يك نظر بر ابر كردم ابر باريدن گرفت
يك نظر بر يار كردم يار ناليدن گرفت
تكيه بر ديوار كردم خاك بر فرقم نشست
خاك بر فرقش نشيند آن كه يار از من گرفت
Printable View
يك نظر بر ابر كردم ابر باريدن گرفت
يك نظر بر يار كردم يار ناليدن گرفت
تكيه بر ديوار كردم خاك بر فرقم نشست
خاك بر فرقش نشيند آن كه يار از من گرفت
تو آن سخاوت سبزي كه انتظارت را
هميشه پنجره در پنجره پريشانم
به چشم مؤمن مردم گناه من اين است
كه با تمام وجودم تو را مسلمانم
چگونه بي تو دل من نجات خواهد يافت؟
مني كه بينفس تو غريق طوفانم
من آن مرغ سخندانم که گر صورت رود در خاک
هنوز آواز می آید به معنی از گلستانم
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کنمن میگم چشماتقشنگهتو میگی دنیا دو رنگهمن میگم دلم اسیرهتو میگی که خیلی دیرهمن میگم چشمات و واکن
نامش را پرسيدم
نامي نداشت!
اسمش را گذاشتم يلدا !
شبي گفتم : يلدا ! بعد از طهرها مي خوابي؟!
خنديد ، گفت :
با چشمهاي آبي ، مگر مي توان خوابهاي سبز ديد
با اين همه جيرجيرك كه به آنتن خانه ها چسبيده است !
تویی اعتبار هستی
رونق بتان شکستی ....
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
روز و شبها رفت
من بجا ماندم در این سو, شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می دوانید آرزویی خوش
نه خیال رفته ها می داد آزارم
من تمام راه می چرخم به سمتی که سمتی نیست...
شاید تو اینگونه نباشی...
همه ی گلها را رنگ می کنم
جای قناری می فروشم
شاید تو اینگونه نباشی...
نانها دیگر برکت سفره هامان نیستند،
عطر و بو هم ندارند
و من تمام راه شرم دارم به روی هیچ کس،
حتی خودم،
که در آینه نیستم آنچه هستم،
نگاه کنم؛
شاید تو اینگونه نباشی...
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که برحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صد ساله ذرهد قدر یک ساعته عمری درد دادکند