من که تنهایی و دیوار و سکوت محضَم
هر چه از عشق بگویم، تو نخواهی فهمید
ای ستاره تو به این کوچه، چه دیشب گفتی؟
که به من گفت برو، چشم ِتو بَد خواهد دید
Printable View
من که تنهایی و دیوار و سکوت محضَم
هر چه از عشق بگویم، تو نخواهی فهمید
ای ستاره تو به این کوچه، چه دیشب گفتی؟
که به من گفت برو، چشم ِتو بَد خواهد دید
دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است
ترسم كه صرفه اي نبرد روز باز خواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
از حدّ و مرز ِ شيشه کمی بيشتر شدم
حجمی شدم که در بدنش دانه ای نِشست
هِی جان گرفت در من و از من مرا گرفت
تا شد گياه در دل اين خاک ريشه بست
تو هنوز ناپديدي ز جمال خود چه ديدي
سحري چو آفتابي ز درون خود برآيي
تو چنين نهان دريغي كه مهي به زير ميغي
بدران تو ميغ تن را كه مهي و خوش لقايي
چو تو لعل كان ندارد چو تو جان جهان ندارد
كه جهان كاهش است اين و تو جان جانفزايي
تو را سری ست که با ما فرو نمی آید!
مرا دلی که صبـــــــوری از او نمی آید!
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر!؟
که آب دیده به رویش فرو نمی آید!؟
جز این قدر نتوان گفت در جمال توام
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید!
دنيا ديدی و هرچه ديدی هيچ است
و آن نيز که گفتی و شنيدی هيچ است
سرتاسر آفاق دويدی هيچ است
و آن نيز که در خانه خزيدی هيچ است
تا عيد من ز بامِ دو چشمِ تو كي دمد
پيوسته ابروان تو را ميكنم نگاه
خورشيد، در حصار نظرهاي تنگ عصر
فرياد زخم كيست، فرو ميرود به چاه؟
گفتند اشتباه بزرگي است عاشقي
بگذار تا هميشه بمانم در اشتباه
هنگام باهار و فصل گولزار اولدو
ریندان خراباتا بوگون جار اولدو
مئیخانه قاپیسین آچدیلار،ای ساقی!
گل باد ایچک کی باختیمیز یار اولدو/(و)
نباتی
و در اعماق خاطر ياد آور آن شميم روح افزا را
ز "من" بگذر و بر طاق جهان بنگار شور واژه ي "ما" را