سلام به همه دوستان خوبم!
اين مقاله در مورد چيستي داستان كوتاه هست كه تاپيكش رو مدتها با كمك هم دارين ادامه مي دين!
اميدوارم كمك كنه تا اين تاپيك به همين زيبايي و غنا ادامه پيدا كنه. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشيد
================================================== ===
« درباره داستان كوتاه » عنوان مقاله اي است از "مهدي عاطف راد" نويسنده و منتقد ايراني كه داستان "همزاد فرا كهكشاني من " اثر وي در سال 1383 خورشيدي توانست در كشور ايران جايزه اول داستانهاي علمي تخيلي دانشگاه صنعتي شريف را از آن خود كند. وي كتابي نيز با همين نام شامل مجموعه داستان هاي كوتاه چا پ كرده است.
داستان كوتاه نقبى است به درون خود، پلی ست از درون آشكار خويش به درون پنهان خود، و از روی اين پل يا از درون اين نقب است كه نويسنده آهسته و پاورچين پاورچين مى گذرد تا بدون آن كه آرامش درون خويش را به هم بزند و آن را از خواب شبانه يا نيمروزی بيدار كند، به گشت و گذاری كوتاه در تپه ماهور ها، كوچه باغ ها، راه و بی راهه ها، فراز و نشيب ها ، و پيچ و خم های درون خويش بپردازد، نيم نگاهی گذرا به چشم اندازها و افق های درون خويش بيندازد، چيزهایی در آن خفيه گاه پر زاويه و هزار دهليز كشف كند و ره آوردی از اين سفر رمز آگين برای خود و ديگران به ارمغان بياورد: رهاوردى يادمان و اثرگذار.
داستان كوتاه سفری مكاشفه آميز است در سرزمين هاى شگفت انگيز خواب و بيدارى. نويسنده در اين سفر جادویی، راز های درون خويش را بر خود مكشوف و بر ديگران فاش می سازد. نويسنده از راه و در مسير اين سفر راز گشايانه می كوشد تا ناشناخته های درون خويش را بشناسد، ناديده های درون خود را ببيند، سرود های ناشنيده خويش را بشنود، نايافته ها را بيابد و سرچشمه های مضمر و مخفي نيرو و انرژی انباشته و آزاد نشده را درانباره روان و جان خويش كشف كند و از آن ها بر خود و بر ديگران، بر خوانندگان و مخاطبان، در بگشايد، تا آزادشان كند و از فشار عظيم ، خرد كننده و در هم شكننده آن ها بكاهد، مهارشان كند و رام و آرامشان سازد.
پس داستان كوتاه نه تنها راز گشایی ست كه در گشایی نيز هست و رها سازی. بر سيل گدازه هاى درون سد گشودن و جارى كردن آن چه پشت سد روان مسدود مانده و در حال سرريز و طغيان است، و افزون بر اين هر دو داستان كوتاه نوعی گره گشایی است: باز گشايى درهم پيچيدگى هاى درون. و نويسنده در آن مجال و فرصت می يابد كه به گره های كور و پيچيدگي های ناگشوده و كلاف های سردرگم روان خود نظر اندازد و برای بازگشودن آن ها تلاشی كند و بختی بيازمايد. و شايد هم ندایی باشد برای امداد طلبيدن از ديگران، تا به ياريش بشتابند و در گشودن اين در های بسته و گره های كور امدادش كنند، تا همراهش شوند و در گذر از كوره راه هاى درون با او سرودى رهگشا سر دهند.
داستان كوتاه افزون بر تمام اين ها ميدانی ست برای پرسش و پاسخ. پرسيدن از خود و ديگران در باره معماهای حل نشده ذهن و انديشه، و پاسخ دادن به برخی ازاين پرسش ها و معما ها. پس داستان كوتاه فضایی برای مكالمه و مفاهمه است، فرصت كوتاهی ست برای ديالوگ و گفت و گو، دمی و درنگی برای همدلی و همدردی، يا مجادله و مناظره، مكاشفه ، محادثه ومحاوره.
داستان كوتاه در باره هر كس و هر چيز نوشته شود و از هر چه سخن به ميان آورد ، گونه ای حديث نفس است، نوعی نوستالژی است.اين همان اسرار درون است كه در حديث ديگران گفته می آيد، و اين خوشتر باشد از آن كه بی پرده و مستقيم بيان گردد. حكايتی است كه نويسنده از يكی از سايه های خود شنیده و برای سايه ای ديگر تعريف می كند.
هر يك از ما هزاران سايه داريم يكی از ديگری ناشناخته تر، و هر داستان كوتاه شناساندن یکی از اين سايه هاست بر سايه اى ديگر و بر سايه های ديگران. تلاشى است براى پرتو افكندن بر تاريكنای بی روزن درون خويش و نگريستن بر ژرفنای ناپيدای آن.
داستان كوتاه آهی است، آهی از سر درد و رنج، يا اندوه و ملال. آهی كوتاه در واپسين دقيقه خستگی و در بحبوحه بيم و اميد. آهی ست از پس ناله ای يا پيش در آمد ناله ای، گله و شكوه ای است از زمانه ناساز يا بخت ناهمساز. پس حكايت درد است و جست و جوی دارو يا تلاش برای درمان و بهبود.
داستان كوتاه تكاپويى است براى رهايی، رهايي از تمام قيد و بند هاى دست و پا گير كه جان و روان را به اسارت مى گيرد، و وجود نويسنده را گرفتار تنگناهاى خفقان آور خويش مى سازد، تقلايی ست شايد نوميدانه، شايدمضطرانه، شايد مذبوحانه،اما به هر حال نشان زنده بودن است و نمود عشق به زيستن.
داستان كوتاه گواهى درد است، گواهى رنج های جان اوبار، گواهى جراحت هاى ناسور روان خسته و رنجور، فريادى است در دل تاريكی تنهايی و بی كسى، فريادی ست به بوى و آرزوى فريادرسى و پناه بخشى كه به جان بى پناه و سرگشته پناه ببخشد و بر زخم هاى مهلك مرهم نهد.
داستان كوتاه نجواى رانده شدگان است، زمزمه هاى قلب هاى مهجور و مطرود، آنان كه بر حاشيه مانده اند و روزگار غدار و ستمكار ايشان را مجال و فرصت ورود به صحنه هاى مركزی زيستن و ميدان هاى اصلی خود نمودن نداده است، آن ها را به تحقير و ناروا از كانون هاى پر شر و شور زندگى، به تيپا رانده و پس زده است، و به حاشيه های دور و متروك افكنده است، و اين رانده شدگان با حكايت هاى كوتاه خود آواز سر مى دهند، كه ما رانده شدگان به سايه ها و حاشيه ها زنده ايم و سرشاریم از نيروى زندگى و از تجربه و جوهر زيستن، بسی بيش از آنان كه ما را رانده اند و جای ما را به نا حق در مراكز اصلى و ميدان گاه های عمده زندگى غصب كرده اند، باور نمی كنيد؟ به داستان هاى ما گوش كنيد تا بدانيد كه چه بس بيش از تمام غاصبان مقام و موقعيت و حق خويش، آكنده ايم از افسانه های پر شر و شور زيستن. اينك كه نمى توانيم بازيگر اصلى صحنه نمايش زندگى باشيم و جز نقش سياهى لشكر به ما نقشی واگذار نشده، پس بگذار تا گزارشگر بازى باشيم و راوى نمايش.
داستان كوتاه تنفس است، نفس كشيدن نويسنده است در هوايی خفقان آور و به شدت دم كرده و گرفته. در هوايی بدون اكسيژن، در هوايی پر از گرد و غبار و آلاينده هاى مسموم كننده، و نويسنده مى كوشد تا با داستان كوتاهش براى خود و مخاطبانش اكسيژن بسازد، هواىی تازه فراهم آورد، و مخاطبانش را از خفقان نجات دهد. در حقيقت داستان كوتاه نقشی چون کنش فتو سنتز ايفا مىكند و روشنايی های روان نويسنده را به اكسيژن زندگى بخش تبديل می كند.
داستان كوتاه روشنايی اميد آفرين شعله لرزان شمعی است در انتهاى تاريكی. راهگشا و راهنما است. گرمی و شور می بخشد، دلگرمی و اميدوارى عطا مىكند، به مخاطب نويد مى دهد كه تو تنها نيستى، كه كسى دیگر هم هست كه با تو همراه است، با تو مى آيد، برايت قصه می گويد و ترا از تنهايى و بی كسى بیرون مى آورد، و او نيز چشم اميد به تو دوخته است، به اميد همراهى و همآوايی تست كه برايت قصه مى گويد، قصه اش اگر لالايی ست براى آن است كه دمى بياسايی و از رنج و شكنجه عذاب آور زندگى دمى فارغ شوى، و اگر سرود بيدارباش است، براى آن است كه به پا شوى و همراه خنياگران روانه گردى و از پا در نيایی ...
داستان كوتاه پيام آشنايی ست. نداى همزبانی و همدردی ست. بر می خيزد تا اندوه خاطرى فرو نشاند، بر دل مى نشيند تا جنبشى بر انگيزاند، و پويشى. درد دل مى گويد، تا مرهمى بيابد از نگاهى و همراهى بيابد در گذر از راه رنج بار زندگى.
داستان كوتاه فراخوان بيدارى است و آگاهى، فراخوانی با چنین ندایی و پیامی:
- ای كه به خواب ناز غنوده ای، من اينجا هستم، بيدار و دردمند، حرفى دارم با تو و خبرى از خود و ديگران. قصه اى دارم ناگفته، حكايتى ناشنوده، رازى سر به مهر. به هوش باش و بنيوش! و كمكم كن تا دردم تسكين پذيرد و جراحت روان خسته ام مرهم يابد.
داستان كوتاه يك حرف است از ميان هزاران حرف كه به عبارت در مى آيد، و اين شايد مهم ترين حرف نباشد، اما ناگفته ترين حرف است.
داستان كوتاه تاًويل نوميدی ست به اميد، تفسير شادى است از رنج، تعبير خواب ها و خيال ها است و تقرير روًيا ها و كابوس هاى نانوشته .
داستان كوتاه در ميان گذاشتن تجربه اى به كمال شخصى با ديگران است تا سهمى شود از گنجينه گرانقدر تجربيات مشترك و همگانى. داستان كوتاه ترجمه ای است از زبان درون، زبان انديشه، عاطفه و حس، به زبان برون، زبان واژگان.
اين اندوه ها و شادی ها، رنج ها و راحت ها، بيم ها و اميدها، شورها و سرمستی ها، خشم ها و نفرت ها، و عشق ها و عطوفت های نويسنده است كه در داستان كوتاهش جاری می شود و سرود خوان و خنياگر در جوی جان ما روان می شود و می گذرد. و نويسنده به جای آن كه بر اندوه های خود بگريد و زار بزند ، يا بر شادی های خويش بخندد، آن ها را در داستان كوتاه خود روايت مىكند. پس داستان كوتاه فرا فكندن و بازتاب دادن خويش است در سايه روشن واژگان روايت گر و جمله هاى حکایت پرداز.