هوای آشنایی سرد سرد است
رُخ فریاد یاران زرد زرد است
نگاه این طبیبان سیه کار
به بیماران دل تزریق درد است
Printable View
هوای آشنایی سرد سرد است
رُخ فریاد یاران زرد زرد است
نگاه این طبیبان سیه کار
به بیماران دل تزریق درد است
تمام هستي انسان گروگان چنان آني است
که بهر آزمون ارزش ما
طرفه ميداني ست.
در اين ميدان اگر پيروز گَردي
گويمت گُردي
وگر بشکستي آنجا
زودتر از مرگ خود مردي.
يا بده جامي و از ساغر بنوشانم دمي
يا فدايم كن به چشمت تا دم صبح ازل
لباسي كه از درزهاش باران گرفته بودم
مادر تمام عروسك هايِ اتاق شد
پاييز
اينهمه نريخت
به زنگي فراموش شده خلاصه شود
( تولدت مبارك!)
تنها دو شمع
كه روي سينه هاي تو روشن شد
هيچ كيكي برهنه تر از اين نيست
تو استدلال لفظ آبی آب
به سبزه زار چشمت پونه خواب
شب دلتنگی و طولانیت را
بنوشد جرعه جرعه نور مهتاب
به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم
بيا كز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
ميروم تا بدست آورم عشق را كه ندانستم كه عشق نزديك است...
تا زهره و مه در آسمان گشته پديد
بهتر ز می ناب کسی هيچ نديد
دگر از خندۀ دلها خبر نیست
لبی از چشمه ای احساس تر نیست
مگر جز کوچۀ بُن بست این شهر
بسوی زندگی راه دگر نیست
تنهايي درخت را
پرنده هايي كه رفته اند
پر نمي كند
كسي از راه مي رسد
با دست هايي زرد
تا شايد آرامشي را به درخت هديه كند
اما درخت دورتر از هميشه مي ماند
و برگهايش را گريه مي كند