در دايـره سـپـهـر نـاپـيـدا غــور
جـاميـست کـه جمله را چشانـند بـدور
نوبـت چـو بدور تو رسد آه مکـن
مي نوش بخـوشدلي که دور است به خور
Printable View
در دايـره سـپـهـر نـاپـيـدا غــور
جـاميـست کـه جمله را چشانـند بـدور
نوبـت چـو بدور تو رسد آه مکـن
مي نوش بخـوشدلي که دور است به خور
ره يافت سالك بي درد به دالان حقيقت
برگشت به ناداني به يك جمله ز طريقت
تا در آيينه پديدار آئي
عمري دراز در آن نگريستم
من بركه ها ودريا ها را گريستم
اي پري وار درقالب آدمي
كه پيكرت جز در خلواره ناراستي نمي سوزد!
حضور بهشتي است
كه گريز از جهنم را
توجيه مي كند،
دريائي كه مرا در خود غرق مي كند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپيده دم با دستهايت بيدارمي شود
آيدا در آينه – احمد شاملو
دردم به در دير كهن حلقه بياويخت
خاخام بگفتا كه در اين دير امان نيست
تن خشک کویرم من ببار ای نم نم باران
ببار ای ابر بارونی
که خستم از دگرگونی
ببر من را به آرامش که خستم از پریشونی
صدام کن عطر آزادی
تو عشقو یاد من دادی
ياد باد آن خوش نوا آواز دهقانان شاد
ياد باد آن دلنشين آهنگ رود
ياد باد آن مهرباني هاي باد
ياد باد ان روزگاران ياد باد
يك روز ديدمش غمزه وار ميگريست
چشم بر خاك نهاده و زار ميگريست
دوش به سمعك شنيدم كه يار ميگفت
بر خيز زخواب غفلت اي عاشق كار درست ! ! !
تو خوبي
و اين همه اعتراف هاست
من راست گفته ام و گريسته ام
و اين بار راست مي گويم تا بخندم
زيرا اخرين اشك من نخستين لبخندم بود
دیروز را خاطره ای است
امروز را احساس
فردایم چه میشود ؟