یک نفس بودن و نابود شدن******در خور این غم و این ماتم نیست
هرچه خواندیم نگشتیم آگه******درس تقدیر به جز مبهم نیست
اعتصامی
Printable View
یک نفس بودن و نابود شدن******در خور این غم و این ماتم نیست
هرچه خواندیم نگشتیم آگه******درس تقدیر به جز مبهم نیست
اعتصامی
تا نقطهی خال مشک بر رخ زدهای
عشق همه نیکوان تو شهرخ زدهای
طغرای شهنشاه جهان منسوخست
تا خط نکو بر رخ فرخ زدهای
سنایی
یارت نکند به مهر تمکــین ای دل***او نیست حریف، مهره بر چین ای دل
از یار سخن مگوی چندین ای دل***خیز از ســر او خموش بنشین ای دل
خاقانی شیروانی
لشگر عقل پی فتح تو میکوشد******چه همی کند کنی خنجر و پیکانش
خرد از دام تو بگریخته،بازارش******هنر از نزد تو برخاسته بنشانش
اعتصامی
شیر مردی بدم دلم چو دونست***اجل قصدم کره و شیر ژیونست
ز مو شیر ژیان پرهیز میــــــــکرد***تنم وا مرگ جنگـــیدن ندوست
بابا طاهر
تو را بگشود پا و با همان دست*****پر و بال مرا پیچاند و بشکست
تو را هم نعمت و هـم ناز دادند*****مــــــرا سوی قـفـس پـرواز دادند
اعتصامی
در پرده اسرار کسی را ره نیســت***زاین تعبیه جان هیــــــچ کس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست***می خور که چنین فسانه ها کوته نیست
خیام
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من***هیچ کس مینپسندم که به جای تو بود
به وفای تو که گر خشـــت زنند از گل من***همچنان در دل من مهر و وفــــای تو بود
سعدی
دوش چه خورده ای دلا؟ راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی بر آســــــمان مکن
.
باده ی خاص خورده ای ، نقل خلاص خورده ای
بوی شراب میزند ، خلخله در دهان مکن
.
مولانا
نه میپرسم از هجر و وصالی****نه آگه بودم از نقص و کمالی
تورا تا آسمان صاحب نظر کرد****مرا مفتون و مست وبی خبر کرد
اعتصامی