در قاه قاه مست هياهوي بي دليل
گرچه كسي نديد و توجه نكرد ، ليك –
- مي ريخت اشك تبزده شاهدخت شعر
بر جشن نور وكاغذ و خودكارهاي بيك …!
Printable View
در قاه قاه مست هياهوي بي دليل
گرچه كسي نديد و توجه نكرد ، ليك –
- مي ريخت اشك تبزده شاهدخت شعر
بر جشن نور وكاغذ و خودكارهاي بيك …!
که باور می کند در باغ ما داغ ِ صنوبر را
که باور می کند افتادن سرو ِ تناور را
که باور می کند آسایش ِ موج ِ خروشان را
که باور می کند آرامش طوفان و تندر را
در این شب ها که دیو از باختر صد آتش افروزد
که باور می کند خاموشی ِ خورشید خاور را
آدمكاي صفر و يك!
( (E-mail)اي ميل من يادت نره!)
(الان تو سايت (site) حافظم!)
(يه فال بگير، دلم پره!!)
آدماي نظر به چپ
آدماي نظر به راست
آدماي بادبادكي
هر چي رئيس دلش مي خواست!
اينجوري عشق و مي كشين
آدماي سر به هوا !
زمستونو صدا زدين
دلاتونم يه لا قبا!!
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه
که در این مزرعه جز دانهی خیرات نکشت
ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف
که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت
آنکه میلش سوی حقبینی و حقگویی بود
سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت
تو از دشت وفا یاد مرا گیر
سراغ داغ فریاد مرا گیر
قدم نه در کویر دیدگانم
ازین نامردمان داد مرا گیر
روی رف یه دست خیس
آینه ای رو پاک می کرد!...
اون طرف دستی دیگه
یه ماهی رو خاک می کرد!!
اما خورشید می دونست
تا هزار سال دیگه
لکه ای رو آینه
قصه بوسه می گه
قصه بوسه اون
ماهی پولک طلا
که یه روزی پی هیچ
رفت به شهر آینه ها...!
آی شما ها که شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان!
ناگاه طوفانی تاریک
چشم هایم را با خود می برد
و تابستانی تشته
آوازهایم را
در عطش گام هایش ذوب می کند
و درد
این همه درد...
چیزی نمی گویم
تنها در اندوهم مچاله می شوم
با جهانی از سکوت پرپر شده
هرکی گرفتاری داره
ذکر اباالفضل میگیره
نداره هیچ راه چاره
ذکر اباالفضل میگیره
هم تپش همیشگی! لرزش دستام رو بگیر
برق نگات خط می کِشه، رو این سیاهی ِ حقیر
توی ضیافتِ صدا تا تهِ شعر ِ من برقص
اطلس ِ آواز رو بکِش رو سر ِ واژه های پیر