نقل قول:
جامم از باده تهی.......آی شرابم بدهيد
تشنگی می چکد از حادثه آبم بدهيد
ساقيا مست شدم...بی تو مگر..ممکن نيست
بالهای من ودست تو.....تبر ممکن نيست
مست بودم که مرا در نفست جار زدی
*((دو درخت آنطرف باغ مرا دار زدی))
مست بودم که تو را شکل خودم.....پر بودی
در سراسيمه ی پرواز کبوتر بودی
مست بودم شبم از فاجعه ها يخ می زد
چشم تو روی همين حادثه برزخ می زد
مست بودم شبم از فاجعه ها.....داغ شدم
مست بودم که تو را وسوسه ی باغ شدم
مست بودم تب چشمان تو را خوابم برد
زير رگبار غزلوارگيت آبم برد
حس پرواز مرابال تو بی پروا شد
و قفس پشت قفس پشت قفس پر ،وا شد
مست بودم وتو تب تر که شدی باد وزيد
از هزاران طرف عشق به ما گرگ چکيد
مست بودم که تو پر زد ومرا.....وای خدا
غم چشمان پر از حسرت تو کشت مرا
من تو را گريه شدم جيغ مرا می زائيد
روی تنهايی من خون جنين می پاشيد
من تو را دوست.....نبوديکه شبی مست شدی
آسمان بال مرا تلخی بن بست شدی
مست.....نه مست نبودی که مرا جار زدی
باورم نيست که دستان مرا دار زدی
مست .....نه مست نبودی که تبر....ممکن نيست
ساقيا مست شدم بی تو دگر ممکن نيست
نقل قول:
با خود می گفتم
هر گاه که برايت دلتنگ شوم،
تکيه می کنم به ستون خاطراتت
اما دريغ
که اين خاطرات،
خود،
بی تکيه گاهند.
با خود می گفتم
هرگاه که برايت دلتنگ شوم،
دست به دامان شعر هايی می شوم که برايت باريده ام
اما دريغ
که اين شعرها
برای چشمانت
دلتنگتر از منند.
اينک با خود می گويم
بعد از اين
تمام دلتنگيها را
خواهم شمرد
نگاهشان خواهم داشت
زلفهايشان را شانه خواهم زد
تا شايد روزی به من بگويند
که اگر بعد از اين
به خاطر چشمانت آمدند
با آنها چه کنم!