گلان فصل بهاران هفتهای بی
زمان وصل یاران هفتهای بی
غنیمت دان وصال لاله رویان
که گل در لاله زاران هفتهای بی
رویا
Printable View
گلان فصل بهاران هفتهای بی
زمان وصل یاران هفتهای بی
غنیمت دان وصال لاله رویان
که گل در لاله زاران هفتهای بی
رویا
کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پر آبم
روزی که بختم وا بشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم
شهزاده ی رویای من شاید تویی
اون کس که شب در خواب من آید تویی تو
نازنین
چشمت پر از شراب طهور است نازنین
آغوش تو چو چشمه ی نور است نازنین
سیمای تابناک تو در ذهن عاشقان
آمیزه ای ز ناز و غرور است نازنین
اغما
غروب سرد دی ماهی
هوا آکنده از سرما
صدای غار غار یک کلاغ پیر
پاره می سازد
سکوت این زمان رفته در اغما
تلگراف
به چشم کودک ده ساله ای که من بودم
شب دراز مترسک ها
در آن سکوت بیابان همیشه وحشت داشت
همیشه
تیز تلگراف ، پای در گل بود
همیشه سیم ، به قدر نسیم ، سرعت داشت
سایه
ای سایهی سنبلت سمن پرورده
یاقوت لبت در عدن پرورده
همچون لب خود مدام جان میپرور
زان راح که روحیست به تن پرورده
رقیب
ای رقیب دشمن من
دشمن جان و تن من
برده ای ایمان ما را
خود گرفتی جان ما را
مداد رنگی
جعبه مداد رنگیت را باز کن
کم رنگ ترین مداد رنگیت را بردار
یک طرح بکش
می دانی؟؟
خوشبختی من حتی از رنگ این مداد رنگی
کمرنگ تر است
نقطه
«به تیر از چشم نابینا سپیدی نقطه بردارد
که نه دیده بیازارد نه نابینا خبر دارد»
سبز
گم شدن در گم شدن دین منست
نیستی در هست آیین منست
تا پیاده میروم در کوی دوست
سبز خنگ چرخ در زین منست
آتش