رنجها برده، فراوان هنر آموخته ام
وز همه، عشق تو را خوبتر آموخته ام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آنچه آموخته ام، زان نظر آموخته ام
Printable View
رنجها برده، فراوان هنر آموخته ام
وز همه، عشق تو را خوبتر آموخته ام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آنچه آموخته ام، زان نظر آموخته ام
من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش!
مثل حسن بي نهايت كسي كه عاشق است.
بغضهاي شب ، هميشه سهم نا اميدهاست
خنده هاي صبح ، قسمت كسي كه عاشق است.
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هيچ گل چون من در اين گلزار بيطاقت نبود
خواب ديدم چون نسيم صبح را، پرپر شدم
خشكسالي ديده اي در اين چمن چون من نبود
ابر را ديدم چون در آهنگ باران، تر شدم
ما
برجي بلند را سوخته بوديم و
شگفتا
مردي
صليب مونثِ خود را
در خود كشيده بود به بالا.
يك لحضه
در خويش نظر كرديم
شكلي ميانِ من
آينه
ديوار.
رها ز شاخه بر امواج بادها مي رفت
به رودها پيوست
و روي رود روان رفت برگ
مرگ انديش
به رود زمزمه گر گوش كن كه مي خواند
سرود رفتن و رفتن و برنگشتنها
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاسته مشكل نشيند
دانه تـوئی , دام تـوی , باده تـوئی , جام تـوئی
پخته تـوئی, خام تـوئی, خام بمـگذار مـرا
این تن اگر کم تندی , راه دلم کم زنـدی
راه شـدی تا نبـدی, این همه گفتار مـرا
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود