تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست*** تا بنده تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو*** خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
حافظ
Printable View
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست*** تا بنده تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو*** خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
حافظ
ترک آزار کردن خواجه / دفتر کفر راست دیباجه
منکر آمد به پیش او معروف / شد به منکر عنان او مصروف
نفس محنت گریز راحتجوی / داردش در ره اباحت روی
گاه لافش ز مذهب تجرید / گه گزافش ز مشرب توحیدهفت اورنگ جامی
در کنار سفره اسطوره هامن به یک ظرف سفالی دلخوشممثل اندوه کویر و بغض خاکبا خیال آبسالی دلخوشمسر نهم بر بالش اندوه خویشبا همین افسرده حالی دل خوشمدر هجوم رنگ در فصل صدابا بهار نقش قالی دلخوشم
سهیل محمودی
من این شعر قیصر رو خیلی دوست دارم: (البته این چند بیت آخرشه)
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست، پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
پیش ازاینها فکر می کردم خدا...
قیصر شعر ایران
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان*** میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد*** زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
حافظ
دست دل را می فشارم چون که پابند علی ست
من خدا را دوست دارم چون خداونـــد علی ست
ناله از نــــــــی چون برآید می شود از نـــی جدا
نیست در بند رهایـــــی آنکه در بنــــد علی ست
جواد زهتاب
ترکیب پیالهای که درهم پیوست / بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست / از مهر که پیوست و به کین که شکست
[--]
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است / رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو / گردی و نسیمی و غباری و دمی استعمر خیام
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم ***تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست*** بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
حافظ
ما شعلهی شوق تو به سد حیله نشاندیم / دامن مزن این آتش پوشیدهی ما را
ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند / خرسند کن از خود دل رنجیدهی ما راوحشی بافقی
این زخمه های موزون، درد است و آتش و خون
فریاد خسروان است، سربانگ خسروانی ست
این ناله های محزون شرح دعای عهدی ست
این شکوة حزین است، این نغمة فغانی ست
این حضرت شعیب است بر دامنش بیاویز
موسای من! کجایی؟ این موسم شبانی ست
قزوه