اعتراف می کنم با tapatalk نکات مخفی پست ها خوب معلوم هستن مثل همین نکته پست مسعود :n02:
Printable View
اعتراف می کنم با tapatalk نکات مخفی پست ها خوب معلوم هستن مثل همین نکته پست مسعود :n02:
منم اعتراف میکنم اول قرار بود یه چیز دیگه بنویسم ولی نمی دونم چی شد که این اندیشه در ذهنم حلول کرد :n09:
اعتراف میکنم تصادفا الان اینجا دیدمت انتظار نداشتم هنوز مدیر انحمن بازی باشی بابا پیر شدی استعفا بده بذار حوونا بیان سر کار : دینقل قول:
من یه بار بازنشست شدم ولی باز نمی دونم چرا برگشتم .. آها یادم اومد هیچی : دینقل قول:
اعتراف میکنم تصادفا الان اینجا دیدمت انتظار نداشتم هنوز مدیر انحمن بازی باشی بابا پیر شدی استعفا بده بذار حوونا بیان سر کار : دی
بعدشم این جوونا دل به کار نمیدن : دی
اعتراف میکنم از این زبون نداشتم از این که هیچ وقت روم نشد جواب کسی و بدم از این مظلومیتم که همیشه ادم ها بابتش سوارم شدن خسته ام..اعتراف میکنم از محیط کارم خسته ام
اعتراف سختیه واقعا :دی
امروز داشتم میرفتم دیدم یه دونه دختر دست بلند کرد یکمی گفتم ولش کن حسش نیست دنده عقب برم ( یه حسی میگفت ولش کن مکافاته ) بعد دیدم دوباره دست تکون داد که بیا منم گفتم لابد کاری داره منم که حس انساندوستیم اجازه نمیده :دی رفتم دیدم یه دختر خانوم خوشگل خوش اخلاق گفت میری فلان جا گفتم اره سوار شد یکم بعد گفت سیگار داری ؟! منم که دارم همیشه بهش دادم :دی پیش خودم گفتم همینه یه دختر که سیگار هم بکشه خودشه :دی
بعد که سوار شد یکم رفتیم گفت خلافت چیه ؟! گفتم والا غیر از رد شدن از چراغ قرمز خلاف دیگه ای ندارم ( :دی ) تو چی ؟ گفت شیشه ! اصلا بهش نمیخورد :| معلوم بود تازه گرفتارش شده بود :| منم گرفتم قضیه چیه پیش خودم گفتم همین مونده باهاش شیشه بزنم سر پیری و معرکه گیری :دی منم واسه اینکارا بی جنبه :دی
بهش گفتم من تا سر فلان فلکه مسیرمه تا بفهمه روی من حساب نکنه هر جا میخاد پیاده شه اونم تغریبا همونجاها مسیرش بود گذاشتمش رفت :دی
واقعا اگه میتونستم بهش هر کمکی میکردم ولی فعلا یکی باید به خودم کمک کنه :|
ولی خداییش ناراحت شدم دختر به این جوونی و شیشه :n28: " بر باعث و بانیش لعنت "
اعتراف میکنم بی مهری بعضی از مسولین انجمن برام دور از انتظار بود ...
مسئولین خوبِ شما رو می خوان
اعتراف می کنم در کودکی از ابگرم کن می ترسیدم ! مخصوصا موقعی که تو برق بود ! کوچیک بودم آبگرم کن تو حموم بود وقتی چراغش روشن بود عمرا می رفتم حموم ! اکثر کابوس های دوران کودکیم هم مربوط به ابگرم کن با چراغ روشن بود !!!
این الان اعتراف بود:n02:نقل قول:
اعتراف می کنم گاهی وقتا دنیای مجازی هم دیگه زیادی زندانی و در کنترل عموم قرار گرفته چون در دنیای واقعی هم همیشه مسئولین خیر مارو می خوان!جالبناکه!