-
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست براورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
-
گنجشکها آمده اند
منظره در قلب گوشهایم آواز گنجشکها را می خواند
پرده از روی چشمان پنجره بر می دارم
تا انتظار لخت آبی ؛ سیب شیرین نگاهم گردد
لحظه هایم لبریز از انتظاری آفتابی است
اتاق مرکز نگاه من است
تودر چشم انداز یقینم قرار خواهی گرفت
...
-
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود
-
دنیا سر شار از ایثار است
به خورشید و ابر وباران و درخت نگاه کن
دلها یشان پر از شکوفه های ایثار است
به تشکر مهر آمیزتان لبخند می زنم
و پرنده را بر لبخندم می نشانم
تا روح مرا از هر گونه آلایش مبرا سازد
برصندلی روابط دوستانه می نشینم
و نگاههای گرم باران و پرنده را
در هوای نگاههای دوستان بپرواز در می آورم
ماه در شب؛ دشت خیابان را عارفانه می پیمای
...
-
يك نفر مياد كه من منتظر ديدنشم .. يك نفر مياد كه من تشنه بوئيدنشم ...
مثل يك معجزه اسمش تو كتابها اومده ... تن اون شعرهاي عاشقونه گفتن بلده ...
-
هیچ پرنده ای در این اطاق كه جهان من است
مرا به پرواز دعوت نمی كند
فرصت طلا ئی در عقیده آ مو ختن سبز می شود
آ نرا با طلا تعویض نمی كنم
...
-
ميازار موري كه ذانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
-
تاکنون دیده ای ار دیدن گلبرگ گل قرمز ناز صورتم می خندد؟
عاشق پرپر هر گل هستم که به رنگ سرخ است
وقت روئیدن یک دانه ز خاک قلب من را دیدی؟
زندگی می بخشد رویش دانه ز خاک به صدای قلبم
-
مي خواستم ناگفته هايم را بگويم
يا بغض مي آمد سراغم يا نمي شد!
گفتي که تا فردا خداحافظ ، ولي آه
آن شب نمي دانم چرا فردا نمي شد ...
-
در انتظار ِ ديدنِ تو مانده ام هنوز
انگار با تو وقتِ قرارم نمي رسد
من لحظه لحظه بي تو در اين شعر مُرده ام
از تو صدايِ پا به مَزارم نمي رسد