطلبیده ام و یاریگری جز تو نخواهم.....
می دانی که سست ایمانم و مردد!
می دانی که عاشقم و بی قرار......
می دانی که خودم را به تو سپرده ام.......
می دانی که دوستت دارم.....
نمی گویم دستم را بگیر،
چون گرفته ای
می گویم؛
رهایم نکن.
به نقل از وبلاگ del-neveshteh.blogfa
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان جس شاعرانه ام
زخم خورده است
...
تا خاک مرا به قالب آميختهاند / بس فتنه که از خاک برانگيختهاند
دلم از دل خستگی ها خسته ست
دلم از دلمردگی ها مانده ست
دستانم چقدر سرد و لرزان
پی تکیه گاهی گرم می گردد
و نگاهم چه بی صبرانه
بازگشتت را منتظر است
...