می روی...
پرده ها را پس می زنم
پنجره را باز می کنم
موهايم را به دست باد می سپارم و
نفس می کشم
نفسی عميق.
رد پايت نرسيده به پيچ کوچه محو می شود.
خورشيد رنگ می گيرد و
خيابان گرم تر می شود.
نفس می کشم
لبخند می زنم
و تا کسوفی ديگر
زندگی می کنم...
Printable View
می روی...
پرده ها را پس می زنم
پنجره را باز می کنم
موهايم را به دست باد می سپارم و
نفس می کشم
نفسی عميق.
رد پايت نرسيده به پيچ کوچه محو می شود.
خورشيد رنگ می گيرد و
خيابان گرم تر می شود.
نفس می کشم
لبخند می زنم
و تا کسوفی ديگر
زندگی می کنم...
مانند پروانه ای در مشت
چه آسان میتوان ما را کشت
ولی من ...
تصمیم گرفتم به راحتی کشته نشوم
دیگر خاطراتم را هم
روبروی نقاش نمیگذارم
تا به آرامی آغاز به مردن کنم!
پیوسته تردیدی
می گذاردت
بر سر دوراهی
کجا باید رفت ؟
به کدام سمت
یا کدامین سو
اما
راه دریا
می شناسد رود ...
نقل قول:نقل قول:
سلام
تا جایی که می دونم این 2 پست هر دو یک شعر هستند که کاملش هم هست
ترکت می کنم
پیش از آن که لباس های چهار فصلم
بارانی شوند
و فکر می کنم
به چند روز مرخصی
و یک عمر رنگ چشم های تو
پیاده نمی شوم
به موهای آشفنه ام
دست نمی زنم
و با همین چند صندلی خالی
جای تو
و خودم را
مدام عوض می کنم
فکر می کنم
به روسری خاکستری
که غرق گل سرخ بود
به چند روز مرخصی
بدون تمام دلهره هام...
من مادر خوبی برای تو نیستم
می دانم
مادری که همیشه فراموش می کند ...
فراموش می کنم
فراموش می کنم
پرداختن قبضهای آب و برق و تلفن را
و نوشتن گزارش کارم را
برای اقای مدیر عامل
فراموش می کنم
فراموش می کنم ...
اما همیشه یادم هست
که چند برگ دیگر
از دفتر نقاشی تو باقی است
من راز مداد رنگی های تو را می دانم
این بار مداد زردت از همه کوچک تر است
تو از شب ترسیده ای
فراموش می کنم
فراموش می کنم ...
و به دستهای تو می اندیشم
و به دستهای خودم
و به دستهای مادرم
که دستهای حنا بسته مادرش را
در یک صبح برفی
در کوچه های بروجرد گم کرد
تو هم یک روز دستهای قشنگ مادرت را گم می کنی ...
باید برای تو چتری بخرم
چتری نه برای روزهای بارانی
چتری که تو را به یاد بارانهای نباریده بیندازد ...
من مادر جوان توام کیمیا !
ساعت دو بود
تو از ساعت یک رفته بودی
ساعت سه بود
تو از ساعت یک رفته بودی
ساعت ...هر چه بود
تو از ساعت یک رفته بودی
و همه ساعت ها
به مچم بسته شدند .
چقدر ندارمت
چقدر نیستی
باید صورتهای اضافه را پاک می کردم
باید آدرس صورتت را
به همه عکسها می دادم
زیبای من !
این داستان مال ما نیست
بیا از جدی بودن سطرهای مان
به پاورقی برویم
با یک ستاره
آنجا به من بگو
آغوشت چقدر جا دارد
چقدر .
ابر برای خودش شکل درست می کند
من فکر می کنم شبیه توست
تو فکر می کنی شبیه من
ولی ابر برای خودش شکل درست می کند
خدا ابتدا آب را /سپس زندگي را از آب آفريد/جهان نقش بر آب/و آن آب بر باد/