می روم شبی از این سرای کاغذی
می پرم بدون بال های کاغذی
می روم شبی ولی نَهَم به یادگار
توی کوچه چند ردّ پای کاغذی
دور مانده ام از ارتفاع آسمان
بین طول و عرض این فضای کاغذی
جای پهلوانِ شهر را گرفته اند
مردهای آهنین نمای کاغذی
با حضور ِقلب سجده می بریم بر-
پول های کاغذی- خدای کاغذی
بیت های تازه بس کنید، خسته ام
دیگر از مرور ماجرای کاغذی
خسته ام و روی کاغذی نوشته ام:
می روم شبی از این سرای کاغذی