تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
Printable View
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
لالالالا گل مریم شکسته حرمت آدم
شدیم آواره ی عالم چرا تشنه به خون هم
مادرم می گفت:
عاشقی یک روز است و
پشیمانی هزار روز
حالا
هزار روز پشیمانم
که چرا
یک روز عاشق نبودم
مير داماد ، شنيدستم من،
كه چو بگزيد بن خاك وطن
بر سرش آمد واز وي پرسيد
ملك قبر كه : (( من رب، من ؟ ))
نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی
دین دیار ندانم که رسم چیست شما را
آوای سوگی میرسد از عرش انگار!
با من بگو اين گريههای مادرت نيست؟
پيچيده گويی العطش در پهنهی دشت
عباس! آيا اين صدای لشکرت نيست؟
تو مو مي بيني و من پيچش مو
تو ابرو من اشارت هاي ابرو
وقتي نگاه ميكند از پشتِ ابر، ماه
سر مينهم به بالش ِ مهتابرنگِ آه
گُل ميكند ميانِ لبم نام ِ پاكِ عشق
رو ميكند دوباره به من، فرصتِ گناه!
يا مريم مقدس! از اين تهمتِ بزرگ
امشب به چشم مشرقيات ميبرم پناه
هر شب که میخواهم بخوابم
میگویم
صبح که آمدیبا شاخه ای گل سرخ
وانمود میکنم
هیچ دلتنگ نبوده ام
مادرم هي نصيحتم مي كرد، بروم طور ديگري باشم
گفت بايد كمي عوض بشوم، يا كمي پر غرور تر باشم
من، ولي فكر ديگري دارم، ديگر از اين حساب ها سيرم
به كسي چه؟ دلم نمي خواهد، دختري با شعورتر باشم!
خسته ام خسته... شعر هم كافي ست، دست بردار از سرم تا من
بروم گم شوم براي خودم، بروم از تو دورتر باشم
كاش اما به ياد من باشي، روزهايي كه سرد و باراني است
ياد اين دخترك كه هي مي گفت: دوست دارم خودِ خودم باشم!