چه خوب...تشریف بیارید قرار انجمن خوشحال میشیم...
Printable View
چه خوب...تشریف بیارید قرار انجمن خوشحال میشیم...
احتمالا در هفتهى آينده مىيام!نقل قول:
اون سلام و خداحافظى هم مربوط به پست دادن تو خود تاپيك بود! :31:
استان اصفهان!
◙
آره فعلا تصویب شده..
11 شهریور ساعت 4:45 بعد از ظهر جلو درب ورودی باغ ارم....
من که اعلام میکنم که هستم...
قبوله.منم میام
من 11 شهريور نوبت دندون پزشكي دارم من نمي يام بچه ها
منتظر منم نباشيد
ok - ok - okنقل قول:
سه بار تاييد
من که نمی یام
چون اصولا حوصله این جور کارها را ندارم
بهترین جا برای من=====پای کامپیوتر
من هم مثل شما هستم (بهترین جا = پای کامیپوتر).نقل قول:
ولی برای تنوع میام تا دوستان رو ببینم. شما هم بیا.
برای تفریح؟ :46: :8:نقل قول:
نه nw_nk جون، قضيه به اين سادگىها نيست!
◙
آقا منم هستم
تو چی میخای تو این تاپیک؟؟نقل قول:
برو تو تاپیک شهر خودتون پست بده (شوخی)
جدی اگه بیای قرار خوشحال میشیم
عملیات انتحاری؟ نکنه میخواهی اعضای شیرازی P30World رو منهدم کنی؟ :5:نقل قول:
به قرار نزدیک میشویم.....
فردا عصر ساعت 4.45 باغ ارم....
راستی Dr.Afzali هم شیرازی هست....
کجا هست بگین بیاد ....
شیرازی که خیلی زیاده هر کی دلش بخوا میاد اعلام امادگی میکنه دیگه...
شيرازي كه زياد هستنقل قول:
ولي مشكل همون شيرازي بودن:19:
هنوز هم هستیم.نقل قول:
سلام...
من امروز بالاخره تونستم(!!) بیام شیراز ولی با اولین کسانی که روبه رو شدم مهمان های محترم بودن که ساعت 6 صبح رسیده بودن!
به هر حال سعی می کنم بیام...اگه خواستم بیام تا قبل از 5 اونجام...اگه از 5 گذشت بدونید نمیام...
سلام
هیچکدوم دستگاه پارازیت نزدیکتون هست؟ اگر هست میشه بگید ساکن کدوم منطقه هستید.
سعی کن بیای. من دفعه اوله که میام و دلم می خواهد اکثر دوستان رو ببینم. :10:نقل قول:
دقیقا همینطوره محسن خان.....نقل قول:
حالا كه اين طور شد، اگه جيگرش رو دارى بيا تو تاپيك شهر ما! :3:نقل قول:
:31:
لطف دارى شما، تا ببينم چى مىشه... :11:
نــه، مسالهى... :40:!نقل قول:
:46:
◙
:18:نقل قول:
از شیراز ...
:11:
وای وای ببخشید....:19:
من واقعا معذرت میخوام.....:37:
به احتمال 80% امروز بعد از ظهر دارم میرم شمال.....
خیلی خیلی اتفاقی و یهویی شد....:45:
امروز ساعت 12 مشخص شد .....ببخشید...
واقعا ببخشید...:42:
آدم بد قولی نیستم ...
حیف شد.
حالا نمی شد فردا برید یا یه کم دیرتر امشب برید؟
شيراز كه سهله، شما بگو مريخ!نقل قول:
◙
اغاز گزارش:
خیلی خوش گذشت
پایان گزارش
قرار بعدی کی باشه؟ :31:نقل قول:
چند روز ديگر اعلام مي كنمنقل قول:
چون ماه رمضان هم در پيش است بايد ساعت بازديد را تنظيم كنيم
واقعا که خوش گذشت مخصوصا لحظه ی شکار گربه توسط اردلان . حیف دوربین نداشتیم.تاازه قرار بود یه بچه رو هم همون اول می کشتیم.
گزارش هم کامل بود ازش میشه نکات ریز رو هم گرفت
:27:نقل قول:
اردلان بدو بیا که قضیه گربه لو رفت.
خب بالاخره باید یک روز یکی این عمل فجیه و قبیه و غیر انسانی رو می گفت .
آی نامرد چرا گفتی؟؟؟؟؟
من فقط در حضور وکیلم حرف میزنم
ببین من مجبور شدم . تحت فشار بودم .معذرت می خوام
اردلان من خودم وكيلت
خودم مي خواستم همه چيز را لو بدم
منتظر باشين تا خودم گزارش كامل را بنويسم
اون لحظات اولشو سانسور کن. :31:نقل قول:
همون انتظار و سکوت. :19:
حتما سانسور مي كنم :31:
پس گزارش چی شد؟ نکنه کل قرار ملاقات رو سانسور کردی؟ :20:نقل قول:
سلامنقل قول:
ببخشيد انقدر سرم شلوغه كه فقط 10 دقيقه به انجمن سر مي زنم و پست ها رو مي خونم
فعلا قرار بعدي را مي نويسم ،موافقت كنيد امروز هم سعي مي كنم گزارش را بنويسم
شنبه 24 شهريور ساعت 4 بعدازظهر - باغ ارم
سلام
گزارش قرار ملاقات بچه هاي شيراز - البته با چند روز تاخير
اول از همه اينكه mr.k2 يا همان علي آقاي عزيز هم خودش را و هم ما را سورپرايز كردند :18:
و پست زدند كه بايد بروند سفر شمال
اميدواريم ما رو هم در شمال فراموش نكنند و به جاي ما يك سري شنا و زير آبي بروند :27:
من هم با اين اميد كه بقيه بچه ها ، باز هم ما رو شورپرايز نكنند ،راهي قرار شدم.
حدود ساعت 4 و 25 دقيقه رسيدم به در باغ
چند دقيقه اي منتظرم شدم تا اينكه آقا سينا nw_nk تشريف آوردند
......................................... بنا به درخواست آقا سينا اين قسمت سانسور شد :13:
آقا سينا يك زنگ زدند و گفتند اردلان هم در راهه
اميدوارم شدم كه حداقل سه نفر هستيم
چون هنوز ممكن بود دوستان ما رو سورپرايز كنند
ولي يكي از اعضا واقعا ما رو سورپرايز كردند تا جمعمون 4 نفره بشه جتاب sada كه مشخص شد پسر هستند چون برخي از دوستان فكر مي كردند ايشون دختر باشند .
خوشبختانه اميد و اردلان هم رسيدند و با مساعدت كارت دانشجويي لميد خان و صد البته خود اميد خان
بليط را با تخفيف خريديم و وارد باغ شديم
قدم زنان باغ را متر كرديم و حرف زديم ، فكر كنيم يكي ،دو دور باغ را دور زديم
براي همين پيشنهاد دادم كه يك جاي دنج بشينيم
خلاصه بحث باز هم ادامه پيدا كردم
اين وسط معلوم شد كه يكي از دوستان كه اسمش محفوظه و آواتارش هم گربه نيست
دشمني ديرينه اي با بچه گربه ها و هم چنين بچه كوچولو ها داره
اگر وساطت من نبود الان يك بچه گربه و يك دختر كوچولو تا الان سر به نيست شده بودند .:18:
خدا را شكر كه من بچهگيهام ،بچه محل اردلان نبودم . اي واي گفتم اردلان . واي اسمش لو رفت .
خوب حوصله ندارم اسمت را پاك كنم ، اردلان جان ،فقط يك خرده اسمت را رنگي مي كنم:27:
اين ميان بحث شيريني هم در مورد بانو سو يا همان بانو يانگوم شد .
و من يك مقدار در مورد ايشان و داشتن چند محافظ و اينكه كلي برو بيا داره صحبت كردم
آقا سينا هم گفتند ظاهرا برخي دوستان به اين سريال علاقه دارند و چيزي بروز نمي دهند
البته من نظر ديگري دارم
شايد دوستان آروز مي كردند كره اي بودند و در قصر سمت خطير افسر مين جانگو را داشتنند:5:
شايد هم دوست داشتند جاي پانسول چويي و بانو چويي بودند
مي گيد دروغ مي گم ، خب بيايد عكسش را ثابت كنيد :27:
در نهايت بحث با اين آرزوي دوستان تمام شد و قدم زنان به درب باغ رفتيم و خارج شديم
و راز مخوف اردلان و راز افسر مين جانگو بودن را در سينه خودم تا ابد حفظ كردم و قول دادم هيچ كجا و به هيچ كس نگويم .
آقا سينا هم لطف كردند و بچه ها را به نمازي رساندند و خداحافظي كرديم
و تمام .
.