مهتاب به نور دامن شب بشكافت
مي خور كه دمي خوشتر ازين نتوان يافت
خوش باش و بينديش كه مهتاب شبي
خوش بر سر خاك يك به يك خواهد تافت.
Printable View
مهتاب به نور دامن شب بشكافت
مي خور كه دمي خوشتر ازين نتوان يافت
خوش باش و بينديش كه مهتاب شبي
خوش بر سر خاك يك به يك خواهد تافت.
تلاش ناله ها بیر نگ و بو نیست
نماز ما نماز بی وضونیست
شبی در بزم دل مست عرق شو
مپنداری که چیزی در سبو نیست
تو خود اي گوهر يكدانه كجايي آخر
كز غمت ديده ي مردم همه دريا باشد
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
تو افق خورشید خانوم
دل نازکش شکست
غم ماهی مونو دید
دوباره به خون نشست
ماهی پولک طلا
تو دلش دریای درد
تو چشاش اشکای شور
رو لبش یه آه سرد-
دل ز فریب حسن او بزم فسوس و اندرو
انجمنی به هر طرف آرزوی محال را
وحشی محو مانده را قوت شکر وصل کو
حیرت دیده گو به گو عذر زبان لال را
آنکس که منع ما زخرابات می کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو
وقتي به دنبال تكه اي نان
در خيابان ها مي دويدم
با آواز پرنده اي كوچك
يادم مي آمد بهار مي آيد !
وقتي آيينه هاي خرد شده را
در زمين دفن مي كردم
يادم آمد
بهار مي آيد.
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
تو تنها نمي ماني اي مانده بي من
تو را مي سپارم به دلهاي خسته
خداحافظ اي برگ و بار دل من
خداحافظ اي سايه سار هميشه
اگر سبز رفتي اگر زرد ماندم
خداحافظ اي نوبهار هميشه...
اگر شب نشينم اگر شب شكسته
تو را مي سپارم به رؤياي فردا