نقل قول:
داد از اين روزگار
اين بماند يادگار
گرچه اين روزگار
برد ز من تاب و توان را
اي ياران بي وفائي نكنين
از عاشق دل خسته جدائي نكنين
يا وفا كنين تا آخر عمر
يا از اول آشنائي نكنين
نوبَر است اين چشم ها، حيف است خوابش می کُنی
تا به کِی قلبِ مرا هر شب جوابش می کُنی
آن قَدَر سيبِ گناه از چشم هايت می کَنَد
مطمئناً يک شبی آدم حسابش می کنی
کاش می شد، کوچه ای باشم که شب ها در سکوت
با قدم هايت دچار ِ اضطرابش می کنی
باشد از جنس ِ خدايی، پس خدايی کن، بگو
کِی دعايی را که کردم، مُستجابَش می کنی؟
خانه ای می سازم از عشق ِ تو در رويایِ محض
با وجودِ اين که می دانم، خرابش می کنی